تبیان، دستیار زندگی
مادر پسرش را صدا زد و گفت:: پسرم! چرا ناهارت را نمی خوری؟ پسرک گریه کنان گفت: من نباید چیزی بخورم چون یک ساعت پیش رفتم توی حیاط، هوا سرد بود سرما خوردم، بعدش هم زمین یخ بسته بود، لیز خوردم و آن وقت خیلی حرص خوردم. پس دیگه برای ناهار چیزی نمی خورم!
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

لب های خندون

لب های خندون

خوردن

مادر پسرش را صدا زد و گفت: پسرم! چرا ناهارت را نمی خوری؟

پسرک گریه کنان گفت: من نباید چیزی بخورم چون یک ساعت پیش رفتم توی حیاط، هوا سرد بود سرما خوردم، بعدش هم زمین یخ بسته بود، لیز خوردم و آن وقت خیلی حرص خوردم. پس دیگه برای ناهار چیزی نمی خورم!

نتیجه امتحان

زن: چرا بچه را تنبیه می کنی، اون که کاری نکرده؟

مرد: کاری نکرده اما فردا کارنامه اش را می گیره و من هم امروز دارم می روم ماموریت!

کمک به مادر

مادر صدای افتادن و شکستن ظرف ها را شنید و گفت: شیرین باز هم بشقاب ها راشکستی؟

شیرین گفت: نه مامان جون! ناراحت نشو، بشقاب نبود. همه ی استکان ها را شکستم.

کارنامه

پسر گفت: بابا امروز کارنامه دادند.

پدر پرسید: خوب این دفعه چند تا تجدید آوردی؟

پسر: دو تا

پدر: خوب! از چه درس هایی؟

پسر: فقط درس های کتبی و شفاهی.

شوخی

لب های خندون

دو تا دوست با هم توی خیابون می رفتند... اولی می زنه توی سر دومی!

دومی برمی گرده با عصبانیت می گه: ببینم جدی زدی؟

اولی: آره جدی زدم.

دومی: خیالم راحت شد چون من با کسی شوخی ندارم.

بخش کودک و نوجوان تبیان


منبع:کتاب طنزهای کودکانه

مطالب مرتبط:

خنده خنده خنده

لطیفه های بامزه

لطیفه 

قهقه ی شادی

بفرمایید خنده

خنده بازار

دنیای خنده و شادی

بمب خنده

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.