تبیان، دستیار زندگی
همان گونه که در بخش قبل به آن اشاره شد ماهیت اصلی و فصل ممیز میان سیاست و غیر سیاست مسأله قدرت است.
عکس نویسنده
عکس نویسنده
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

قدرت و معانی آن

آموزش دانش سیاسی

بخش دوم


همان گونه که در بخش قبل به آن اشاره شد ماهیت اصلی و فصل ممیز میان سیاست و غیر سیاست مسأله قدرت است.

قدرت-جهان-

همان گونه که در بخش اول به آن اشاره شد فصل ممیز سیاست از سایر حوزه ها مقوله قدرت است.

قدرت در زبان معمول به عنوان قابلیت،توان، قوت و یا ظرفیت استفاده می‌شود. برای مثال اصطلاح توان الکترونیک به معنای میزان انюی الکترونیک می‌باشد. در نظریات سیاسی و اجتماعی قدرت به معنای توانایی انجام کارها و ایجاد تأثیرات درون تعاملات اجتماعی است در این معنا قدرت گونه‌ای از رفتار است که به صورت خاص از وجود روابط اجتماعی و تعاملات سازمان یافته اجتماعی نشأت می‌گیرد. معروف‌ترین تعریف از قدرت توسط رابرت دال ارائه شده است:

فرد الف دارای قدرت بر فرد ب است و گسترش این قدرت به شکلی است که فرد الف می‌تواند به فرد ب بگوید کاری را انجام دهد و فرد ب نتواند در برابر آن سсیچی کند.

این تعریف دارای دو مفروضه درباره قدرت است:

1- قدرت یک خاصیت افراد است و به سایر افراد اعمال می‌شود.

2- قدرت تسلط بر دیگران است به نحوی که قدرت برای این که دیگران را به انجام کاری حتی برخلاف میلشان مجبور کرد، استفاده نمود.

اما هر دو مفروض توسط سایر نظریه پردازان به چالش کشیده شده است. برای مثال گروه‌هایی قدرت را صرفاً در سطح فردی نمی‌بیند و برای قدرت در سطح اجتماعی حساب جدی باز می‌کنند. برای مثال مارکسیست‌ها بر این باورند که قدرت به صورت نابرابری میان طبقات در جامعه توزیع شده است. مفروض دوم نیز توسط متفکرانی به چالش کشیده شده است که صرفاً قدرت را به معنای تسلط نمی‌بینند. آن‌ها قدرت را نه به عنوان «قدرت بر» بلکه به عنوان «قدرت برای» می‌نگرند. متفکری مانند هانا آرنت قدرت را در حالتی ملاحظه می‌کند مردم با هم ارتباط داشته و در یک کار مشترک با هم همکاری کنند.

تالکوت پارسونز جامعه شناس مشهور، مفهوم قدرت در سیاست را با مفهوم پول بر اقتصاد قیاس کرده است. بر پایه باور او قدرت در جامعه جریان و گردش دارد.

تالکوت پارسونز جامعه شناس مشهور، مفهوم قدرت در سیاست را با مفهوم پول بر اقتصاد قیاس کرده است. بر پایه باور او قدرت در جامعه جریان و گردش دارد.قدرت-جهان- بر پایه نظریه او همان گونه که پول جریان دارد و متداول است و داشتن پول فرد را برای رسیدن به خدمات و کالاهای مورد نیاز کمک می کند ،داشتن قدرت نیازهای سیاسی فرد را برآورده می کند. بنابراین پارسونر بر وجه تسهیل گر قدرت (ظرفیت انجام دادن و به دست آوردن) و وجه نظام مند بودن قدرت تأکید دارد. او قدرت را مانند یک دارایی تصور می کند.

باید توجه کرد که توجه به مفهوم قدرت در علوم سیاسی در یکی دو قرن گذشته رواج پیدا کرده است. نظریات باستانی و کلاسیک سیاسی به صورت ذاتی با مفاهیمی مانند عدالت، برابری، زندگی خوب، فضیلت و مانند اینها سروکار داشتند. البته در همان زمان، آنان قدرت را وسیله ای برای دستیابی به اهداف می دانستند، اما نقطه اصلی تحلیل سیاسی برای آن ها مفهوم قدرت نبود.

به عنوان یک مفهوم تحلیلی، قدرت و مطالعه ان در کار بزرگ نیکولا ماکیاولی یعنی شهریار (1532) آغاز شد. توماس هابز متفکر انگلیسی در کتاب معروف خود لویاتان بر این باور بود که قدرت باید تمرکز و سازمان یافته در دست حکومت باشد. اما در مقابل متفکرانی مانند جان لاک و مونستکیو کوشیدند روش هایی برای تفکیک، تقسیم و سهمی دهی در قدرت بیابند.

در تعاریف این دوره از سیاست، قدرت بازیگر اصلی است. قدرت مفهومی مرکزی  در علوم سیاسی است که به معنای به دست آوردن ارزش ها و منابع در همکاری و یا مخالفت با دیگران است. مفهوم قدرت شامل توانایی و یا ظرفیت عمل دلخواهانه و ایجاد تأثیر و یا کنترل در دیگران تعریف می گردد. قدرت می تواند به عنوان یک هدف مدتوجه قرار بگیرد اما عموماً قدرت به عنوان یک وسیله برای رسیدن به اهداف تعریف می شود. بر پایه نظریات دانشمندان علوم سیاسی درون یک گروه و یا روابط میان یک گروه با دیگران ،ظرفیت ها تمایل دارند که به صورت نامتعادل تقسیم شوند بنابراین افراد و گروه های قدرتمندتر دارای استقلال عمل و تأثیر بیشتر بر روی دیگران هستند. هنگامی که این نابرابری ها در تقسیم ظرفیت ها بسیار زیاد باشد و مدت زمان طولانی ادامه یابد وضعیت «سلطه» شکل می گیرد.در همین زمان افراد و گروه های دارای قدرت کمتر و واحدهای عمل سیاسی ممکن است به شکل مستقل به منظور اصرار بر خواسته های خود یعنی بر افزایش ظرفیت ها خود،اقداماتی را سازمان دهی نمایند. در چنین شرایطی که نزاع و تعارض بر سر منابع نایاب قدرت شکل می گیرد، وجه ممیز، سیاست پدیدار می شود. روابط قدرت ،فعالیت های سیاسی را به عنوان یک پدیده مستقل شکل می دهد. اما باید توجه داشت که روابط قدرت به شکل عمده ای در نهادهای سیاسی تعمیق شده و در ساختار سیاسی ،نامرئی است.

در انتهای قرن بیستم تعاریف و نگاه های جدیدی به پدیده قدرت بوجود آمد. میشل فوکو اندیشمند فرانسوی، به شکل رادیکالی تصور ما را از قدرت دچار تغییر مفهوم کرد. بر پایه ی نظریات وی قدرت امری «بازدارنده» نیست، بلکه در دوران جدید قدرت از این شکل که ما را از انجام دادن چیزی منع کند فراتر رفته است. در مقابل فوکو معتقد است قدرت امری «مولد» است و قدرت هویت و ذهنیت را تولید می کند. به علاوه از نظر او قدرت صرفاً از یک منبع نشأت نمی گیرد و نمی تواند فقط دولت یا طبقه حاکم را منشاء ایجاد قدرت دانست . قدرت در اندیشه فوکو به شکل مویرگی مفهوم سازی شده است. قدرت مانند خون در شبکه مویرگی بدن به هر نقطه ای می رسد و آن را تحت تأثیر قرار می دهد. در یک نگاه ممکن است بین مثال اول که قدرت را مانند پول تصور کرده بود با این مثال شباهت هایی دیده شود اما این دو نگاه با هم دارای تفاوت عمده ای هستند. از نگاه فوکو هویت هویت بایه این شبکه قدرت شکل می گیرد و زبان تحت تأثیر این روابط قدرت ساختار پیدا می کند.

به نظر می رسد این میزان برای معرفی ابتدایی مفهوم قدرت در سیاست مقدمه خوبی باشد در آینده باتوجه به این مباحث به سراغ بحث هایی مانند انواع قدرت (سخت و نرم) و ریشه های شکل گیری قدرت در عرصه جامه و بین المللی بپردازیم.

سید حسین زرهانی

بخش سیاست تبیان