تبیان، دستیار زندگی
علامه به كمك بررسی سوره‏هایی كه دارای حروف مقطعه ی بسیط هستند، مانندِ «الم» و «ص» و بررسی سوره‏ای كه دارای حروف مقطعه ی مركب می‏باشد، مانند «المص»، پی‏می‏بردند كه حرف مقطع، رمزی است به محتوای سوره و اشاره‏ای سرّی به مضمون آن دارد.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

سیره تفسیری علامه طباطبایی (3)

علامه طباطبایی و آیت الله جوادی آملی
علامه به كمك بررسی سوره‏هایی كه دارای حروف مقطعه ی بسیط هستند، مانندِ «الم» و «ص» و بررسی سوره‏ای كه دارای حروف مقطعه ی مركب می‏باشد، مانند «المص»، پی‏می‏بردند كه حرف مقطع، رمزی است به محتوای سوره و اشاره‏ای سرّی به مضمون آن دارد.

روش علامه در تفسیر حروف مقطعه

لطفا مطالب سیره تفسیری علامه طباطبایی شماره (1)   و شماره(2) را نیز مطالعه فرمایید.

 آشنایی كامل مرحوم علامه با قرآن، نه تنها موجب شد كه آیات و كلمات قرآن مجید را با ارجاع به یك‏دیگر حل كنند، بلكه در تفسیر حروف مقطّعه نیز همین سیره ی حسنه را اعمال می‏نمودند؛ زیرا به كمك بررسی سوره‏هایی كه دارای حروف مقطعه ی بسیط هستند، مانندِ «الم» و «ص» و بررسی سوره‏ای كه دارای حروف مقطعه ی مركب می‏باشد، مانند «المص»، پی‏می‏بردند كه حرف مقطع، رمزی است به محتوای سوره و اشاره‏ای سرّی به مضمون آن دارد.

حتّی انس فراوان مرحوم استاد به قرآن كریم موجب شد كه با تدبّر در متن سوره با قطع نظر از مسائل تاریخی، اطمینان حاصل نماید كه آن سوره در مكه نازل شده است یا در مدینه؛ سپس شواهد نقلی آن را تأیید می‏نمود.

در اینجا به منظور اختصار، از بررسی كامل روش تفسیری مرحوم استاد صرف نظر می‏نماییم و در پیرامون ویژگی ممتاز تفسیر المیزان كه شناسایی آیات كلیدی قرآن به منظور تفسیر قرآن به قرآن است، توضیح كوتاهی را تقدیم می‏داریم.

مرحوم علامه (قدّس‌سرّه) از آیات كلیدی قرآن كریم به عنوان «غرر آیات» یاد می‏فرمود كه درخشش چشمگیر آنها، نه تنها راهگشای بسیاری از آیات دیگر قرآن بود، بلكه پایه ی محكمی برای حلّ بسیاری از احادیث خواهد بود.

میزان شناسایی آیات زیربنایی برای همه ی معارفی كه ارقام آنها را در مقدمه ی جلد اول كتاب قیم المیزان به هفت محور بحثی رسانده‏اند[59]، همانا آیات صریح یا ظاهر معارف توحیدی است؛ زیرا همه ی مسائل اسلامی كه در قرآن مطرح است، اعم از عقاید و اخلاق و احكام، به توحید خدای سبحان بر می‏گردد. در این زمینه چنین می‏فرمایند: «فالآیات القرآنیة علی احتوائها تفاصیل هذه المعارف الإلهیّة و الحقائق الحقّة، تعتمد علی حقیقة واحدة هى الأصل و تلك فروعه؛ و هى الأساس الذى بنی علیه بنیان الدین و هو توحیده تعالی توحید الإسلام بأن یعتقد أنه تعالی هو ربّ كل شى‏ء لا ربّ غیره و یسلّم له من كلّ وجهة، فیوفى له حق ربوبیّة و لا یخشع فى قلب و لا یخضع فى عمل إلاّ له جلّ أمره و هذا أصل یرجع إلیه علی اجماله جمیع تفاصیل المعانى القرآنیة من معارفها و شرائعها بالتحلیل و هو یعود إلیها علی ما بها من التفصیل بالتركیب».[60]

با استنباط آیات زیر بنایی بر محور یاد شده، هر وجه یا احتمالی كه در بین وجوه و احتمالات گوناگون در مورد آیه ی مورد بحث مخالف توحید بود، باطل می‏دانستند و هر وجه یا احتمالی كه به توحید نزدیك‏تر بود، می‏پذیرفتند.

از این رهگذر، رابطه ی جهان‏بینی و ایدئولوژی را تحلیل می‏نمودند كه هر جهان بینی مخصوص، ایدئولوژی خاصی را به دنبال دارد؛ زیرا اعتقاد به مادیّت هرچه در جهان موجود است، سنّت اجتماعی را طرزی تنظیم می‏كند كه بالذّتها و كمالهای محسوس و مادی همراه بوده و به آنها برساند. اعتقاد به بت‏پرستی، طرزی سنّت گذاری می‏كند كه بُتها را راضی سازد؛ ولی اعتقاد به خداوند سبحان و قیامت، طرزی سنّت پردازی می‏كند كه هم سعادت دنیا را تأمین كند و هم سعادت آخرت را.

بنابراین، صورتهای گوناگون زندگی اجتماعی در اثر اختلاف اصول اعتقادی جوامع بشری می‏باشد: «... فإن المذاهب المختلفة مؤثرة فى خصوص السنن المعمول بها فى المجتمعات... فصور الحیاة الإجتماعیّة تختلف باختلاف الأصول الاعتقادیة فى حقیقة العالم...».[61]

از این جهت، كه اصول توحیدی آیات كلیدی قرآن كریم می‏باشند، در مسئله ی اخلاق، در طیّ ابطال نسبیّت آن و محكوم شمردن نسبی بودن حسن وقبح و مردود دانستن آن كه فضیلت و رذیلت ریشه ی انسانی ندارد، بلكه تابع محیط و تحولات گوناگون است و در ضمن تثبیت اصول زیربنایی اخلاق، به مسلكهای سه‏گانه كه در اخلاق وجود دارد، می‏پردازند و برجسته‏ترین مسلك را آن می‏دانند كه سنن اخلاقی نه برای كسب جاه و شهرت و محبوبیّت اجتماعی و مجد تاریخی و تقویت روحی می‏باشد، و نه برای پرهیز از دوزخ وبهره‏مندی از بهشت؛ بلكه برای لقای خداوند سبحان و تحصیل وجه پایدار اوست كه خود عین توحید است: «... و أما الآن فإنما یرید وجه ربّه و لا هم له فى فضیلةٍ و لا رذیلةٍ و لا شغل له بثناءٍ جمیلٍ و ذكرٍ محمودٍ و لا إلتفات له إلی دنیا أو آخرة أو جنّةٍ أو نارٍ و انّما همّهُ ربّه و زاده ذلُّ عبودیّته و دلیله حبّه...».[62]

چون زیربنای همه ی معارف و نیز اخلاق و همچنین اعمال شایسته را توحید دانستند كه همانند اصل ثابت شجره ی طیبه می‏باشد كه تا آسمان شاخه دارد و همواره میوه می‏دهد، در این باره چنین می‏فرمایند: «...ان المراد فى الآیة علی ما یعطیه السیّاق هو أصل التوحید الذى یتفرع علیه سائر الإعتقادات الحقّة و ینمو علیه الاخلاق الزاكیة و تنشأ منه الأعمال الصالحة».[63]

از آن نظر كه بر اساس توحید، تمام فیضها از خداوند سبحان تنزل می‏یابند و هیچ موجودی، نه خود مستقل است و نه به غیر خداوند اعتماد دارد و نه در محدوده ی طبیعت خلاصه می‏شود، بلكه هر موجودی ریشه ی غیبی دارد، آیه‏ای كه بر این اصل دلالت دارد و نیز آیه‏ای كه بر صیانت قرآن كریم از هر گزند تحریف‏آور دلالت می‏كند، آن را از غُرر آیات می‏دانند: «... و من غرر الآیات القرآنیة المشتملة علی حقائق جمّة فى السورة قوله تعالی: (و إن من شی‏ءٍ إلاّ عندنا خزائنهُ...[64]

زیرا به استناد آیه ی (و إنْ من شی‏ءٍ إلاّ عندنا خزائِنهُ) نه تنها مسئله ی انزال حدید[65] و انزال پوشاك و پَرِ مرغان[66] و انزال هشت زوج از چهار پایان[67] و مانند آن را از باب تفسیر قرآن به قرآن حل می‏كردند، بلكه مسئله ی تنزّل وحی و فرشته و قرآن و همچنین مسئله ی هدایت ملكوتی كه ویژه ی امامت است كه (أئمّةً یهدون بأمرِنا[68] می‏باشند و نیز مسئله ی ایمان عالم ذرّیه و اخذ میثاق به وحدانیت خدای سبحان و مسئله ی سبق قضا بر قدر و پیوند لوح محو و اثبات با لوح محفوظ و دیگر مسائل الهی را در پرتو آن حل می‏نمودند.

به همین مناسبت، بعضی از آیات سوره ی «رعد» را نیز جزء آیات باهره و نورانی به شمار آوردند؛ در عین آنكه سراسر قرآن كریم نور می‏باشد: «... و من الحقائق الباهرة المذكورة فى هذه السورة ما یتضمنه قوله «أنزل من السماء ماءً» وقوله (ألا بذكر اللّهِ تطمئِنُّ القُلوب)و قوله( یَمحُو اللّه ما یشاءُ و یَثْبتُ وَ عِندَهُ اُمُّ الكِتابِ )و قوله: (فلِلّهِ المَكْرُ جَمیعاً).[69]

چون خداوند سبحان، نه تنها دارای كمالات هستی است، بلكه هرگونه كمال وجودی از آن ذات مقدسه نشئت می‏گیرد و هرگونه كمالی كه آمیخته با تناهی و نقص باشد، از حضرتش مسلوب است، بلكه تنها كمالات نامحدود هستی است كه عین خداوند عالم است و هر اسمی دلالت بر یكی از آن كمالات می‏كند و راه ارتباطی خلق با خالق است، از این جهت، آیه ی(أیّاً ما تدعوا فَلهُ الأسماءُ الحُسْنی[70] را از غرر آیات قرآنی دانسته و چنین می‏فرمایند: «و الآیة من غرر الآیات القرآنیة تنیر حقیقة ما یراه القرآن الكریم من توحید الذات و توحید العبادة قبال ما یراه الوثنیة من توحید الذات و تشریك العبادة».[71] به همین مناسبت درباره ی آیه ی 8 از سوره ی «طه»: (اللّه لا إله إلاّ هو لَهُ الأسماءُ الحُسنی) چنین می‏گوید: «و من غُرر الآیات فى السورة، قوله تعالی...».[72]

چون آیه یاللّهُ نورُ السّمواتِ و الأرض...)[73] به طور وضوح جریان توحید خداوند سبحان را كه ریشه ی همه معارف قرآنی است بیان می‏نماید، سخن مرحوم استاد در این باره آن است كه: «... و من غرر الآیات فیها آیة النور».[74]

از این جهت كه غبار كثرت در روز ظهور وحدت حقه زایل می‏گردد و در آن روز روشن می‏شود كه همه ی كارها از آن خدای سبحان می‏باشد كه در حقیقت روز ظهور توحید راستین است، از آیه ی یوم لا تملِكُ نفسٌ لِنفسٍ شیئاً وَ الأمرُ یومئذٍ للّه[75] چنین یاد می‏كنند: «... و هى من غرر الآیات».[76]

در تأیید این مطلب، وقتی از محضر مرحوم استاد علاّمه پرسیدم: به چه مناسبت سوره ی مباركه ی «یس» قلب قرآن است؟ فرمودند: همین سؤال را از حضور استادمان مرحوم آقای قاضی (همان عارف نامور و عالم ربانی) پرسیدم، ایشان در جواب فرمودند: به مناسبت دو آیه ی آخر سوره: إنّما أمرُهُ إذا أراد شیئاً أن یقول له كُن فیكون - فسُبحانَ الذی بیده ملكوتُ كلّ شی‏ء وَ إلیه تُرجعونï. لذا، مرحوم استاد درباره ی این دو آیه چنین می‏فرماید: «و من غرر الآیات فیها قوله تعالی: إنّما أمره».[77]

همچنین آیه ی و انّ إلی ربّك المُنتهی[78] كه هدف نهایی آفرینش و تدبیر آن و قرارگاه كاروان سالار جهان انسانی حضرت پیامبر اكرم(صلی الله علیه و آله و سلم) را خداوند سبحان می‏داند و نیز آیه ی وَ أن لَیسَ لِلإنسانِ إلاّ ما سَعی[79] كه پیوند ضروری عمل با عامل را در قیامت ترسیم می‏كند، از این جهت كه خطوط كلی سیر مسافران كوی هستی و همچنین مدار پاداش و كیفر را بیان می‏نمایند، جزء آیات كلیدی به حساب آمده و درباره ی آنها چنین می‏فرمایند: «و من غرر الآیات فیها[80]، أى فى سورة النجم، قوله: و انّ إلی...»؛ زیرا در آیه ی و انّ إلی ربّك همه ی تدبیرها و ایجاد روابط بین اشیاء و پرورش آنها فقط به خداوند سبحان منتهی خواهد شد؛ لذا، در تأیید آن فرمودند: «...والآیة تثبت الربوبیة المطلقة للّه سبحانه...».

چون آیه ی إنّا كلّ شی‏ء خلقناه بقدرٍ[81] ناظر به توحید ربوبی و تنظیم هندسی تمام پدیده‏ها می‏باشد، در ردیف آیات ریشه‏ای قرآن كریم شمرده شده و درباره آن چنین مرقوم داشتند: «و من غرر آیاتها ما فی آخرها من آیات القدر».[82]

همچنین آیات هفت‏گانه ی پایان سوره ی «حشر» كه هم ترغیب به لقای پروردگار از راه مراقبت و محاسبت در آنها مطرح است و هم عده‏ای از اسمای حسنای باری تعالی كه هركدام مجرای فیض جدا و تجلی علیحده باشد، به حساب آیات اصولی آمده و درباره ی آنها چنین فرمودند: «ومن غرر الآیات فیها الآیات السبع فى آخرها...».[83]

همچنین آیه ی ذلك بأنّ اللّه هو الحقُّ وَ أنّ ما یدعُونَ مِن دونِهِ الباطِلُ[84] كه بر انحصار هستی حقیقی در خداوند سبحان دلالت داشته و هэه به نام آن حضرت نباشد، باطل است كه محتوای آن توحید كامل است، در عِداد آیات كلیدی قرار گرفت؛ لذا، درباره ی آن چنین مرقوم فرمودند: «و من غرر الآیات فیها (فى سورة لقمان) قوله تعالی: ذلك بأنّ اللّه...[85]

خلاصه آنكه مبدأ تمام وجودهای خارجی، هستی محض خداوند سبحان است كه بدون آن هستِ محض چیزی موجود نخواهد شد و مبدأ تمام وجودهای علمی، شناخت آن هستی محض است كه بدون معرفت او چیزی شناخته نخواهد شد.

از این جهت، آیات توحیدی كه بیانگر صفات جمال و جلال آن ذات مقدّسه می‏باشد و وحدت ذات و وحدت مبدأ خلق و وحدت ربّ و مدبّر و نیز وحدت معبود را تبیین می‏نماید، از غرر آیات بشمار آمده و جزء معارف كلیدی قرآن كریم محسوب می‏شوند كه مبدأ شناخت سایر آیات می‏باشند و بدون آنها هیچ آیه‏ای فهمیده نمی‏شود؛ زیرا این بخش از قرآن عهده‏دار قواعد كلّی قرآن‏شناسی می‏باشد و با نیل به این قواعد كلّی، دیگر آیات قرآنی روشن می‏گردد.

این روش، یعنی از آیات زیر بنایی و معارف كلیدی پی به سایر آیات بردن[86]، همان سیره ی مرضیّه ی ائمه ی اطهار(علیهم‏السلام) بوده كه مرحوم استاد در این باره می‏فرماید: «اگر این سبك سابقه‏دار به نسیان سپرده نمی‏شد و ادامه می‏یافت، بسیاری از اسرار قرآنی آشكار می‏گشت».[87] این اسلوب ویژه[88] همان تفسیر قرآن به قرآن است كه از معاجم و فهارس و لغات و... خارج خواهد بود.

این روش بهترین مصداق برای آیه ی و لو كان مِن عند غیرِ اللّهِ لَوجَدوا فیه اِختلافاً كثیراً[89] می‏باشد كه به صورت قیاس استثنایی بیان شده؛ یعنی هیچ‏گونه اختلافی در سراسر قرآن مجید نیست.

منظور این جمله، تنها بیان عقد سلبی قضیّه نیست كه بین معانی قرآن هیچ اختلافی نیست؛ بلكه مراد تبیین عقد اثباتی آن است؛ یعنی همه ی مفاهیم قرآنی منسجم و هماهنگ‏اند و به یك‏دیگر انثناء و گرایش دارند و هر آیه در محتوای خود صادق و نسبت به محتوای آیه ی دیگر بدون واسطه یا به واسطه، مُصدِّق می‏باشد؛ چنان‏كه قرآن ناطق، امیرالمؤمنین(علیه‏السلام) از آیه ی مذكور چنین استفاده می‏فرماید: «...و ذَكرَ أنّ الكتاب یُصدّق بعضهُ بعضاً و انّه لا اخْتلاف فیه، فقال سبحانه و لو كان مِن عند غیر اللّه لوجدوا فیهِ اخْتلافاً كثیراً و انّ القرآن ظاهرهُ أنیقٌ و باطنه عمیق...»[90] ؛ یعنی برخی از آیات، مصدّق بعض دیگر هستند.

بنابراین، همه ی آیات، موافق یك‏دیگرند و از این جهت، سراسر قرآن كریم متشابه و مثانی همدیگرند؛ چنان‏كه مرحوم علاّمه چنین می‏فرماید: «...و سُمیّت الآیاتُ القرآنیة مثانى لأنّ بعضها یوضح حال البعض ویلوى و ینعطف علیه كما یُشعرُ به قوله: كتاباً مُتشابهاً مثانی. حیثُ جمعَ بین كونِ الكتاب متشابهاً یشبهُ بعضُ آیاتِه بعضاً و بین كون آیاته مثانى و فى كلام النبىّ(صلی الله علیه و آله و سلم) فى صفة القرآن: «یُصدّق بعضهُ بعضاً» و عن علىّ (علیه‏السلام) فیه: «و ینطقُ بعضهُ ببعض و یشهدُ بعضهُ علی بعض...».[91]

شاید جدا نمودن هر آیه از آیات دیگر و آنها را در تفسیر آیه ی مورد بحث ملاحظه نكردن و هركدام را بریده از جمع دیگران مشاهده نمودن و از آیات دیگر به عنوان دلیل یا تأیید و شاهد مدد نگرفتن، یك نحوه تفرقه ایجاد كردن بین آیات منسجم و متّحد قرآن باشد كه بازگشت این نوع تجزیه و پراكنده ساختن اعضای پیكر یگانه ی كلام خدا به آن باشد كه در قرآن به عنوان یك روش نكوهیده از بیگانگان نسبت به قرآن یاد شده:كمَا أنزلنا علی المُقتسمین - الّذین جعلوا القران عضین[92]

زیرا گэه طبق روایات، منظور از «عضین» كسانی هستند كه اعضای قرآن را تعضیه و تفرقه نمودند، به بعضی از آنها ایمان آورده‏اند و نسبت به بعض دیگر كفر ورزیدند و همچنین كسانی كه درباره ی قرآن نسبتهای ناروای گوناگون روا داشتند، مانند آنكه گاهی گفتند: قرآن سحر است و گاهی گفتند: اسطوره و افسانه است و مانند آن؛ ولی هر آیه را از دیگر آیات كه همانند اجزای یك واحد بشمار می‏روند منقطع نمودن، خود یك نحو تعضیه و تفرقه ی ناپسند است؛ زیرا آیه‏ای كه به دیگر آیات انثناء و انعطاف دارد، نمی‏توان آن را بدون گرایش به مفاهیم آیات دیگر تفسیر كرد؛ البته با توجه به اصل یاد شده كه انثناء و گرایش اوّلی شاخه‏های فرعی به همان ریشه‏های اصیل می‏باشد كه در شجره ی طوبای قرآن، عبارت از آیات كلیدی و معارف توحیدی می‏باشند.

برخی سجایای علامه

در پایانْ بعضی از سجایای آن حكیم متأله و مفسر متبحر را نقل می‏كنم تا اسوه اهل تحقیق و تألیف باشد:

1.مرحوم علامه(قدّس‌سرّه) در نوشتارهای خود عموماً و تفسیر شریف المیزان خصوصاً، نام كسی را در نقد و تحلیل نظر او نمی‏بردند؛ بلكه غالباً به جرح و تعدیل اصل رأی و فكر توجه می‏نمودند و می‏فرمودند: فكرهاست كه با هم برخورد دارند؛ نه صاحبان افكار و محور قدح و مدح ایشان، «اُنظُر إلی ما قالَ و لا تَنظُر إلی مَن قالَ» بود.

2.ایشان در هنگام نقد و جرح یك نظر، حرمت صاحب نظر را حفظ می‏نمودند و مقام اندیشمند را گرامی می‏شمردند و هرگز تعبیری كه تحقیرآمیز باشد یا حكایت از علم‏زدگی ایشان بكندْ نداشتند، مگر در مورد ضرورت، از بابِ «ردّوا الحَجَر من حَیثُ جاء فإنّ الشرّ لا یدفعهُ إلاّ الشرّ».[93]

3.ایشان با اینكه در مسائل عادی، حضور ذهنی نداشتند، ولی در مسائل عقلی عموماً و مباحث تفسیری خصوصاً، حضور ذهنی كامل داشتند و این همان انصراف ممدوح است؛ نه نسیان مذموم و این نشانه ی همان آمیختگی قرآن با گوشت و خون ایشان می‏باشد؛ چنان‏كه در دوران بیماری و بستری، افراد فراموششان شدند، ولی اذكار را از یاد نبردند كه نشانه ی استقرار ایمان است.

4. ایشان در تدریس فن شریف حدیث، حتماً نام راویان را هэند ضعیف بودند، ذكر می‏كردند و در هنگام قرائت متن حدیث، سند را نیز می‏خواندند كه نام بزرگان و محدّثان احیاء شود و ضمن اشاره به ضعف یك سند، حرمت روات را رعایت می‏كردند و دیگر سجایای حضرتش را از یادنامه‏ها می‏توان یافت.

5.دوره درسهای كلاسیك حضرت استاد(قدّس‌سرّه) از منطق شروع می‏شد؛ سپس به فلسفه و عرفان می‏رسید و سرانجام به قرآن و حدیث كه میراث رسول اكرم(صلی الله علیه و آله و سلم) است، ختم می‏شد.

ارتحالش همانند زندگی پر ثمرش تحرك تازه‏ای در جهان علم به وجود آورد؛ گэه او متذكر بود و راقم این سطور ناسی یا متناسی: «قد ذهب المتذكرون و بقى الناسون أو المتناسون».[94]

26 شهریور 1363

21 ذیحجه 1404

قم جوادی آملی


پی نوشتها :

[57] ـ المیزان، ج 1، ص 7.

[58] ـ همان، ص 6.

[59] ـ المیزان، ج 1، ص 13.

[60] ـ المیزان، ج 10، ص 129.

[61] ـ همان، ج 16، صص 191 ـ 192.

[62] ـ المیزان، ج 1، ص 374.

[63] ـ همان، ج 12، ص 52.

[64] ـ سوره ی حجر، آیه ی 21.

[65] ـ سوره ی حدید، آیه ی 25.

[66] ـ سوره ی اعراف، آیه ی 26.

[67] ـ سوره ی زمر، آیه ی 6.

[68] ـ سوره ی انبیاء، آیه ی 73.

[69] ـ المیزان، ج 11، ص 284.

[70] ـ سوره ی اسراء، آیه ی 110.

[71] ـ المیزان، ج 13، صص 6 و 220.

[72] ـ همان، ج 14، ص 119.

[73] ـ سوره ی نور، آیه ی 35.

[74] ـ المیزان، ج 15، ص 78.

[75] ـ سوره ی انفطار، آیه ی 19.

[76] ـ المیزان، ج 20، ص 223.

[77] ـ همان، ج 17، ص 63.

[78] ـ سوره ی نجم، آیه ی 42.

[79] ـ سوره ی نجم، آیه ی 39.

[80] ـ المیزان، ج 19، ص 27.

[81] ـ سوره ی قمر، آیه ی 49.

[82] ـ المیزان، ج 19، ص 57.

[83] ـ همان، ص 208.

[84] ـ سوره ی لقمان، آیه ی 30.

[85] ـ المیزان، ج 16، ص 209.

[86] ـ همان، ج 1، ص 10 ـ 12.

[87] ـ همان، ص 73.

[88] ـ همان، ص 66.

[89] ـ سوره ی نساء، آیه ی 82.

[90] ـ نهج البلاغه، خطبه ی 18.

[91] ـ المیزان، ج 12، ص 191.

[92] ـ سوره ی حجر، آیات 90 ـ 91.

[93] ـ نهج البلاغه، حكمت 314.

[94] ـ نهج البلاغه، خطبه ی 176.

منبع : سایت بنیاد بین االمللی علوم وحیانی اسرا

تهیه و تنظیم : گروه حوزه علمیه تبیان