آیا پذیرش دین اجباری است؟
چند خط برای یک نظر
آنچه در زیر می خوانید عینا بخشی از نظر یک خواننده محترم است که درباره مقاله «گوشت خرچنگ؛ حلال یا حرام» اظهار شده است.
«هر کس در هر آیینی و در هر مکتبی مجاز است خود مسیر زندگی خود را در کلیات و جزیبات انتخاب کند. اگر اختیار از انسان به هر نحوی (به ویژه به روشی که سالهاسات در کشور ما مرسوم است) گرفته شود اصل و مایه و جوهر دین از بین می رود و این اصل همان اختیار است. لا یلکف الله نفسا الا وسعها. انا هدیناه السبیل اما شاکرا و اما کفورا و ... نمونه های آیاتی است که به این موصوع اشاره دارد. به خودمان بیاییم و اسلام عزیز را آنگونه که هست و نه آنگونه که نفس اماره ما میل دارد باشد بشناسیم. مسلمانان مسلمانان مسلمانی زسر گیرید.»
این نوشته مرا بر آن داشت تا چند سطری را با این دوست عزیز به گفتگو بنشینم؛ این را هم به خوبی می دانم که اینگونه برداشت و یا رویکرد به دین، تنها طرز فکر ایشان نیست. کم نیستند کسانی که به واقع باورشان نسبت به دینداری همین است که این دوست گرامی بیان داشتند.
نکاتی که درباره این نظر محترم می توان گفت:
1. ضرورت پایبندی به مکتب حقی که برگزیده ایم
اگر کسی آیین و مکتبی را به عنوان برنامه علمی و عملی زندگی خود برگزید ، عقل حکم می کند که از آن به بعد اعمال و افکار خود را بر اساس آن مکتبی که برگزیده تنظیم کند. او دیگر مجاز نیست هر گونه که دلش خواست بیندیشد و هر چه دلش خواست انجام دهد و الا انتخاب و پیروی او نسبت به آن مکتب لغو و بی معنا خواهد بود.
2. اختیار در دین
اختیار را خدا در ذات انسان قرار داده است و کسی نمی تواند این اختیار را از او سلب کند. اما باید توجه داشت که این بحث در تکوین است؛ به عبارتی دیگر خدا انسان را به گونه ای خلق کرده که در انتخاب آزاد است و این حقیقتی است روشن که هر کس آن را در درون خود می یابد. اما باید توجه داشت که تکوین غیر از تشریع است.
توضیح:
درست است که خداوند انسان را آزاد و مختار در انتخاب راه، آیین و مکتب خلق کرده است و فرموده «لا إِكْراهَ فِی الدِّینِ» (256/بقره)؛ "كسى حق ندارد كسى را از روى اجبار وادار به پذیرفتن دین كند، بلكه هر كسى باید آزادانه با به كارگیرى عقل و با تكیه بر مطالعه و تحقیق دین را بپذیرد"؛ اما بر کسی پوشیده نیست که همین خدا به واسطه پیامبرانش شریعت و قانونی به دست مردم داده که بر اساس آن به کسانی که این قانون را عمل کنند پاداش می دهد و به کسانی که آن را رعایت نکنند عذاب سختی می چشاند.
پس می توان نتیجه گرفت: ویژگی انسان این است که «می تواند» بین گناه و عبادت یکی را انتخاب کند؛ اما به حکم قانون الهی اگر خواستار بهشت و رهایی از جهنم است، «باید» عبادت را برگزیند.
نکته مهم
این «باید» در شریعت به معنای «جبر» و «سلب اختیار» نیست. بهترین دلیل برای این حرف، همین است که می بینید افرادی بین گناه و عبادت، آزادانه گناه را انتخاب کرده و آن را مرتکب می شوند. پس معلوم می شود کسی در انجام واجب و ترک حرام مجبور نیست.
یک اشتباه شایع
اشتباه بسیاری از افراد در این است که معنای «باید» در شریعت را به معنای جبر و عدم اراده می گیرند؛ در حالی که «باید» در شریعت یعنی: ای انسان اگر سعادت دنیا و آخرت می خواهی «باید» عبادت کنی و روشن است که این سخن، اختیار را از هیچ انسانی سلب نمی کند.
3. توضیحی درباره آیه «إِنَّا هَدَیْناهُ السَّبیلَ إِمَّا شاكِراً وَ إِمَّا كَفُوراً» 3/دهر(انسان)
خداوند انسان را مختار خلق کرد و دین که همان راه سعادت واقعی بشر است را به او عرضه کرد (إِنَّا هَدَیْناهُ السَّبیلَ). انسان به حکم خلقت، در پذیرش یا عدم پذیرش آن آزاد است و هیچ اجباری در کار نیست. (256/بقره) اما پذیرفتن و نپذیرفتن دین حق برای او متفاوت خواهد بود؛ اگر پذیرفت شاکر است و اگر نپذیرفت کفور(إِمَّا شاكِراً وَ إِمَّا كَفُوراً). آنگاه خداوند به او خبر داد که اگر پذیرفتی و عمل کردی بهشت در انتظار توست و اگر نپذیرفتی جهنم میعادگاه تو خواهد بود.(38-39/بقره)
نکته مهم تر
برگزیدن راه حق و تشرف به دین اسلام اختیاری است(با توضیحی که هم اکنون گذشت) اما بعد از قدم نهادن در این راه و قبول اسلام به عنوان آیین زندگی دیگر عمل به دستورات و معتقد شدن به معارف آن اختیاری نخواهد بود و فرد ملزم به رعایت تمام دستورات آن خواهد بود. قرآن کریم می فرماید« وَ ما كانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَةٍ إِذا قَضَى اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ یَكُونَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَ مَنْ یَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً مُبیناً» (36/احزاب)؛ هیچ مرد و زن مؤمنی، در كارى كه خدا و رسولش حكم كنند اراده و اختیارى نیست (و باید اطاعت کنند) و هر كس نافرمانى خدا و رسول او كند دانسته به گمراهى سختى افتاده است.
4. راه شناخت اسلام
راه شناخت اسلام هم کاملاً مشخص است. برای شناخت اسلام دو وسیله عمومی وجود دارد که همگان به آن توصیه شده اند: یکی عقل است و دیگری نقل.(کافی، ج1، ص15) اولی را براهین و ادله قطعی و مقبول تشکیل می دهد و دومی که خود به دو شاخه تقسیم می شود متشکل است از قرآن و عترت. (مفاد حدیث ثقلین)
بر این اساس اگر کسی مطلبی را به اسلام نسبت داد که با یکی از اینها در ستیز بود به هیچ عنوان از او نمی پذیریم ولی اگر با عقل و نقل در تضاد نبود بلکه مورد تایید این دو بود دلیلی بر نفی آن نیست.
5. ضدیت با عقل یک چیز است؛ فراتر بودن از محدوده درک عقل؛ چیزیست دیگر
شما در اسلام گزاره و یا حکمی را پیدا نمی کنید که با براهین مسلم عقلی در تعارض و ضدیت باشد به طور مثال محال است که اسلام بگوید دو به اضافه دو می شود پنج. اما در اسلام معارفی داریم که حوزه معرفتی آن فراتر از عقل است یعنی عقل در برابر آنها فقط شنونده است و نمی تواند اظهار نظر کند مانند این گزاره « لَها سَبْعَةُ أَبْوابٍ »(44/حجر)؛ جهنم هفت در دارد.
در باره میزان کارایی عقل در معارف دینی سخن بیش از این است که ان شاء الله در مقاله ای به توضیح آن خواهیم پرداخت.
امید پیشگر
گروه دین تبیان