گل سنگ
نقد و بررسی رمان «گل سنگ» منتقدان بر این نکته تاکید کردند که شخصیت اصلی داستان از ابتدا تا انتها دچار تحول و استحاله نمیشود و این نقطه ضعف اثر است. جلسه نقد و بررسی رمان «گل سنگ» نوشته هاشم حسینی با حضور منتقدانی چون فیروز زنوزیجلالی، محسن پرویز، محمدکاظم مزینانی و راضیه تجار با حضور خود نویسنده برگزار شد.
زنوزی جلالی:
این کتاب دارای صحنههای تکاندهندهای است و برخلاف اکثر داستانهای انقلابی که یک ساواکی به دنبال یک انقلابی است، سوژهای نخنما شده ندارد.
شخصیت اول داستان باید دچار استحاله شود، ولی نبی اول و آخر داستان یکی است. البته نظرعلی به عنوان شخصیت دوم داستان فعالتر است و حرکات غیر منتظره دارد و دچار تغییر میشود.
در جاهایی نویسنده در داستان دخالت میکند تا آنچه میلش است در پایانبندی رخ دهد و به نیاز داستانی که ایجاب میکند اتفاقی رخ دهد و یا ندهد، بیتوجه است.
توصیفها ایستا و بالزاکوار و فاقد پرشهای هنرمندانه است. همچنین اثر توصیفهای زائد دارد که تکرار هم شده است.
راضیه تجار:
با انتظار بالایی که از ادبیات انقلاب داریم، باید گفت که این رمان به آن جایگاه لازم نرسیده که طبیعی هم هست؛ چون جزو کارهای اول این نویسنده است و همین که رمانی در ژانر انقلاب نوشته خوب است. داستان خیلی خوب آغاز میشود. در چند سطر اول فضای بازار را خوب میبینیم؛ به نوعی که بازار در قالب یک شخصیت توصیف میشود.
او در انتخاب شخصیتها، شغلهایشان و حتی نامگذاری آنها دقت داشته و انتخابهای خوبی داشته است، ولی از سوی دیگر دوره زمانی که داستان در آن روایت میشود، مربوط به زمستان 56 تا 14 خرداد 57 است که به اعتقاد من زمان مناسبی برای اتفاقات داستان نیست و اگر یک سال قبل انتخاب میشد، منطق رویدادهای داستان باورپذیرتر بود.
شخصیت اول داستان که «نبی» نام دارد از ابتدا تا انتهای داستان بیتغییر و تحول است! قاعده داستاننویسی این است که شخصیت اول در پایان ماجرا دچار یک تغییری شود، ولی در رمان «گلسنگ» قهرمان داستان هیچ تغییری نمیکند گویا از خود ارادهای نداشته و آرمانگرا نیست. او اصلا جستجوگر نیست و مانند نام کتاب گل سنگ است که ریشه ندارد و خیلی مانا نیست.
رویدادها در برخی جاها دچار خدشه است و چینش رویدادها به گونهای باورپذیر نیست و مثلاً شخصیتی چون درویش سر به زنگاه میآید تا داستان را طبق خواسته نویسنده پیش ببرد. نویسنده داستان را کش میدهد تا به پایانبندی رمانتیک برسد در حالیکه در صحنههای قبلتر هم میتواند پایان گیرد.
گرچه روایت داستان دانای کل است، ولی ما اشرافی به جماعت اطراف نداریم و بی دقتی نویسنده در طرحی که درانداخته دیده میشود و نویسنده با شتاب به بخشهای پایانی پرداخته است. البته نویسندگی کار مشکلی است و اگر ما اینجا اثر را زیر ذرهبین گذاشتهایم، دلیلش آن است که میخواهیم کار را نقد کنیم؛ وگرنه جای تشکر دارد.
شخصیت اول داستان که «نبی» نام دارد از ابتدا تا انتهای داستان بیتغییر و تحول است! قاعده داستاننویسی این است که شخصیت اول در پایان ماجرا دچار یک تغییری شود، ولی در رمان «گلسنگ» قهرمان داستان هیچ تغییری نمیکند گویا از خود ارادهای نداشته و آرمانگرا نیست.
محسن پرویز:
من شکل و شمایل کتاب را نپسندیدم. در یک نگاه کلی داستان دارای توصیفهای خوب و زیبایی است که به اگر به طور مجرد آنها را ببینیم، نمی شود از کنار آنها ساده گذشت.
گرچه این رمان هم باز ماجرای یک ساواکی و انقلابی است؛ ولی نکات جدیدی را محور قرار داده و به ویژه نقش افراد پاییندست جامعه را در شکلگیری انقلاب که کمتر مورد توجه بوده، محور قرار داده است.
در هنرهای نمایشی و داستان شخصیت اول کسی است که در او تحول رخ میدهد. اگر این تعریف را بپذیریم، تحول در نظرعلی رخ میدهد، ولی نویسنده ابعاد روحی و عملی نبی را بیشتر از همه آشکار میکند. نظرعلی به درستی شخصیتش تبیین نمیشود که از این منظر شخصیت اول نبی میشود.
این رمان میتوانست 2 برابر حالت فعلی حجم داشته باشد و تا 30 صفحه اول خیلی پر کشش نوشته شده؛ ولی از میانه راه به بعد نویسنده دچار شتابزدگی است و اگر پرداخت کاملتر و پرحوصلهتری از شخصیتها داشت و جزئیات بیشتری از زندگی افراد را بیان میکرد باورپذیری اثر بالاتر میرفت.
در 30 صفحه اول توالی و شکل پرداخت زیباست و خواننده را به دنبال خود میکشد و فکر میکنم اگر خواننده 30 صفحه اول را بخواند، حداقل تا نصف کار را خواهد خواند. در داستانهای ماجرایی همین توالی ماجراها و فرصت ندادن به خواننده که کتاب را زمین بگذارد در نیمه اول کتاب رخ میدهد.
شکل پرداخت داستان، توصیفات و قرینهسازیها خوب است. در نیمه اول قصه خوب چیده شده، ولی در نیمه دوم ایرادهایی دارد که اعتماد خواننده را تضعیف میکند و در ماجراهای نیمه دوم تعجیل نویسنده کاملا احساس میشود. «گل سنگ» سوژه خوبی داشت که پرکشش هم آغاز شد و با توالی بیشتر ماجراها میشد نتیجه بهتری گرفت.
کاظم مزینانی:
توضیح و فضاسازی بازار و روابط بازاریان خوب از کار درآمده و بافت زبانی و دیالوگنویسی اثر هم قابل توجه است. لحن با ضرباهنگ همخوانی دارد و با درونمایه اثر نیز همراستا است.
زنجیره حوادث از منطق درونی برخوردار و در خدمت اثر است. نویسنده ساخنارشکنی دارد و هنجارهای زبانی و سبکی را در هم میشکند. همچنین اثر ترفندهای مدرن و پست مدرن دارد و از منظر ساختاری ماجرا محور است. پیامهای اصلی را از طریق خلقیات شخصیتها منتقل میکند.
نویسنده در نگارش اثر هیجانزده نشده و راوی صادقی است که در مقام ناظر بیرونی موقعیتها را توصیف کرده است. نویسنده به دام وسوسههای معمول نویسندگی نیفتاده است و در کل نمیتوان ایرادی به ساختار و زبان و لحن و پیرنگ، تعلیق و شخصیتپردازی گرفت.
داستان، لحظات نابی دارد و نویسنده در توصیف تهران دهه 50 موفق بوده است. گرچه نویسنده در کل اثر سعی نکرده حضور خودش را به رخ بکشد، ولی در صفحه 188 اتفاقی رخ میدهد که حضور نویسنده پررنگ شده؛ اتفاقی که با منطق درونی داستان تطابق ندارد و در حالی که میتوانست به نقطه طلایی اثر تبدیل شود، این اتفاق نیفتاده است.
با توجه به اینکه داستان موجه و معتبر است، ولی خواننده به کشف و شهود هم نمیرسد و اثری که میتوانست ناب باشد، این اتفاق در آن نمیافتد. خواننده امروزی دیگر به دنبال زمان مرده دیروز نیست، بلکه میخواهد به نوعی گذشته به امروز پیوند بخورد و انسان گرانیگاه اثر باشد؛ نه وقایعی از زمان گذشته.
انسانها باید کالبدشکافی شوند و در داستان چرایی کنشها و واکنشها مشخص شود و در داستان مدرن اندرونی انسان و حالات فردی او به نمایش درآید؛ نه توصیف کلی شخصیتها و فضاها. نویسنده میتوانست با جابجایی زاویه دید خود درون انسانها به این نقطه برسد؛ ولی این کار را نمیکند. این اثر در چارچوب کلی از نظر زبانی و ساخت بیمشکل و باکشش است.
نویسنده به دام وسوسههای معمول نویسندگی نیفتاده است و در کل نمیتوان ایرادی به ساختار و زبان و لحن و پیرنگ، تعلیق و شخصیتپردازی گرفت.
سیدهاشم حسینی نویسنده کتاب:
من هم با طرح جلد اثر موافق نبودم. اسم کتاب هم اول «پالان» بود که داوران جشنواره پیشنهاد دادند آن را عوض کنم و «گل سنگ» را با مشورت داوران انتخاب کردم. من از بچگی در منطقه بازار بزرگ شدم و همیشه عدهای باربر را میدیدم که دنبال بار میدوند و دوست داشتم درباره آنها داستانی بنویسم و این کلمه پالان هم در ذهنم بود که در نهایت این اثر خلق شد.
در این اثر قصد نداشتم ریشهیابی کنم که افراد به چه گروههای سیاسی وابسته بوده اند و اصلا وارد جریانهای سیاسی آن دوران نشدم؛ چرا که داستانهایی که قبلا خوانده بودم و اینچنین فضایی داشتند، کسالتبار بودند و تا آنجا که توانستم از بیان این وابستگیها پرهیز کردم و فقط خواستم تصویر کنم چطور یک فرد صاف و ساده وارد چنین مبارزاتی شده است.
فرآوری: مهسا رضایی
بخش ادبیات تبیان
منبع: خبرگزاری مهر