تبیان، دستیار زندگی
مرحوم علامه (قدّس‌سرّه) از آیات كلیدی قرآن كریم به عنوان «غرر آیات» یاد می‏فرمود كه درخشش چشمگیر آنها، نه تنها راهگشای بسیاری از آیات دیگر قرآن بود، بلكه پایه´ محكمی برای حلّ بسیاری از احادیث خواهد بود.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

سیره تفسیری علامه طباطبایی (1)

علامه طباطبایی و جوادی آملی
مرحوم علامه (قدّس‌سرّه) از آیات كلیدی قرآن كریم به عنوان «غرر آیات» یاد می‏فرمود كه درخشش چشمگیر آنها، نه تنها راهگشای بسیاری از آیات دیگر قرآن بود، بلكه پایه´ محكمی برای حلّ بسیاری از احادیث خواهد بود.

مقدمه

تفسیر قرآن كریم در گرو معرفت آن است و چون شناخت آن درجات گوناگونی دارد بنابراین تفسیر آن نیز مراتب مختلف خواهد شد.

شناخت قران براثر اتحاد با آن

بعضی قرآن را در اثر اتحاد با حقیقت آن می‏شناسند؛ مانند پیامبر اكرم(صلی الله علیه و آله و سلم) و اهل‏بیت عصمت (علیهم‏السلام) كه به منزله جان رسول خدایند[1]؛(نزل به الروحُ الأمینُ -علی قَلبِك)[2]. وقتی حقیقت كلام خدا بر روح رسول اكرم(صلی الله علیه و آله و سلم) تنزل یافت و یا آن حضرت در قوس صعود به ملاقات حقیقت وحی نائل آمد:(وإنّكَ لتلقّی القُرآن مِنْ لدنْ حَكیمٍ علیمٍ)[3] برای آن حضرت جای هیچ‏گونه ابهام نخواهد بود و با دریافت آن حقیقت كه خود عین معرفت می‏باشد، كلام الهی به طور كامل شناخته خواهد شد.

بعضی دیگر قرآن را در اثر مشاهده´ جمال و جلال آن در خودْ شناخته و می‏شناسند كه تبیین آن كِششِ خاص، برای كسی كه از آن بارقه سهمی و از آن نفحه نصیبی ندارد، میسور نیست.

گروه سوم قرآن را با بررسی ابعاد گوناگون اعجاز وی شناخته و می‏شناسند كه اكثریت قرآن شناسان از این دسته‏اند.

شناخت دسته اول همانند برهان صدّیقین در معرفت خداوند سبحان است كه از ذات خداوند پی به او می‏برند و معرفت دسته´ دوم، همانند برهان معرفت نفس است: «مَنْ عرفَ نفسهُ فقد عرفَ ربّه»[4] كه با استمداد از آیات انفسی، پروردگار خویش را می‏شناسند و آگاهی دسته سوم، همانند برهان حدوث یا حركت یا امكان و مانند آن است كه با استدلال از نشانه‏های بیرونی و آیات آفاقی، خداوند خود را می‏شناسد.

درجات شناخت قرآن

كامل‏ترین شناخت قرآن، همانا معرفت عمیق طبقه´ اول است كه نه تنها به تمام معارف آن آشنایی دارند، چنان كه حضرت امام صادق(علیه‏السلام) فرمود: «قد ولّدنى رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و أنا أعلمُ كتاب اللّهِ و فیه بدء الخَلقِ وَ ما هُو كائنٌ إلی یومِ القیامةِ و فیه خبرُ السماء و خبرُ الأرضِ و خبرُ الجنّةِ و خَبرُ النارِ وَ خبرُ ما كان و خبرَ ما هو كائنٌ، أعلمُ ذلك كأنّما أنظرُ إلی كفّى إنّ اللّه یقول: فیه تبیانُ كلّ شی‏ءٍ».[5]

بلكه در مرحله´ عقلِ قرآنِ معقول و در مرتبه´ مثالِ قرآنِ متمثّل و در مرتبه´ طبیعتِ قرآنِ ناطق می‏باشند؛ چنان كه حضرت امیرالمؤمنین(علیه‏السلام) فرمود: «...و النّور المُقتدی بهِ ذلك القُرآنُ فاستنطقوه وَ لَن ینطقَ و لكنْ أُخبركم عنهُ ألا إنّ فیه علمَ ما یأتى و الحدیثَ عن الماضى و دوائكم و نظمَ ما بینكم».[6]

این بدان علت است كه

حقیقت ولایت و حقیقت قرآن، گرچه مفهوماً از یك‏دیگر جدا می‏باشند، ولی از لحاظ مصداق و همچنین حیثیّت صدق، مساوق و متحدند؛

از این جهت، می‏توان ادعا كرد كه «لا یبلغُ أحدٌ كُنهَ معنی حقیقةِ تفسیر كتابِ اللّه تعالی و تأویلهِ إلاّ نبیّه صلّی اللّه علیهِ و آلهِ و أوصیائه علیهم السلام»[7] و زمینه´ رسیدن به این مقام منیع، عشق به معارف قرآن و شوق به مطالب آن است؛ چرا كه بر اثر عشق، هرچه شناخته شد، حفظ می‏شود و از صحنه´ دل رحلت نمی‏كند و در اثر شوق، هرچه شناخته نشد، با پرسش روشن می‏گردد كه امیرالمؤمنین(علیه‏السلام) فرمود: «و اللّه ما نزلت آیةٌ إلاّ و قد علمتُ فیما نزلتْ و أین نزلت أ بلیلٍ نزلتْ أم بنهارٍ نزلتْ، فى سهلٍ أو جبلٍ، إنّ ربّى وهب لى قلباً عقُولاً و لساناً سؤولاً».[8]

امامان معصوم(علیهم‏السلام) گرچه ممكن است در بعضی از مظاهر با یك‏دیگر تفاوت داشته باشند، ولی در علم به قوانین الهی و تفسیر قرآن كریم یكسانند؛ چنان‏كه امام صادق(علیه‏السلام) می‏فرماید: «قُلتُ له الأئمّةُ بعضهم أعلمُ من بعض؟ قال(علیه‏السلام): نَعمْ و علمهم بالحلالِ و الحرام و تفسیر القرآن واحد».[9]

كتاب خداوند را چون دیگر نوشتار یا گفتار نمی‏توان محسوب داشت؛ زیرا همواره گوینده از گفتارش جدا و نویسنده از نوشتارش بیرون است و هنگامی كه پرده´ گفتار كنار رفت، گوینده ظهور می‏نماید كه: «المرء مخبوءٌ تحتَ لسانه»[10] و زمانی كه پوشش نگارش و نوشتار بدر آید، اندام نویسنده جلوه می‏كند كه: «رسولكَ ترجمانُ عقلك و كتابُكَ أبلغُ ما ینطق عنك»[11] كه وجود هریك از متكلم و كاتب محدود بوده و از محدوده´ كلام و كتاب خود نیز بیرون می‏باشد؛ از این جهت، باید از حجاب گفتار و نوشتار گذشت تا به گوینده و نویسنده رسید و چه بسا آن گوینده یا نویسنده درست در كسوت گفتار در نیاید و به طور كامل در پوشش نوشتارْ خود را ارائه ندهد.

لیكن خداوند سبحان كه از هر نوری روشن‏تر است، تحت هیچ حجابی مستور نیست و از محدوده´ هیچ موجودی بیرون نخواهد بود؛ بنابراین، لطیف‏ترین تعبیری كه درباره´ كلام و كتاب خداوند سبحان مطرح می‏باشد، همان تجلّی است كه احتمال هرگونه تجافی را از بین می‏برد و زمینه´ هرگونه شناخت عمیق را فراهم می‏نماید كه حضرت امیرالمؤمنین(علیه‏السلام) فرمود: «فتجلّی لهم سبحانه فى كتابه من غیر أن یكونوا رأوهُ بما أراهم من قدرته».[12]

آن موحدی كه تا با چشم جان و حقیقت ایمان خدای خود را نبیند، او را نمی‏پرستد: «أفأعبدُ ما لا أری»،[13] تا با چشم دل گوینده را هم نبیند، كلامش را نمی‏پذیرد. او اول متكلم را می‏بیند، بعد كلامش را می‏شنود؛ چنان‏كه پیامبر اكرم(صلی الله علیه و آله و سلم) در معراجهای خویش، اول حقیقت را با دل می‏یافت، بعد با چشم می‏دید.

یعنی محسوس اولیای الهی، مسبوق به عقل آنهاست و یك حقیقت اول معقول آنهاست؛ سپس محسوس آنان می‏شود؛ برخلاف دیگران كه معقول آنها مسبوق به حس است و یك واقعیت از رهگذر حسّ به عقل آنها راه می‏یابد؛ لذا، منطق آنان این است كه «مَن فَقَدَ حِسّاً فقدَ عِلماً» و مشرب اینان این است كه (إنّه لقران كریم ظ­ فی كتابٍ مكنون -لا یمسّه إلاّ المطهّرون)[14]. آنان می‏گویند: تا حسّ نباشد آگاهی نیست و اینان می‏فرمایند: تا صفای ضمیر و طهارت دل نباشد، نیل به معارف میسّر نیست. برای آنان آكادمی ضروری می‏نماید و برای اینان تهذیب نفس كه:(اِنّما یرید اللّه لیذهب عنكم الرجس أهل البیتِ و یُطهركم تطهیرا)ً[15]

نكته´ اساسی درباره´ قرآن كریم این است كه چون این كتاب، تجلّی خداوند بی‏چون و بی‏مثل است، قهراً همانند نخواهد داشت و شناخت او همانند معرفت دیگر كتابها نمی‏باشد: «انّ كلام البارى‏ی سبحانه لا یشبهُ كلامَ الخلقِ كما لا یشبهُ أفعالهُ أفعالهم»[16] و شناخت این طبقه´ ممتاز همان است كه در زبان پیامبر اكرم(صلی الله علیه و آله و سلم) آمده: «...لَنْ یفترقا حتّی یردا علىّ الحوض...»[17]

چون عارف و معروف هر دو به یك حقیقت كه همان حق محض است، مرتبطند: «...هما حبلُ اللّه ممدودٌ بینكم و بین اللّه تعالی...»[18] و خطاب و مخاطب هر دو به یك متكلم وابسته‏اند، لذا: «اِنّما یَعرفُ القرآن من خُوطِبَ بهِ».[19] بدین جهت، از این اولیای الهی هنگام تلاوت هر آیه، ذكری مناسب با محتوای همان آیه مانند تلبیه یا اعتراف یا شهادت نقل شده است.[20]

برجسته‏ترین مقامی كه در قرآن كریم برای انسان یادآوری شده، از آنِ این گروه كه همان (و السابقون السابقون أُولئك المقرّبون)[21] می‏باشند، خواهد بود؛

چنان‏كه حضرت امام باقر(علیه‏السلام) فرمود: «...و لنا كرائمَ القُرآن».[22]

بهترین شناخت قرآن بعد از معرفت عمیقانه´ طبقه´ اول، همانا شناخت گروه دوم است كه با مشاهده´ آیات انفسی قرآن به سوی این هدف والا جذب شده‏اند و با كشش قرآن، وارد دریای بی‏كران او گشته‏اند؛ چون شناگری كه به همراه موج دریای طوفنده چند گامی وارد دریا می‏شود، نه با كوشش خود وارد شود، كه اقیانوس سهمگین به كوشش هیچ شناگری بها نمی‏دهد و توان هرگونه دریانوردی را از او می‏رباید: «...و بحراً لا یُدركَ قَعرهُ»،[23] و آن كه بدون كشش، عزم دریا كرد و به كوشش جامد بسنده نمود، بهره´ لازم را از آب دریا و گوهر نهانی آن نمی‏برد.

به درون بحر راه یافتن از آنِ كسی است كه از خود شنا نشان ندهد و فقط پس از آشنایی به هنگام موج خود را در معرض آن موج قرار دهد؛ آنگاه مجاز است كه بگوید: «هرچه دارم همه از دولت قرآن دارم»؛ زیرا با پیك وحیْ محشور شده و با سفیر قرآن همصحبت گشته است.

چنان‏كه حضرت امام صادق(علیه‏السلام) فرمود: «من قرء القُرآن و هو شابٌ مؤمنٌ اختلط القرآن بلحمه و دمه، جعله اللّه مع السفرة الكرامِ البررةِ و كان القُرآن حجیجاً عنه یوم القیامة و یقول یا ربّ إنّ كلّ عاملٍ قد أصابَ أجرَ عملهِ غیرُ عاملى فبلّغْ به كریم عطایاكَ، فیكسوه اللّه عزّوجل حُلّتین من حُللِ الجنّةِ وَیوضعُ علی رأسهِ تاجُ الكرامةِ ثمّ یُقال لهُ هل أرضیناكَ فیه؟ فیقولُ القرآن یا ربّ قد كنتُ أرغبُ له فیما هو أفضل من هذا. قال: فیُعطی الأمنُ بیمینهِ و الخُلدُ بیسارهِ ثم یدخلُ الجنّة فیقالُ له اِقرء آیةً و اصعد درجةً ثم یُقال له بلّغنا به و أرضیناك فیه؟ فیقول أللّهم نعم».[24]

آری، دلباخته´ كلام خدا آن چنان قرآن را با ایمان می‏خواند كه قرآن با تمام گوشت و خون او مخلوط خواهد شد و اینان برجسته‏ترین چهره‏های آدمی بعد از انبیا و مرسلین(علیهم‏السلام) می‏باشند.[25]

اما شناخت گروه سوم كه با بررسی ابعاد اعجازآمیز قرآن كریم، او را شناخته و می‏شناسند، چون قرآن شناسی آنان از روزنه‏های بیرونی است و كلام خدا را از پشت پرده‏های الفاظ و مفاهیم و مانند آن می‏بینند، قهراً تماس مستقیمی با خود قرآن نداشته و از حجاب مصطلحات نمی‏گذرند.

در این گروه، همه´ افراد یك‏سان نیستند؛ زیرا برخی فقط از راه مفاهیم عقلی به قرآن راه پیدا می‏كنند و بعضی از راه معانی نقلی به حریم آن بار می‏یابند و...، چنان‏كه در گروه دوم هم تفاوت وجود دارد؛ زیرا برخی از آنها به كام موج قویّ فرو رفته و به همراه آن مقدار زیادی از دریا را طی می‏كنند و بعضی در معرض موج ضعیف واقع می‏شوند و به همان نسبت، وارد اقیانوس می‏گردند؛ ولی این طبقه چون با حقیقت قرآن مأنوس‏اند، هرگز آن را رها نمی‏نمایند.

اما گروه سوم، گذشته از تفاوت شناخت، چون حقیقت قرآن كریم را مسّ نكرده‏اند، قسمتی از بیماریهای آنان درمان نمی‏شود و لذا گاهی به مقتضای بعضی از همان بیماریهای كهن، تن به انحراف و تباهی خواهند داد؛ زیرا قرآن تنها كتاب عقلی و علمی نیست كه بتوان با براهین محض به آن نایل آمد و عمل را در نیل به معارف آن مؤثر ندانست؛ بلكه قرآن نور و هدایت است؛ لذا، معارف عقلی و علمی را با راهنمایی و موعظه مقرون می‏نماید؛ سپس انسانها را به تدبر در آن دعوت می‏كند و گناه را كه همان قفل قلب است، مانع تدبر در آن می‏داند.[26]

اگر تنها راه ارتباط با قرآن همان علم حصولی و مبادی مفهومی آن باشد، ممكن است كلام الهی در دل استقرار نیابد و در اثر برخی از سوانح رخت بر بندد و از شمار بزرگ‏ترین گناهان آن است كه كسی حامل كلام خداوند باشد، سپس عمداً آن را رها كند:

 قال رسول‏اللّه(صلی الله علیه و آله و سلم): «عُرضتْ علىّ الذنوبُ فَلمْ أصبْ أعظمَ مِنْ رجُلٍ حَمّلَ القرآنَ ثم تَرَكَه».[27]

همین رهایی نورانیّت قرآن، زمینه‏ای را فراهم كرده كه قرآن دستاویز زراندوزان آزمند شود تا به وسیله´ كلام الهی، دیگران را به كام دنیامداری خویش فرو برند. كیفر این گروه آن است كه طوری در قیامت حاضر می‏شوند كه گوشتی در استخوان صورتشان نیست: قال علی بن ابى‏طالب(علیه‏السلام): «من قرأ القُرآن یأكل به الناس جاء یومَ القیامةِ و وجههُ عظم لا لحمَ فیه».[28]

آری، قرآن چون میوه´ شاداب است كه انسان سالم را فربه می‏نماید و فرد مبتلا به مرض دستگاه گوارش را رنجور می‏سازد؛(و نُنزلُ مِنَ القُرانِ ما هُوَ شِفاء و رحمةٌ للمؤمنین ولا یزیدُ الظالمین إلاّ خساراً)[29]؛ لذا، قرآن كریم با گوشت و خون بعضی از قاریان مخلوط می‏شود و زمینه´ ریزش تمام گوشتهای صورت برخی دیگر از قاریان را فراهم می‏كند: أعاذنا اللّه من شرور أنفسنا و سیئاتِ أعمالنا

مراتب تفسیر قرآن

اكنون كه درجات گوناگون شناخت قرآن روشن شد، مراتب مختلف تفسیر آن واضح خواهد بود؛ زیرا تفسیر همان شناخت متنزّل است؛ لذا، سخن طبقه´ ممتاز كه همان گروه اولند، این است كه «سَلونى عن القرآنِ اُخبرَكُم عن آیاته فیمن نُزِّلت وَ أینَ نُزِّلت»[30] و چون قرآن كریم مُهیمن[31] بر دیگر كتابهای آسمانی می‏باشد، انسان كاملی كه با حقیقت قرآن كریم متحد شد، توان تفسیر همه´ كتابهای الهی را دارد؛ لذا، امیرالمؤمنین(علیه‏السلام) فرمود: «أما و اللّه لو ثُنیت لى الوسادةُ فجلستُ علیها لأفتیتُ أهل التوراةِ بتوراتهم... و أهل الإنجیلِ بإنجیلهم... و أهل القرآنِ بقرآنِهم».[32]

غزالی از امیرالمؤمنین(علیه‏السلام) نقل می‏كند كه اگر خداوند سبحان و پیامبر اكرم(صلی الله علیه و آله و سلم) مرا اذن دهند به اندازه´ بار چهل شتر، «الف» فاتحة الكتاب را شرح می‏نمایم. سپس می‏گوید: «و هذه الكثرةُ فى السعةِ و الإفتتاحِ فى العلم لا یكونُ إلاّ لدنیاً سماویاً إلهیاً»؛[33] لذا، ابن عباس مفسّر معروف چنین می‏گوید: «...و ما علمى وَ عِلمُ أصحابِ مُحمّدٍ صلّی اللّهُ علیهِ وآلهِ فى عِلْمِ على(علیه‏السلام) الاّ كقطرةٍ فى سبعةِ أبحُرٍ».[34]

هرگز قرآن بدون توجه به تفسیر و تبیین این طایفه، حقّ او فهمیده نمی‏شود؛ زیرا این تفكیك همان افتراقی است كه پیامبر اكرم(صلی الله علیه و آله و سلم) به نفی آن خبر داد و او رسول امینی است كه از هوا سخن نمی‏گوید و اگر جایی قرآن حضور ظاهری داشت و عترت طاهره غایب بودند یا اینان حضور ظاهری داشتند و قرآن كریم غایب بود، اطمینان حاصل می‏شود كه هر دو غایبند؛ زیرا معیّتِ با هم و عدم افتراق از هم، در نحوهظ´ وجود قرآن و عترت مأخوذ است.[35]

باری، چون بهترین شناخت قرآن، معرفت این طبقه است، بهترین تفسیر نیز تفسیر این گروه خواهد بود و چون گروه دوم، شاگرد برجستهظ´ طبقه´ اول محسوب می‏شوند و شناخت آنان بعد از معرفت گروه اول، بهترین شناختها می‏باشد، لذا تفسیر آنها نیز برجسته‏ترین تفسیرها خواهد بود.

و راهیان این راه از متقدمان و متأخران، هركدام به نوبه´ خود مقداری از مسیر یاد شده را پیموده‏اند و نوادری از آنان این سیر را به پایان رسانده‏اند كه یكی از آنان مرحوم استاد علامه سید محمد حسین طباطبایی قدس اللّه نفسه الزكیّة می‏باشد كه از دیرباز در خدمت قرآن كریم بوده تا به اندازه´ خویش با كلام الهی مأنوس و سخن خدا با گوشت و خون او آمیخته شد؛ لذا، در تمام رویدادهای تلخ و شیرین با قرآن بود و از او الهام می‏گرفت و حوادث واقعه´ در جهان علم را با استنباط از معارف عمیق قرآن حل می‏نمود.

به طوری كه كمتر مسائلی درباره عقاید و اخلاق و اعمال مطرح می‏شود كه مرحوم استاد در تفسیر قیّم المیزان به آن نفیاً یا اثباتاً نپرداخته باشد، بطوری كه می‏توان گفت: المیزان در بین تفاسیر چون كتاب قیّم جواهر الكلام است در بین كتابهای فقه كه هم كمبود گذشتگان را جبران نمود و هم زمینه´ تحقیق آیندگان را فراهم كرد.

استاد ما مرحوم آیة اللّه حاج شیخ محمد تقی آملی(رحمه‏الله) از استادش مرحوم آیة اللّه حاج شیخ عبدالنبی نوری(رحمه‏الله) از استادش مرحوم آیة اللّه العظمی حاج شیخ مرتضی انصاری(قدّس‌سرّه) نقل كرد كه مرحوم شیخ انصاری چنین فرمود: «من به هیچ مطلبی نرسیدم مگر آنكه مرحوم صاحب جواهر به آن نفیاً یا اثباتاً اشاره كرده است».

همان طوری كه جواهر برای فقیه، دائرة المعارف فقهی است، المیزان برای یك مفسّر، دائرة المعارف قرآنی است.

اینك به گوشه‏ای از سیره´ تفسیری مرحوم استاد علامه اشاره نموده و تفصیل آن را به مراجعه به كتاب قیّم المیزان موكول می‏نماییم.

خداوند سبحان كه در قرآن تجلی نموده، كلام خود را به عنوان(نور مبین)[36] و (تبیاناً لكلّ شی)[37] معرفی می‏كند و ممكن نیست چیزی نور باشد و معذلك دارای نقاط مبهم و تاریك بوده و محتوای آن روشن نباشد و نیز ممكن نیست كتابی بیانگر همه´ معارف و اصول سعادت بخش انسانی باشد و خود، بیّن و آشكار نباشد؛ چنان‏كه ممكن نیست كلامی هدایت جهانیان را تأمین نماید[38] و خود نیازمند به هادی دیگر باشد تا او را توضیح دهد؛ بنابراین، هیچ مطلب مبهمی در قرآن وجود ندارد تا قرآن را به كمك غیر قرآن بشناسیم؛ بلكه قرآن را باید به خود قرآن شناخت؛ چنان‏كه نور را باید با نور دید و بیّن بالذات را با خود آن بیّن شناخت و چیزهای دیگر را به وسیله´ او مبیَّن نمود.

یكی دیگر از آیات روشن قرآن كریم این است كه بلندای معارف مكنون او را جز مطهّرون نمی‏یابند[39] و مطهّرون را نیز معرفی كرد[40]؛ به طوری كه نه در امر اول ابهامی راه دارد و نه در امر دوم، تیرگی رخنه می‏كند؛ بلكه با نور افكن نیرومند وحی به جهانیان فهمانیده كه دست همگان به كُنه قرآن نمی‏رسد و تنها پاكانند كه به كُنه آن می‏رسند.

یكی دیگر از آیات روشن كلام اللّه این است كه هرچه پیامبر اكرم(صلی الله علیه و آله و سلم) شما را به آن امر نمود، بگیرید و از هرچه شما را از آن نهی نموده است، دوری نمایید[41]؛ به طوری كه در این ارجاع هیچ‏گونه ابهامی وجود ندارد.

یكی دیگر از آیات واضح كتاب الهی آن است كه رسول اللّه(صلی الله علیه و آله و سلم) را به عنوان مبین حدود و جزئیات قرآن كریم معرفی می‏نماید: ï´؟و أنزلنا إلیك الذكر لتبیّن للناس ما نزّل إلیهم[42]

بنابراین، قرآن كه خود نور مبین است، در كمال وضوح پیامبر اكرم(صلی الله علیه و آله و سلم) واهل‏بیت عصمت و طهارت (علیهم‏السلام) را مرجع فهمیدن معارف و حدود قوانین و مانند آن قرار داده و چون حجّیت كلام خداوند ذاتی است، می‏تواند دلیل اعتبار سخن و سنّت معصومین(علیهم‏السلام) واقع شود؛ پس قرآن كه حجّت بالذات است، سند حجّیت سنّت خواهد بود و هرگز نمی‏توان با قطع نظر از سنّت معصومین(علیهم‏السلام) به همه´ حدود و احكام الهی راه یافت و به معارف قرآن كریم آشنا شد.

چنان‏كه آیات گسترده´ قرآن كریم نسبت به یك‏دیگر هماهنگ و منسجم‏اند و هرگز نمی‏توان آیه را با قطع نظر از آیات دیگر معنا كرد؛ بلكه با توجه به سراسر قرآن كریم باید آیه´ مورد بحث را معنا نمود كه اگر در بین آیات دیگر دلیل یا مؤیدی برای آیه´ محل بحث وجود داشت، در استدلال یا استمداد مورد نظر قرار گیرد و اگر در بین آنها دلیل یا تأیید یافت نشد، آیه´ مورد بحث طوری تفسیر نشود كه با معنای آیه دیگر مناقض باشد؛ زیرا هیچ‏گونه اختلافی را در حریم قرآن كریم راه نیست؛ (لو كانَ مِن عند غیر اللّه لوجدوا فیه اختلافاً كثیرا)ً[43]

چون قرآن كریم در كمال وضوح به براهین عقلی ارج می‏نهد و خود نیز برای تبیین معارف الهی ادلّه قاطع اقامه می‏كند، خود سند حجیّت عقل هم خواهد بود؛ لذا، هرگز نمی‏توان با قطع نظر از براهین عقلی آیه´ مورد بحث را معنا كرد. با این تحلیل كوتاه، می‏توان روش تفسیری حضرت استاد(قدّس‌سرّه) را به خوبی روشن نمود.

26 شهریور 1363

21 ذیحجه 1404

قم جوادی آملی


پی نوشتها :

[1] ـ فقُل تعالوا ندعُ أبنائنا و أبنائَكُمْ و نِسائنا و نِسائِكُمْ وَ أنفسَنا وَ أنْفُسَكُم»؛ سورهظ´ آل‏عمران، آیهظ´ 61.

[2] ـ سورهظ´ شعراء، آیات 193 ـ 194.

[3] ـ سورهظ´ نمل، آیهظ´ 6.

[4] ـ بحار الأنوار، ج 2، ص 32.

[5] ـ همان، ج 89، صص 98 و 101.

[6] ـ نهج البلاغه، خطبهظ´ 158.

[7] ـ بحار الانوار، ج 90، ص 9.

[8] ـ همان، ج 89، صص 93 و 97.

[9] ـ همان، ص 95.

[10] ـ نهج البلاغه، حكمت 148.

[11] ـ همان، حكمت 301.

[12] ـ همان، خطبهظ´ 147.

[13] ـ همان، خطبهظ´ 179.

[14] ـ سورهظ´ واقعه، آیات 77 ـ 79.

[15] ـ سورهظ´ احزاب، آیهظ´ 33.

[16] ـ بحار الانوار، ج 90، ص 9.

[17] ـ همان، ج 89، ص 102.

[18] ـ بحار الانوار، ج 89، ص 102.

[19] ـ وسائل الشیعه، ج 18 و 27، ص 185، ابواب صفات قاضی، باب 13.

[20] ـ بحار الانوار، ج 89، ص 217 ـ 220.

[21] ـ سورهظ´ واقعه، آیات 10 ـ 11.

[22] ـ بحار الانوار، ج 89، ص 114.

[23] ـ نهج البلاغه، خطبهظ´ 198.

[24] ـ بحار الانوار، ج 89، صص 187 ـ 188.

[25] ـ همان، ص 180.

[26] ـ سوره محمد، آیهظ´ 24.

[27] ـ بحار الانوار، ج 89، ص 190.

[28] ـ همان، ص 181.

[29] ـ سورهظ´ اسراء، آیهظ´ 82.

[30] ـ بحار الانوار، ج 89، ص 79.

[31] ـ سورهظ´ مائده، آیهظ´ 48.

[32] ـ بحار الانوار، ج 89، ص 78.

[33] ـ همان، ص 104.

[34] ـ همان، ص 105.

[35] ـ بحار الانوار، ج 89، صص 103 و 106.

[36] ـ سورهظ´ نساء، آیهظ´ 174.

[37] ـ سورهظ´ نحل، آیهظ´ 89.

[38] ـ سورهظ´ بقره، آیهظ´ 185.

[39] ـ سورهظ´ واقعه، آیات 78 ـ 79.

[40] ـ سورهظ´ احزاب، آیهظ´ 33.

[41] ـ سورهظ´ حشر، آیهظ´ 7.

[42] ـ سورهظ´ نحل، آیهظ´ 44.

[43] ـ سورهظ´ نساء، آیهظ´ 82.

[59] ـ المیزان، ج 1، ص 13.

منبع : سایت بنیاد بین االمللی علوم وحیانی اسرا

تهیه و تنظیم : گروه حوزه علمیه تبیان