راه تسخیر دلها در چیست؟
بسیار دیده شده است افراد با فضیلت و دانشمندی بر اثر عدم آشنایی به فنون بحث و استدلال، و عدم رعایت جنبههای روانی، هرگز نمی توانند در افکار دیگران نفوذ کنند.
به عکس افرادی هستند که به آن حد از نظر علمی نیستند ولی در جذب قلوب و تسخیر دلها و نفوذ در افکار دیگران پیروز و موفقند.علت اصلی آن است که نحوه طرح بحثها، و طرز برخورد با طرف مقابل باید با اصولی از نظر اخلاق و روان توأم باشد تا جنبههای منفی را در طرف مقابل تحریک نکند، و او را به لجاج و عناد وادار نسازد، بلکه به عکس و جدان او را بیدار کرده و روح حقطلبی و حق جویی را در او زنده کند.

«قُلْ أَرُونِیَ الَّذِینَ أَلْحَقْتُمْ بِهِ شُرَکاءَ کَلاَّ بَلْ هُوَ اللَّهُ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ (سباء ،27)
بگو: کسانی را که به عنوان شریک به خداوند ملحق کردهاید به من نشان دهید. هرگز چنین نیست، بلکه اوست خدای نفوذناپذیر حکیم.»
در این آیه و آیات قبل، شیوهی تدریجی و گام به گام و مدارا در گفتگو با مخالفان را بیان میکند، از جمله:
اولاً: در آیه 24 دعوت به تفکّر میکند. «چه کسی از آسمان و زمین به شما رزق می دهد؟»، «مَنْ یَرْزُقُکُمْ مِنَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» پس فکر کنید.
ثانیاً: با انصاف برخورد کنیم و بگوییم: «یا ما یا شما یکی بر حقّ است»، «إِنَّا أَوْ إِیَّاکُمْ» در بحث، طرف خود را فوراً و با قاطعیّت محکوم نکنیم.
ثالثاً: در آیه 25 میفرماید: هر کس پاسخگوی فکر و عملکرد خویش است. اصرار ما باید از روی دلسوزی باشد.
رابعاً: در آیه 26 میفرماید: در بحث ها، به قیامت اشاره کنیم که روز ظهور حقّ است. «یَفْتَحُ بَیْنَنا بِالْحَقِّ».
خامساً: در بحث و گفتگو، از طرف مقابل دلیل و سند بخواهیم: «به من نشان دهید بتهایی که به عنوان شریک او میدانید چه کرده اند». (همین آیه) به عبارت دیگر در این آیه دستوری دیگر به رسول گرامی اش (صلی الله علیه و آله) می دهد، و آن این است که از مشرکین بپرسد و بخواهد خدایان خود را به وی نشان دهند تا آن جناب ببیند، آیا آن صفاتی که واجب است در یک خدا و معبود باشد، در خدایان ایشان هست یا نه؟
مثلاً آیا استقلال در حیات دارند؟ و آیا علم و قدرت و سمع و بصر دارند؟ یا خیر، و معنای آیه این است که: به ایشان بگو: به من نشان دهید آن خدایانی که ملحق به خدا کردید، و شریک او پنداشتید.
بنابر این در آیه27 که پنجمین فرمان به پیامبر (صلی الله علیه و آله) می باشد بار دیگر به مسأله توحید که سخن را از آن آغاز کرده بود باز می گردد .
میفرماید : "بگو کسانی را که به عنوان شریک به خداوند ملحق ساختهاید به من ارائه دهید . " (قُلْ أَرُونِیَ الَّذِینَ أَلْحَقْتُمْ بِهِ شُرَکاءَ).
آنها چه ارزشی و لیاقتی دارند؟ اگر منظورتان این یک مشت سنگ و چوب بی جان و خاموش است، زهی بدبختی و شرمساری که ساخته ها و پرداختههای دست خود را از عالم جمادات که پایینترین موجوداتند بر گیرید و همسان خداوند بزرگ پندارید.
و اگر اینها را سمبل ارواح و فرشتگان میدانید باز مصیبت است و گمراهی، چرا که آنها نیز مخلوق او هستند و سر بر فرمان او.
لذا به دنبال این جمله با یک کلمه خط بطلان بر همه این اوهام کشیده میگوید: " نه هرگز چنین نیست "! (کلا).
اینها هرگز ارزش معبود بودن را ندارند، و در این پندارهای شما چیزی از واقعیت نیست، بس است بیدار شوید، تا کی این راه نادرست را ادامه میدهید؟! در حقیقت " کلا " کلمه کوچکی است که همه این معانی را در بر گرفته است.
و سرانجام برای تأکید و تحکیم این سخن میگوید: " بلکه تنها اوست خداوند عزیز و حکیم " (بَلْ هُوَ اللَّهُ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ).
عزت و شکست ناپذیریش ایجاب میکند که در حریم ربوبیتش کسی راه نیابد، و حکمتش اقتضا میکند که این قدرت را بجا صرف کند.
حکیم چه کسی است؟

آری داشتن این صفات نشانه واجب الوجود بودن اوست و واجب الوجود هستی بی انتهاست و هرگز قابل تعدد نیست و شریک و شبیهی ندارد، چرا که هر تعددی او را محدود و ممکن می سازد، که وجود بی پایان همیشه یکی است.
و حکیم یعنی بر همه امور علمش احاطه دارد و به دقت در کارها تصرف میکند و خطا نمیکند تا محتاج به کسی شود که خطایش را اصلاح کند.
نکته: راه تسخیر دلها!
بسیار دیده شده است افراد با فضیلت و دانشمندی بر اثر عدم آشنایی به فنون بحث و استدلال، و عدم رعایت جنبههای روانی، هرگز نمی توانند در افکار دیگران نفوذ کنند.
به عکس افرادی را سراغ داریم که به آن حد از نظر علمی نیستند ولی در جذب قلوب و تسخیر دلها و نفوذ در افکار دیگران پیروز و موفقند.
علت اصلی آن است که نحوه طرح بحثها، و طرز برخورد با طرف مقابل باید با اصولی از نظر اخلاق و روان توأم باشد تا جنبههای منفی را در طرف مقابل تحریک نکند، و او را به لجاج و عناد وادار نسازد، بلکه به عکس و جدان او را بیدار کرده و روح حقطلبی و حق جویی را در او زنده کند.
در اینجا مهم این است که بدانیم انسان تنها اندیشه و خرد نیست تا فقط در برابر قدرت استدلال تسلیم گردد، بلکه علاوه بر آن مجموعهای از" عواطف" و " احساسات" گوناگون که بخش مهمی از روح او را تشکیل می دهد در وجود او نهفته است که باید آنها را به طرز صحیح و معقولی اشباع کرد.
قرآن این راه و روش را به ما آموخته که چگونه در برابر مخالفان در عین طرح بحثهای منطقی چنان آن را با اصول اخلاقی بیامیزیم که در اعماق روح آنها نفوذ کند.
گاه تا اینجا پیش می رود که حتی دقیقاً تعیین نمیکند که ما در طریق هدایتیم و شما در طریق گمراهی، بلکه میگوید: " ما یا شما در طریق هدایتیم یا در ضلالت" تا در فکر فرو روند که نشانههای هدایت و ضلالت در کدامین گروه است؟ و یا اینکه میگوید: " روز قیامت خداوند در میان همه ما داوری میکند و هر کس را به آنچه لایق است جزا می دهد".
البته انکار نمیتوان کرد که اینها همه در مورد کسانی است که امید هدایت آنها باشد، و الا با دشمنان لجوج و ستمگر و بی رحم که امیدی به پذیرش آنها نیست قرآن طور دیگری برخورد میکند.
چگونه با مخالفانمان برخورد کنیم ؟
بررسی طرز بحثهای پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) و امامان (علیهم السلام) با مخالفانشان الگوی بسیار زندهای برای این مبحث است، به عنوان نمونه به آنچه از امام صادق علیه السلام در این زمینه در کتب حدیث ثبت است توجه کنید:
در مقدمه حدیث معروف توحید" مفضل بن عمر" چنین میخوانیم: او میگوید من در کنار قبر پیغمبر صلی الله علیه وآله بودم و در عظمت مقام پیامبر (صلی الله علیه و آله) اندیشه میکردم، ناگهان دیدم" ابن ابی العوجاء" (مرد مادی معروف) وارد شد و در گوشهای نشست به طوری که سخنش را میشنیدم، هنگامی که دوستانش اطراف او جمع شدند شروع به سخنان کفر آمیزی کرد که نتیجه آن انکار نبوت محمد (صلی الله علیه و آله) و از آن بالاتر انکار خداوند تبارک و تعالی بود، بسیار شیطنتآمیز و حساب شده بیان کرد.

من از شنیدن سخنان او سخت خشمگین و ناراحت شدم، برخاستم و فریاد زدم ای دشمن خدا! راه الحاد پیش گرفتی؟ و خداوندی که تو را در بهترین صورت آفرید انکار کردی؟ ...
" ابن ابی العوجاء" رو به من کرد و گفت: تو کیستی اگر از دانشمندان علم کلامی دلیل بیاور تا از تو پیروی کنیم، و اگر نیستی سخن مگو، و اگر از پیروان جعفر بن محمد صادق هستی او این چنین با ما سخن نمیگوید، و مانند برخورد تو برخورد نمیکند.
او از این بالاتر از ما شنیده است هرگز به ما فحش و ناسزا نگفته، و در پاسخ ما راه خشونت و تعدی نپیموده، او مرد بردبار عاقل هوشیار و متینی است، که هرگز سبکسری دامنگیرش نمی شود، او به خوبی به سخنان ما گوش فرا می دهد، حرفهای ما را می شنود، و از دلائل ما آگاه می شود، هنگامی که تمام حرف خود را زدیم و گمان کردیم که ما بر او پیروز شدیم با متانت شروع به سخن میکند، با جملههای کوتاه و سخنانی فشرده تمام دلائل ما را پاسخ میگوید، و بهانههای ما را قطع میکند، آن چنان که قدرت بر پاسخ گفتن نداریم، تو اگر از یاران او هستی اینچنین با ما سخن بگو" ( توحید مفضل) (اوائل کتاب).
پیامهای آیه:
1 سؤال همراه با توبیخ، وسیلهای است برای بیدار کردن وجدانهای خفته. «قُلْ أَرُونِیَ»
2 عزّت و نفوذ ناپذیری خداوند، مانع از هر گونه الحاق معبودهای خیالی و ساختگی به اوست. «هُوَ اللَّهُ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ»
آمنه اسفندیاری
بخش قرآن تبیان
منابع:
1- تفسیر نور ج9
2- تفسیر نمونه ج18
3- تفسیر هدایت ج10
4- ترجمه تفسیر المیزان ج16
5- کتاب توحید مفضل