تبیان، دستیار زندگی
مهم‌ترین ترفندی که از روزگار کهن تا کنون دست آویز منکران معاد جسمانی قرار گرفته است، شبهه آکل و مأکول است. این اشکال طی گذشت زمان و تحولات علمی، صورت‌های مختلفی پیدا کرده است، تا امروز که به صورت فریبنده‌تری در آمده است. شکل‌های مختل
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

آیا معاد جسمانی است؟


مهم‌ترین ترفندی که از روزگار کهن تا کنون دست آویز منکران معاد جسمانی قرار گرفته است، شبهه آکل و مأکول است. این اشکال طی گذشت زمان و تحولات علمی، صورت‌های مختلفی پیدا کرده است، تا امروز که به صورت فریبنده‌تری در آمده است.

مرگ مرده قبر قبرستان

شکل‌های مختلفی که ایراد مذکور به خود گرفته در دو موضوع خلاصه می‌شود.

1- چگونه ذرات پراکنده‌ی بدن جمع می‌شود؟

2- کمبود بدن‌ها از روان‌ها چگونه جبران می‌شود؟

در آغاز، اشکال بدین صورت طرح می‌شود: اگر گوشت بدن مؤمنی به شکلی جزء بدن شخص کافری قرار گیرد، جای شبهه نیست که مطابق اصل قطعی “بدل ما یتحلل” یا تولید مثل سلول‌ها، اجزای بدن مؤمن جزو بدن کافر خواهد شد؛ بنابراین اگر در قیامت اجزای بدن هر کسی بازگشت کند، یکی از آن دو بدن ناقص خواهد ماند. در این صورت آن کالبد ناقص، یا جسم مؤمن است، یا کالبد کافر؛ اگر ماده‌ی بدن مؤمن کمبودی داشته باشد، باعث می‌شود اجزای بدن او به همراه بدن شخص کافر وارد جهنم گشته و عذاب شود؛ و اگر ذرات شخص مشرک، جزو بدن موحد شود، باعث می‌شود ذرات بدن کافر به خاطر شخص مؤمن، به بهشت رود. این دو صورت بر خلاف عدالت پروردگار است. پس معاد جسمانی امکان نخواهد داشت.

در تصویر دوم،اشکال از دیدگاه وسیع‌تری مطرح شده، چنین گفته می‌شود: اگر آدمی طعمه‌ی درندگان صحرا و یا ماهیان دریا شود، یا در بیابان خوراک کرکس و لاشخوران قرار گیرد، و جزو بدن آن‌ها شود، چگونه امکان دارد ذرات پراکنده – با این وضع – دوباره بدون کم و زیاد جمع شود و به صورت بدن سابق دنیوی درآید؟!

بدن آدمی با فرا رسیدن مرگ متلاشی و پراکنده می‌شود، ولی طینت که مایه اصلی حامل تمام خصوصیات فردی هر انسانی است به عنوان هسته اصلی کالبد جسمانی در قبر باقی می‌ماند و بر گرد خود می‌چرخد و جزو بدن هیچ انسانی نمی‌شود، فرضاً اگر هم وارد جسم دیگری شود، مجدداً خارج می‌شود. به مجرد این که قیامت بر پا شود طینت‌ها به جنبش در آمده و بدن اخروی را با تمام ویژگی‌های دنیوی می‌سازند

پاسخ متکلمان

متکلمان مسلمان به این شبهه، دو جواب داده‌اند که به طور فشرده نقل می‌شود:

1-اکثر دانشمندان علم کلام و عقاید در جواب گفته‌اند: خدا ذرات اصلی بدن مؤمن را از دستبرد حوادث حفظ می‌کند و نمی‌گذارد جزو ذرات اصلی بدن کافر قرار گیرد. اصولاً ذرات بدن هیچ انسانی جزو بدن دیگری نمی‌شود و آنچه جزو بدن انسان یا حیوان دیگر می‌شود، اجزای زاید بدن مأکول است، اما ذرات اصلی از دگرگونی کاملاً محفوظ می‌ماند.

این نظریه شاید در زمان گذشته قانع کننده بود، ولی به هیچ وجه امروز قابل قبول نیست؛ زیرا از نظر فیزیولوژی سلول‌های بدن آدمی در حال تغییر و جایگزینی است؛ بنابراین اگر بدن انسان طعمه‌ی حیوان قرار گیرد حتماً جزو بدن او خواهد شد، ولی به جهت تغییرات دایمی سلول‌ها پس از مدتی، یا به شکل نیرو و یا به صورت فضولات به خارج از بدن خواهد ریخت. تنها سلول‌های عصبی و ماهیچه‌ای و مغز است که تا پایان عمر باقی خواهد ماند؛ سپس به صورت مواد خاکی درآمده و جزو مواد تشکیل دهنده‌ی بدن دیگری خواهد گردید، از این جهت ماده‌ی ثابتی به نام ذرات اصلی – که متکلمان مدعی آن هستند – در بدن نداریم.[۱]

2- دومین جوابی که متکلمان و محدثان مسلمان، به این شبهه داده‌اند، این است که بدن آدمی با فرا رسیدن مرگ متلاشی و پراکنده می‌شود، ولی طینت که مایه اصلی حامل تمام خصوصیات فردی هر انسانی است به عنوان هسته اصلی کالبد جسمانی در قبر باقی می‌ماند و بر گرد خود می‌چرخد و جزو بدن هیچ انسانی نمی‌شود، فرضاً اگر هم وارد جسم دیگری شود، مجدداً خارج می‌شود. به مجرد این که قیامت بر پا شود طینت‌ها به جنبش در آمده و بدن اخروی را با تمام ویژگی‌های دنیوی می‌سازند. بنابراین، در خمیر مایه‌ی اصلی جسم انسان آکل و مأکولی صورت نمی‌گیرد و عدم کشف علوم طبیعی دلیل بر نبود طینت نیست.

در این که طینت چیست، عقاید گوناگون وجود دارد. برخی گفته‌اند مقصود از طینت نفس ناطقه است. عده‌ای گفته‌اند همان طینتی است که سعادت و شقاوت انسان بدان بستگی دارد. گروهی بر آنند طینت همان ذرات اصلیه است و جمعی به راین باورند که جسم مثالی و برزخی است.[۲]

پاسخ فیلسوفان

مرگ مرده قبر قبرستان

فیلسوفان الهی پاسخ دقیق‌تری داده‌اند؛ آنان می‌گویند: نمود هر انسان، وابسته به روان او است، نه کالبد جسمانی؛ زیرا بدن ما پیوسته در حال دگرگونی است، از این رو بدن معینی در تشخص انسان معتبر نیست، بلکه یک کالبد مبهم و غیر معینی می‌تواند تشکیل دهنده‌ی شخصیت جسمانی وی باشد؛ زیرا جسم هم چون ماده‌ی سیالی است که صورت‌های گوناگون می‌پذیرد و قابل پذیرش صورت‌های مختلف است. از این نظر برای جسم مادی ما ثبات و بقایی متصور نیست؛ بلکه تنها در پناه روح است که کالبد تشخص پیدا می‌کند و ذرات بدن را می‌شود به صاحب اصلی آن نسبت داد و گفت: دست، یا پای فلانی، و یا این عضو را از بدن فلانی قطع کردند و مانند این انتساب‌ها؛ در حالی که اگر بدن خاک شود و به میوه تبدیل گردد، انتساب فوق از بین می‌رود.

طبق این پاسخ، شبهه آکل و مأکول از ریشه ویران می‌گردد؛ زیرا در این ترسیم لازم نیست در جهان آخرت همان بدن معین که در تاریخ خاصی طعمه درندگان صحرا و یا ماهیان دریا قرار گرفته و جزو بدن حیوان شده، همان ذرات- با تمام مشخصات- دوباره بازگشت کند؛ زیرا ممکن است از ذراتی که در گذشته از بدن او جدا شده – چه به صورت چرک و فضولات چه به صورت انرژی و غیره- کالبدی ساخته شود و روح بدان تعلق پیدا کند. بدون تردید به هنگام ارتباط روح به آن جسم، انسان صورت اولیه خود را باز خواهد یافت.

عقیده‌ای که از نظر اسلام ضروری است، همان شناخت ابتدایی انسان‌ها است؛ بدین معنا که در صحرای محشر افرادی که در زندگی دنیوی یک دیگر را می‌شناختند با دیدن یک دیگر خاطرات گذشته آن‌ها تجدید شود و یک دیگر را بشناسند وجود همان ذرات و سلول‌هایی که در دنیا انسان‌ها حمل می‌کردند، در قیامت ضرورت ندارد.

در روایات بسیاری آمده است؛ افراد نابینا و کسانی که ناقص العضو بوده‌اند در رستاخیز سالم محشور می‌شوند؛ در حالی که اگر بازگشت همان ذرات، ضروری باشد، باید آن ذرات با همه‌ی مشخصات بازگشت نماید، از طرفی دیگر باید اعتراف کرد تغییرات چشم گیر و قابل توجهی در بدن اخروی ایجاد گردیده در همان حال مشخصات فردی نیز تا حدودی محفوظ می‌ماند و افراد با هم اشتباه نمی‌شوند، بلکه امکان دارد فقط به مقدار معینی از مواد بدن ساخته شود و روح با خلاقیت مخصوصی که دارد، به ضمیمه جسم ثابت، کالبد خاکی را به صورت مناسب درآورد و با طینت- که در روایات است و منشأ آدمی است – بیامیزد آن گاه تمام خصوصیات انسان باز می‌گردد و خاطرات گذشته و کردار فرستاده شده و پس انداز شده، تجدید می‌شود. وی هم خود را می‌شناسد و هم دیگران را، و افراد دیگر نیز او را خواهند شناخت.[۳]

در آغاز، اشکال بدین صورت طرح می‌شود: اگر گوشت بدن مؤمنی به شکلی جزء بدن شخص کافری قرار گیرد، جای شبهه نیست که مطابق اصل قطعی ”بدل ما یتحلل”‌ یا تولید مثل سلول‌ها، اجزای بدن مؤمن جزو بدن کافر خواهد شد؛ بنابراین اگر در قیامت اجزای بدن هر کسی بازگشت کند، یکی از آن دو بدن ناقص خواهد ماند

پاسخ حکمت متعالیه

ملا صدرا بنیان گذار حکمت متعالیه به این شبهه (شبهه آکل و مأکول) چنین پاسخ می‌دهد: شخصیت و حقیقت هر انسانی به نفس و روح او مشخص و معین می‌گردد، نه به کالبد مادی. آن بدنی که در تشخص و هویت انسان دخیل است، یک امر مبهم و نامشخص است؛ زیرا جسمی که پیوسته در حال تغییر و تبدیل است، چگونه می‌تواند شخصیت و هویت انسان را مشخص کند، در صورتی که مجموعه‌ی ارگانیزم بدن پیوسته عوض می‌شود؛ حتی سلول‌های استخوانی آن نیز هر چند سال یک بار به کلی تغییر می‌کند. به همین جهت بدن و کالبد متغیر نمی‌تواند هیچ گونه ثبات و اصالتی داشته باشد. بنابراین، جسم متغیر و کالبدی که همواره در تبدل است، نمی‌تواند تعین و تشخص داشته باشد. به همین دلیل نمی‌توان گفت چون بدن زید را حیوانی خورده است، روز قیامت نمی‌تواند محشور شود؛ زیرا این بدن یا مأکول است و یا آکل و خورنده، بلکه مشخص کننده بدن هر انسانی روح است. وقتی روان زید به بدنی تعلق گرفت، آن بدن همان بدن زید است، بلکه هر چیزی که نفس و روح بدان تعلق یافت، همان چیز عین بدن او است. گویی با همین جسم در دنیا زیسته و سرد و گرم دنیا را چشیده است. به اعتقاد ما آنچه در حشر بدن‌ها لازم است، برانگیختن بدن‌ها از قبر است به طوری که آشنایان یک دیگر را بشناسند و بگویند این شخص همان شخص مورد نظر است و خود او است. بدن هر انسانی در صورت تعلق روح بدن او می‌شود و گر نه یک مشت خاک بیشتر نیست. به راین باور لازم نمی‌آید وجود و هویت زید تبدل پیدا کند، همان گونه که اگر کسی چهره‌اش زشت و کریه شود و یا دست و پایش را قطع کنند، هویت و تشخصش دگرگون نمی‌شود. آیا کر و کور و فلج و پیر و جوان لازم است به همان شکل محشور شوند؟ جواب منفی است، بلکه انسان در قیامت، کامل و تمام عیار محشور می‌شود. روایات معصومان به راین حقیقت صراحت دارد.[۴]

پی نوشت ها :

[۱]. شریعتی سبزواری، محمد باقر، معاد در نگاه عقل و دین، ص ۲۵۰، چاپ چهارم، بوستان کتاب، قم، ۱۳۸۲٫

[۲]. همان، ص ۲۵۱٫ بدیهی است که در این مختصر تنها در صدد نقل کلام متکلمان هستیم و بنا نداریم که به نقد جواب دوم بپردازیم.

[۳]. سبحانی، جعفر، عقاید اسلامی در پرتو قرآن، حدیث و عقل، ص ۵۸۸- ۵۸۹، چاپ دوم، بوستان کتاب، قم، ۱۳۸۶؛ معاد در نگاه عقل و دین، ص ۲۵۰؛ مکارم، ناصر، معاد و جهان پس از مرگ، ص ۳۳۰- ۳۳۱، مطبوعاتی هدف، قم، ۱۳۳۶٫

[۴]. ملاصدرا، اسفار اربعه، ج ۹، ص ۱۹۰ -۱۹۱، مکتبة المصطفوی، قم، ۱۳۷۹٫

بخش اعتقادات تبیان


منبع : اسلام پدیا

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.