تبیان، دستیار زندگی
ترانه های یغما گلرویی زخم یادگار جنگ به یاد از دست شدگان جبه? جنوب دیدن تمام دنیا تو یه عکس یادگاری اونجا که برای گریه یه ترانه کم میاری اونجا که نبض سرودن، نبض خاطرات دوره تو نموندی تا ببینی لحظه هام چه سوت و کوره داداشی! ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

ترانه بارون (2)


ترانه های یغما گلرویی

زخم یادگار جنگ

به یاد از دست شدگان جبه? جنوب

دیدن تمام دنیا تو یه عکس یادگاری

اونجا که برای گریه یه ترانه کم میاری

اونجا که نبض سرودن، نبض خاطرات دوره

تو نموندی تا ببینی لحظه هام چه سوت و کوره

داداشی! توی نگاهت اون همه ستاره داشتی

ولی ما رو تک و تنها تو سیاهی جا گذاشتی

تو طنین هر ترانه تو کنارمی همیشه

اما جای خالی تو با ترانه پُر نمی شه

دل رو زدی به شعله ها، تو هُرم خاکستر و دود

جنگِ بزرگِ قصه مون کبریتِ بی خطر نبود

سوختی و از سوختن تو گنبد فیروزه شکست

سفره ی هفت سین بهار از خونه مون بارشو بست

زخمی کدوم خزونی؟ ای گل گلوله خورده!

که توی شب نگاهت، این همه ستاره مُرده

زخمی کدوم خزونی؟ ای مسافر جنوبی!

برای من تا همیشه تو طلوع هر غروبی

هنوزم ساحل کارون پُر پوکه ی فشنگه

تو جنوب رو تن تخلا زخم یادگار جنگه

تو میون دود و ترکش فکر یه دریچه بودی

غزل آخر عشقو اون ¬ور ابرا سرودی

دل رو زدی به شعله ها تو هُرم خاکستر و دود

جنگ بزرگ قصه مون کبریت بی خطر نبود

سوختی و از سوختن تو گنبد فیروزه شکست

سفره ی هفت سین بهار از خونه مون بارشو بست

ضیافت

من خودمم نه خاطره، منظره ام نه پنجره

من یه هوای تازه ام، نه انعکاس حنجره

می خوام سکوت کوچه رو ترانه بارون بکنم

دل ها رو به ضیافت ترانه مهمون بکنم

می خوام بگم که این صدا هر چی که هس مال منه

شیشه رخوت شبو سنگ ستاره می شکنه

خونه ی من همین وراس، پیش شما پیاده ها

هر جا که چشم عاشقی مونده به خط جاده ها

وقتی که قلب عاشقا به سیم آخر می زنه

کبوتر صدای من به آسمون پر می زنه

آسمونم مثل یه عکس جا نمی گیره توی قاب

وقتی که بارون بزنه تموم می شه عمر حباب

سقف ترانه سنگینه من ولی جنس شیشه ام

دل رو به غربت نزدم، تیشه نخورده ریشه ام

هموطن این وطنم، همدل دلبستگیاش

همدم دلواپسی و همنفس خستگیاش

تنها دلیل بودنم خوندن این ترانه هاس

زخم هزار تا خاطره تو دل عاشقانه هاس

باده ی این ترانه ها تا به ابد نوش شما

خونه ی امن این صدا همیشه آغوش شما

وقتی که قلب عاشقا به سیم آخر می زنه

کبوترصدای من به آسمون پر می زنه

آسمونم مثل یه عکس جا نمی گیره توی قاب

وقتی که بارون بزنه تموم می شه عمر حباب.

آجُرپز

فرقون خاکو بردار! هیشکی نمونه بیکار!

قانون این جا اینه : قبل خروسا بیدار!

باید همیشه دود کنه، دودکش کوره پزخونه

هر کسی کم کاری کنه، اضافه کاری مهمونه

آجُرپز کوچیک ما، هش تا خزونو دیده بود

جای گچ و تخته سیاه به خاک رُس رسیده بود

قالبای چهارتایی تو دست اون جا نمی شد

مثل ستاره دختری تو دنیا پیدا نمی شد

جُز یه مادربزرگ پیر همدم دیگه¬یی نداشت

از سر صُب تا بوق سگ آجُر تو کوره ها می ذاشت

شبا توی آلونکش رویاهای قشنگ می دید

خواب کلاس مدرسه، خواب توپ سه رنگ می دید

اما صُبا تو گوش اون صدای آدم بده بود

به جای زنگ مدرسه، دوباره اون عربده بود:

باید همیشه دودکنه دودکش کوره پزخونه

هر کسی کم کاری کنه اضافه کاری مهمونه

یه روز سرد، تنگ غروب، گریه امونشو بُرید

قصه ی ناتموم اون، به برگ آخرش رسید

خسته بود از آجُر و خاک، خسته بود از خوابِ دروغ

خسته بود از آدمای مُرده ی این شهر شلوغ

کارگر قشنگ ما، حسابی غمگین شده بود

اون قالب چهارتایی انگاری سنگین شده بود

وقتی می خواس آجُرا رو تو کوره جاسازی کنه

حس کرد یکی هُلش میده می خواد با اون بازی کنه

گریه چشاشو بسته بود آجُرو پیش پاش ندید

تو کوره افتاد و یه نور تا آسمون تتق کشید

ستاره رفته آسمون با دودِ کوره پزخونه

اضافه کاری نداره، از چش دنیا پنهونه

مادربزرگ! بگیر بخواب! چه وقت بی قراریه؟

امشبو منتظر نباش! شاید اضافه کاریه!

آی آدما! گوش نکنین، قصه ی ما کرکریه!

تو خونه راحت بخوابین! دیواراتون آجُریه!

پرنده بی پرنده

اون ور این شب کلک من و ترانه تک به تک

خونه می ساختیم روی باد، دریا می ریختیم تو الک

مسافرای کاغذی، رد شده بودن از غبار

تو قصه باقی مونده بود، شیهه ی اسب بی سوار

گفته بودن صد تا کلید برای ما جا می ذارن

مزرعه های گندمو برای فردا می ذارن

فردا رسید و خوشه یی تو دست ما باقی نموند

سقف ستاره ها شکست، رو سرمون طاقی نموند

با کلیدای زنگ زده، قفلای بسته وا نشد

سکه ی دلسپردگی، تو جوب ما پیدا نشد

تو سفره مون همیشه سین ستاره کم بود

همیشه تا رسیدن فاصله یک قدم بود

کسی به ما نشون نداد که انتهای خط کجاست؟

آهای درختای انار! دیکته ی بی غلط کجاست؟

چرا تو آسمونمون پرنده گوشه گیر شده؟

چرا نمی رسیم به هم؟ چرا همیشه دیر شده؟

تو دفتر سکسکه مون چن تا ترانه خالیه؟

چن تا ترانه قصه ی ممتد بی خیاله؟

چن تا صدای بد صدا سکوتو فریاد می زنه؟

زغال شام آخرو دستای کی باد می زنه؟

تو غیبت حنجره ها ترانه سازیمون چیه؟

یکی به من جواب بده، آخر بازیمون چیه؟

تو بازی کلاغ پر هیشکی نشد برنده

قصه ی ما همین بود : پرنده بی پرنده!

یه دفه بیا به خوابم

دوری اما همکناری، آخر این انتظاری

توی زمهریر دستام، نفس گرم بهاری

یه پرنده، یه امیدی، مث دفتر سفیدی

خط خورشید چشاتو، روی مشق شب کشیدی

یه نشونه، یه چراغی، در نقره کوب باغی

برای ساحل خلوت، مث تابستون داغی

مثل دریا پُر رازی، از ترانه بی نیازی

تیله ی آخر عشقی، برای نجات بازی

تو مث ماه قشنگی تو شب شعرای نابم

من یه لبخند قدیمی رو لب عکس تو قابم

تو مث سیب گلابی ، مث بیداری تو خوابی

عُمری چشمامو بستم، یه دفه بیا به خوابم

با ستاره هم¬نگاهی، چهره ی زلال ماهی

مثل یه حدس دُرُستی سر تردید دو راهی

یه جسارت نجیبی، گره مُشت تو جیبی

جرات دستای آدم برای چیدن سیبی

یه دریچه روی دیوار، یه دلیلی واسه تکرار

هم مث سلام اول ، هم مث خدانگهدار

یه پُلی واسه رفاقت ، زنگ بیداری ساعت

هر جا باشی مث سایه ، با توام تا بی نهایت...

تو مث ماه قشنگی تو شب شعرای نابم

من یه لبخند قدیمی رو لب عکس تو قابم

تو مث سیب گلابی ، مث بیداری تو خوابی

عُمری چشمامُ بستم ، یه دفه بیا به خوابم.

لینک:

ترانه بارون (1)