اهل یقین را بشناسیم
اما بسیاری از کسانی که به دنبال مراتب علمی و معنوی هستند، از یک نکته کلیدی غفلت میکنند و آن هم مساله زیربنا بودن تقوا است.
وقتی خانه ای ساخته میشود، اولین نکتهای که در استحکام آن لحاظ میشود، بحث زیربنای آن است. اگر پایه را محکم کنیم، شالوده خانه دوام بیشتری خواهد داشت.
در مسائل معنوی هم همینطور است. خیلیها به دنبال مراتب و درجات معنوی هستند اما نمیدانند، پایه این مقامات تقوا است. اگر کسی تقوا نداشت با ذکر و ورد وچله نشینی به جایی نمی رسد. چرا که به کوچکترین بادی، ساختمان معنوی او فرو خواهد ریخت.
تقوا، زیربنای یقین
این را میخواستم بگویم که تقوا جنبه زیر بنایی برای تمام مقامات معنویه دارد، این طور نیست که فقط ما را به تسلیم برساند، به ما فوق مقام تسلیم هم ما را میرساند. تقوا انسان را به یقین میرساند در مقامات معنویّه.
اینکه گفتم نقش زیر بنایی دارد یک وقت هست میگویی « وَ لَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَ أَنتُم مُّسْلِمُون » شاید اشاره به این باشد که مقیّد باشید تقوا را پیشه کنید و حقّ تقوا را هم رعایت کنید به طوری که خلاصهاش موقعی که خواستی بمیری با مقام تسلیم بمیری، جلسه گذشته هم گفتیم؛ این برای عاقبت به خیری بود. اما یک وقت هست که بحث چیز دیگری است و آن این است که همین تقوا چون دارای درجات است به یک جایی انسان را میآرساند که به یقین برسد و یقین غیر مفاهیم ذهنیّه است؛ سنخِ آن، یک سنخِ دیگر است. چه سنخی است؟
یقین، شهودی است نه مفهومی
در روایت داشت « فَما تَفسیرُ الیَقین»، جواب داد « المُوقِنُ یَعمَلُ لِلّهِ» موقعی که دارد عمل میکند، « کَأَنَّهُ یَراه » مثل اینکه خدا را دارد میبیند؛ علم به خدا نیست. سنخ را عوض کرد از سنخِ مفهومی خارجش میکند می برد در سنخِ مشاهدهای. حرفهای من را خوب توجّه کنید. « فَاِن لَم یَکُن یَری الله » فرض کنید ندید « فَإِنَّ الله تَعالی یَراه» خدا که او را میآبیند!
در یک روایت از پیغمبر اکرم هست که دوباره همین مطلب را دارد « قالَ رسولُ الله (صلّی الله عَلیه وَ آلِه و سلَّم) إِنَّ الله تَعالی یَقول: ثَلاثُ خِصالٍ غَیَّبتُهُنَّ عَن عِبادی» حضرت فرمود خداوند می فرماید: سه خصلت بوده است که من از بندگانم پنهان کردهآام « لَو رَآهُنَّ رَجُلٌ ما عَمِلَ سوءً اَبَدا» که اگر شخصی آنها را ببیند، (رؤیت را پیش میکشد) هیچ وقت کار بد نمیکند؛ بعد میفرماید « لَو کُشِفَ غِطائی فَرَآنی حَتّی یَستَیقِنَ » سرنخ را همین جا به دست میآدهد ؛ و آن اینکه
سنخ آن را خواستم بگویم. سنخِ یقین سنخِ شهودی است که آن هم دارای درجات است. در این آیه شریفه میآفرماید « وَ كَذَلِكَ نُرِى إِبْرَاهِیمَ مَلَكُوتَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ لِیَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِین » ملکوت سماوات و ارض را به حضرت ابراهیم نشان دادیم. چرا؟ میآخواستیم از اهل یقین بشود. اهل یقین، اهل شهود هستند.
لذا اهل یقین خیلی کم هستند. روایتش را دیدید که قبلاً خواندم. علّت چیست؟ اگر منظور از یقین اصطلاح منطقیها باشد که فراوان است! نه، بحث مفهومی نیست. بحث، بحث شهودی است. شهود نسبت به آنچه را که بر دیگران پنهان است.
این شهود با چشم سر است؟ نه. روایت از امام هشتم (علیه السلام) است که فرمود« کَفی بِالیَقین غِنیً و بِالعِبادَةِ شُغُلاً وَ اِنَّ الایمانَ بِالقَلبِ وَ الیَقینَ خَطَراتٌ » این را معنا میکنم برای شما. ایمان؛ دلبستگی است. سابقاً گفتهام که ایمان مربوط به قلب است، اعتقاد مربوط به عقل است؛ این مربوط به قلب است. واردات قلبیّه است. اما آن سنخ چیست؟ از سنخِ محبّت است، دلبستگی است. میآفرماید « وَ الیَقینَ خَطَراتٌ ».
روایت دیگر از امام باقر (علیه السلام) است که فرمود « الایمانُ ثابِتٌ فِی القَلبِ » ایمان، دلبستگی است. در دل هم هست « وَ الیَقینُ خَطَراتٌ فَیَمُرُّ الیَقینُ بِالقَلبِ » هر دو روایت میگوید یقین: خطرات. این یعنی چه؟ یعنی این گذراست. میگذرد. این یک نوع رؤیت درونی است در ارتباط با دل؛ اما همیشگی نیست.
یک بارقه الهی میزند به قلب، یک مرتبه غیب شهود میشود باز دوباره برمیگردد. خطرات معنایش این است.گذراست؛ چون اگر آن کسی که اهل معرفت است در آن حال بماند قالب تهی میکند. یک مرتبه بارقه الهی میآید، میبیند و بعد هم برمیگردد.
زیربنای آن هم تقوا است میخواستم این را بگویم. خوب این را دقت کنید؛ عمده بحث من این بود. زیربنای این هم تقوا است. مشاهده کردید که من روایات را خواندم. از اسلام و ایمان و تقوا آمد جلو تا رسید به یقین. بعد به یقین که میرسد، میگوید این را خداوند به کمتر کسی از بندههایش عنایت کرده است. این یک نوع شهود است این را ما در آیات هم داریم. نمیخواهم وارد این بحث بشوم چرا که قبلاً این بحثها را باب خودش کردهام.
مراتب یقین؛ علم الیقین، عین الیقین، حقّ الیقین
مرحوم مجلسی(رضوان الله تعالی علیه) وارد این مبحث که میشود میفرماید « وَ لِلیَقینِ ثَلاث مَراتِب: علمُ الیقین، عینُ الیقین و حقُّ الیقین » آیات را هم میآآورد آ« كلاََّ لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقِینِ لَترََوُنَّ الجَْحِیمَ ثُمَّ لَترََوُنهََّا عَینَْ الْیَقِین » نگاه کنید همه رؤیت است.
بعد میرود سراغ آیه « إِنَّ هَذَا لَهُوَ حَقُّ الْیَقِین » که در سوره واقعه است و آن آیات قبلی در سوره تکاثر بود. بعد میرود سراغ فرق گذاشتن بین «عِلمُ الیقین، عِینُ الیقین، حقُّ الیقین» که هر سه در قرآن است.
نمیخواهم وارد این مسائل بشوم فقط به صورت عبوری آنچه را ایشان میگوید نقل میکنم. « وَ الفَرق بَینَها اِنَّما یَنکَشِف بِمِثالٍ فَعِلمُ الیَقین بِالنّار مَثَلا هُوَ مُشاهِدةُ المَرئیّات بِتَوَسُّطِ نورِها » ایشان علم الیقین را به چراغ آتش مثال زدهآاند، نور آن را میآبینی و به وسیله نور آن دیدنیآها را شهود میآنی.
« وَعَینُ الیَقین بِها هُوَ مُعایَنَةُ جِرمِها » عین الیقین بالاتر است؛ جِرم آتش را هم میآبینی « وَحَقُّ الیَقین بِها الاِحتِراق فیها وَإِنمِحاءُ الهُوّیةِ بِها وَ الصَّیرورة ناراً صرفاً » و حق الیقین هم این است که خودت بیفتی در آتش و تو هم خودت بشوی آتش. دیگر من بهتر از این نمی توانستم بگویم. به حق الیقین کاری نداریم.
اینآ دو مرحله علم الیقین و عین الیقین؛ همهآاش شهود است. اینها هیچ ارتباطی به مسائل ذهنیّه ندارد، اینها از مفاهیم نیستند.
عمده بحثم این است که؛ آنهایی که میخواهند به شهود برسند باید همین مسیر را بروند. بدانید! از نظر مقامات معنویّه راهی جز همین راه شرع نداریم. مراعات کردنِ همین مسائل شرعیّه (یعنی ترک محرّمات و اتیان به واجبات) است که انسان را به اینآجا میرساند. همینهایی که ما در معارفمان داریم. مراقبت از اینها!
خیال نکیند ذکر و وِرد و امثال اینها آدم را به جایی میرساند! اگر این نباشد همه آنها بیاثر است.
چون نقش زیر بنایی دارد. از همین راه بوده است که اولیاء خاصّ خدا به مقامات معنویّهشان رسیدند. گاهی به من مراجعه میکنند، میگویند چه کار کنیم؟ - نعوذ بالله - این ادا و اطوار در آوردن یعنی چه؟
اگر واقعا میخواهی معصوم بشوی؛ با ترک محرمات و اتیان واجبات، میشوی معصوم. عصمت هم دارای مراتب است. اولین مرتبهاش همین است.
مستحبات و مکروهات پیشکشت. این را مقیّد باشید. بنا نیست - نعوذ بالله- انسان یک زبان افسار گسیخته داشته باشد، چشم افسار گسیخته داشته باشد، گوش افسار گسیخته داشته باشد، این اعضاء و جوارح ظاهریّهاش از نظر مسائل شرعیّه اصلاً رعایت نکند، بعد این با ذکر و وِرد به مقامات معنویّه برسد. نخیر! هیچ درک نکردی معارف اسلام را !
لذا غالباً دیدید که من همواره بر این مطلب تکیه میکنم که شرع و شعور است که انسان را بالا میبرد. من یک وقتی گفتهام ما سه تا «ش» داریم که اگر دو تای از آنها نباشد سومی آن بیاثر است. که فعلاً وارد سومی نمیشوم. دو تا اساسی است؛ شرع و شعور. رعایت موازین شرعی کردن و در کنار آن هم سطح بینش را بالا بردن. این است که تو را به مقامات معنویّه میآرساند.
بنده خم و راست بشوم، ادای مسلمانها را در بیاورم، به هیچ جا نمیرسم. ذکرم شده است لقلقه زبان من! اینها فایده ندارد. اساس کار شرع وشعور است
لذا میخواستم این را بگویم که بله « وَ العاقِبةُ لِاَهلِ التَّقوی وَ الیَقین» اهل یقین چه کسانی هستند؟ اینها هستند.
برگرفته از سخنان آیه الله مجتبی تهرانی پایگاه ابنا
تهیه و فرآوری : حوزه علمیه تبیان ،محمد حسین امین