تبیان، دستیار زندگی
نرگس با مامان به بازار رفت. از بازار دو تا جوجه ی زرد و قشنگ خرید و به خانه آورد. هوا سرد بود. نرگس یک جعبه ی خالی آورد و به جوجه ها گفت:این اتاق تان.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

جوجه های نرگس

جوجه های نرگس

نرگس با مامان به بازار رفت. از بازار دو تا جوجه ی زرد و قشنگ خرید و به خانه آورد.

هوا سرد بود. نرگس یک جعبه ی خالی آورد و به جوجه ها گفت:"این اتاق تان."

مقداری دانه ی کنجد برای شان گذاشت و گفت:"بفرمایید این هم غذای تان."

مقداری آب در نعلبکی ریخت و گفت:"این هم آب تان."

جوجه ها دانه ها را تند و تند می خوردند. معلوم بود خیلی گرسنه هستند. بعد هم آب خوردند.

وقتی آب می خوردند، سرهایشان را به آسمان بالا می بردند.

جوجه های نرگس

نرگس گفت:"چرا وقتی آب می خورند، سرهای شان را بالا می برند؟

مامان گفت: برای این که آب از گلوی شان پایین برود.

نرگس گفت:" ولی انگار دارند با خدا حرف می زنند و از او تشکر می کنند."

بخش کودک و نوجوان تبیان


مطالب مرتبط:

جیکو و قارقاری

قصه ی موش كوچولو و مادرش

آرزوی صورتی

قورباغه ای به نام سبزک

قور قوری و استخر بزرگ

وینی کوچولو و یک روز زمستانی

مرغک کوچولو

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.