تبیان، دستیار زندگی
جمکران شلوغ بود بوی خوب یاس داشت قلب کوچک رضا با خدا تماس داشت
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

شب قشنگ

شب قشنگ

جمکران شلوغ بود

بوی خوب یاس داشت

قلب کوچک رضا

با خدا تماس داشت

از زیارت بهار

حرف ها شنیده بود

آن همه فرشته را

در زمین ندیده بود

وقت آن رسیده بود

تا کمی دعا کند

بال های خویش را

چون پرنده وا کند

دست ها بلند بود

رو به سوی آسمان

گوش باد، می شنید

پچ پچ فرشتگان

در نگاه زائران

رودی از ستاره بود

ماه چون پرنده بر

شانه ی مناره بود

آن شب، آن شب قشنگ

هم کلاسی ام رضا

حس یک پرنده داشت

حدس می زنم چرا...

شب قشنگ

بخش کودک و نوجوان تبیان


حمید هنرجو

مطالب مرتبط:

تا طوفان پاییز صبر کن

شاید خدا هم

ستاره ها

در جواب چند قطره آب

حرفهای آبی

فصل ها

شعر مردم آزار

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.