از فتنه 78 تا فتنه 88
مادران عراقی شاید او را ندیدند؛ اما مادر یك سرباز آمریكایی در دیدار با وی انتقاد خود را چنین ابراز داشته است: «شما بچههای ما را كشتید، میفهمی وقتی تنها پسرت بمیرد یعنی چه؟»
18 تیر سال 1378 غائلهای كه دوازده سال پیش طی دو سه روزی، چند خیابان اطراف میدان انقلاب و كوی دانشگاه را به آشوب كشید. این هرج و مرج محدود به چند خیابان، با وجود تمام بازیگران داخلی و بازیگردانانی خارجی با ساخت بلوایی در تاریكی و آتش زدن چند حلقه لاستیك و بلند شدن دود و غبار، گرچه یك نطفه "برنامهریزیشده" برای ده سال آینده یعنی فتنه 88 بود، اما با حضور حماسی مردم ایران اسلامی در 23 تیرماه 1378 تبدیل به شكستی تلخ برای بدخواهان ایران اسلامی شد.
حماسهای كه با عظمت و شكوهی بیشتر در نهم دی ماه تكرار شد تا فتنه پیچیده و برنامهریزیشدهتر 88 نیز با تجلی بصیرت و آگاهی مردم تبدیل به شكستی سنگین برای ضدانقلاب شود.
بنابر مستندات 88، افراد بلندپایهای در كاخ سفید پشت این التهاب چندروزه چند خیابان تهران بودند. یكی از این افراد، «ریچارد پرل» است كه یک یهودی آمریكایی و سناتوری كهنهكار است. پرل 18-17 سال عضو كمیته دفاعی آمریكا و معاون وزیر دفاع ریگان بوده و به قدری خود را مدیون رئیس جمهور یانكیها میدانست كه نام سگش را نیز ریگان نامیده است.
وی از چهرههای ضدایرانی محض است كه در دوره ریاستجمهوری ریگان در جنگ ایران و عراق، با سنگ تمام گذاشتن برای صدام حسین، سلاحهای شركت سولنام اسرائیل را در اختیار دیكتاتور عراق قرار داد.
باطبی خود اذعان داشته است پیراهن خونآلودی كه در عكس معروف وی مشهود است، در خانه به رنگ آغشته كرده تا نمادی دورغین برای آشوب بسازد و این عكس طبق یك برنامهریزی از پیش هماهنگ شده، توسط یك عكاس گرفته شد تا در ابعاد وسیع در روزنامههای زنجیرهای منتشر شود
اما سالها بعد در زمان جورج بوش وقتی تاریخ مصرف صدام رو به انقضا رفت، ریچارد پرل جزو كسانی بود كه سناریوی حمله و اشغال عراق توسط آمریكاییها را طراحی كرد و صدهاهزار عراقی و دهها آمریكایی را به كام مرگ كشاند.
مادران عراقی شاید او را ندیدند؛ اما مادر یك سرباز آمریكایی در دیدار با وی انتقاد خود را چنین ابراز داشته است: «شما بچههای ما را كشتید، میفهمی وقتی تنها پسرت بمیرد یعنی چه؟» ریچارد پرل در طول سالها جنگیدن، خوب فهمیده بود كه با ایران نمیتوان جنگ نظامی داشت. لذا در پاسخ به سؤال امیرعباس فخرآور مبنی بر اینكه قصد جنگ به ایران دارند یا خیر؟، گفت: «ایران، عراق نیست كه بتوان مانند صدام خیلی زود از پای در بیاید؛ حمله نظامی به ایران یعنی شكست محض و هزینههای جبران ناپذیر؛ سقوط ایران باید از روشهای نرم و متفاوت دیگری پیش برود. شاید واژه نفوذ بهترین واژه باشد كه البته در زمان اصلاحات هم فرصتهای مناسبی به وجود آمد؛ مثل ماجرای 18 تیر كه مقدمات طراحی برای تغییر حكومت ایران زده شد.» حالا بعد از تجربه عراق و غائله 18 تیر میتوان به لایههای حضور آمریكاییها در فتنه 88 نیز در بین صحبتهای ریچارد پرل پی برد و باید دید كی و كجا و چه كسانی از آمریكاییها اعترافات جدیدی از فتنه 88 را رو میكنند.
ریچارد پرل این بازیگردان خارجی غائله 18 تیر از روزها پیش از آشوب خیابانی 18 تیر با بازیگران داخلی آن در ارتباط بوده است. پیادهنظامانی مانند منوچهر محمدی كه اصلاً دانشجو نبودند و باید در بین دانشجویان نفوذ پیدا میكردند.
منوچهر محمدی در سخنرانی در جمع ضدانقلاب در خرداد سال 1378 با وجودی كه هیچ مدركی دال به دانشجو بودن وی در هیچ دانشگاهی وجود نداشت، بارها به دروغ به دانشجو بودن خود تأكید كرده و بیان داشته است: «حكومتی غیرمذهبی باید در كشور سركار بیاید؛ بنده در بین دانشجویان هستم و سازمان دانشجویی را به عنوان یك سازمان غیرمذهبی اداره میكنم و به دلیل بودن با دانشجویان به خواستههای آنها واقف هستم!» البته بعدها بوش نیز از دروغهای محمدی تقدیر شایانی كرد. از جمله افراد تأثیرگذار در غائله 18 تیر محمد سازگارا بود كه باید در مطبوعات وظایف غرب را انجام میداد و همچنین احمد باطبی كه با حمایت آمریكا از ایران فرار كرد و به اردوگاه اشرف رفت تا از كاخ سفید سردرآورد.
باطبی خود اذعان داشته است پیراهن خونآلودی كه در عكس معروف وی مشهود است، در خانه به رنگ آغشته كرده تا نمادی دورغین برای آشوب بسازد و این عكس طبق یك برنامهریزی از پیش هماهنگ شده، توسط یك عكاس گرفته شد تا در ابعاد وسیع در روزنامههای زنجیرهای منتشر شود. ناگفته نماند بسیاری از حامیان و دستاندركاران این روزنامههای زنجیره ای، ده سال بعد هم آتشبیار فتنه 88 شدند و پیراهن خونی تیر 78، سالها بعد به پروژه كشتهسازیها تبدیل گشت تا باطبی با نام كشتههای دروغین در میان ضدانقلاب سخنرانی كند و اینگونه مأموریت جدیدش را انجام دهد. از دیگر مهرههای 18 تیر، اكبر گنجی است كه خود را تئوریسین این غائله میداند. هرچند این آقای تئوریسین، بعدها همقطار فاصلهها در فتنه شد. آنچنان كه تصاویر او در كنار گوگوش خواننده لسآنجلسی بارها در رسانههای خبری انعكاس یافت. همچنین فاطمه حقیقتجو هم از بازیگرانی بود كه در مجلس آن روزها، نقش حلقه رابط را بین اجزای اصلی غائله بازی كرد. از دیگر بازیگران 18 تیر، علی اكبر موسوی خوئینیهاست كه با تلاش و پافشاری یكی ا ز سران فتنه 88 توانست از ایران بگریزد.
علی افشاری و امیرعباس فخرآور هم جزء كسانی بودند كه فرامین كاخ سفید را در اطراف خیابانهای كوی دانشگاه در تیرماه 78 پیاده كردهاند. فخرآور قبل از فرار در یكی از كافیشاپهای تهران در حالی كه اقدام به عضوگیری از میان ضدانقلاب میكرد، به نقش حمایتی رسانههای غربی اعتراف كرده است. وی در آن كافیشاپ گفته است: «الآن به مرحله سازماندهی رسیدهایم و شبكههای رادیویی و تلویزیونی دربست در اختیار ما هستند! حتی از ما برنامههای مستقل خواستهاند!» به غیر از این برنامه دادن و دستورالعمل گرفتن قبل از غائله، كاخ سفید در روز آشوب هم مستقیماً با پیادهنظامش كه در كف خیابان بود، در تماس بوده است.
فخرآور در این باره اذعان داشته که در ایران با پرل در ارتباط بوده و روز 18 تیر با وی گفتوگویی از طریق تلفن همراه برقرار كرده است. در همین راستا روزنامههای زنجیرهای هم وظیفه داشتند موازی با آمریكاییها، با ایجاد جریانسازی مصنوعی، حفرههای اطلاعاتی ایجاد كنند و با مشغول كردن سیستم امنیتی كشور، مانع از تمركز دستگاهها به این مراودات شوند. تمامی این چهرهها برای ایجاد التهاب در خیابانهای تهران توجیه شده بودند و شاید دور نباشد زمانی كه شخصی كه بین این افراد نفوذ داشته است به تهران بیاید و مانند سردار مدحی از جزئیات دستورات آمریكاییها برای غائله دوازده سال پیش بگوید.
امیرعباس فخرآور مهره فعالی بود كه آمریكاییها او را برای بلوای 72 ساعته در نظر گرفته بودند. كسی كه به عنوان قهرمان مردمی از سوی آمریكا معرفی میشد، ولی حتی برادر خود را برای پررنگ كردن نقشش قربانی كرد. آرش فخرآور در سال 78 تنها چهارده سال داشت كه به تحریك و اجبار امیرعباس، برای شلوغتر كردن خیابانهای اطراف انقلاب به كوی دانشگاه میرود.
وی با اشاره به وقایع 18 تیر به خبرنگار ما گفته است: فعالیتهای خانواده كلا به خاطر برادرش بوده است و آنها علاقهای به فعالیتهای به اصطلاح سیاسی نداشتند. پس از گریز فخرآور از ایران، آمریكاییها تصمیم میگیرند تا از وی به نحوی دیگر استفاده كنند. بنابراین ریچارد پرل شخصاً مأمور این پرونده میشود و مسئولیت این امر را در دست میگیرد. وی در 29 آوریل 2006 در خیابان مقدین دبی با فخرآور ملاقات میكند.
خود پرل در این باره میگوید: «به دبی آمدیم كه مرد جوانی به نام امیرعباس فخرآور كه از ایران فرار كرده است را ملاقات كنیم» پرل آمده بود تا فخرآور را برای مأموریت جدید آمریكاییاش توجیه كند تا وی خارج از مرزهای ایران سرباز آمریكایی علیه كشور خود شود. بازخوانی وقایع دوازده سال گذشته این نكته را آشكار میكند كه مهره سنگینی مثل پرل و بعدها خود بوش با یك عنصر دونپایه مانند فخرآور دیدار میكنند؛ ولی حالا آمریكاییها دیدار مدحی با كلینتون را تكذیب كرده و آن را دور از واقعیت عنوان میكنند.
آمریكاییها طی یك نمایش تبلیغاتی فخرآور را به سنای آمریكا بردند و وی در یك نطق از پیش تعیین شده گفت: «ما قبل از هر چیز بیشتر به موبایل، دوربین، كامپیوتر، دستگاه چاپ، سایت و مهمتر از همه رادیو و تلویزیون قدرتمند احتیاج داریم.» این گفتهها به راحتی بیانگر اهمیت ارتباطگیری در نگاه ضدانقلاب در فتنهانگیزی علیه كشور است و این رادیوتلویزیونهای مورد تقاضای فخرآور به خوبی در اختیار ضدانقلاب قرار گرفتند تا اوج فعالیتشان را در جریان فتنه 88 در تحریك اغتشاشگران شاهد باشیم. شخصیت ضدایرانی دیگری كه در 18 تیر تأثیرگذار بود، «مایكل لدین» یهودی و نئومحافظهكار آمریكایی و جزء فعال «امریكن اینترپرایز» است كه به عنوان یك عنصر ضدایرانی شناخته میشود. پای همه مطالبی كه لدین مینویسد، یك جمله معروف دارد: « لطفاً زودتر به ایران حمله كنید!»
وی در راستای همان سناریو، چتر حمایتش را روی سر فخرآور گسترانید تا عدهای در داخل باز فریب آمریكا را بخورند. لدین در مراسمی كه از فخرآور تجلیل میشود، وی را به عنوان شخصی كه سختیهای زیادی متحمل شده تا به اینجا برسد، معرفی میكند.
از دیگر وظایف فخرآور، جذب نیرو در شهرهای مختلف بود كه از تلویزیونی به تلویزیونی دیگر میرفت تا حرفهای آمریكاییها از حلقوم وی بیرون بیاید و بتواند عدهای را دور خود جمع كند. در سخنرانیهای وی، بارها بر لزوم تحریم نفت ایران برای قطع كردن شاهرگ حیاتی جمهوری اسلامی تاكید شده است! اقدامی كه طبیعتاً صدای كاخ سفید از حنجره فخرآور است.
از دیگر همكاران فخرآور در وقایع 18 تیر، میتوان فاطمه حقیقتجو، محسن مخملباف و همچنین افشاری و باطبی را نام برد كه پای ثابت تلویزیون سازمان سیا یعنی VOA بودند. فاطمه حقیقتجو خود به صراحت هدف سلطنتطلبها، منافقین و همه مخالفان نظام را مشترك دانسته است و محسن مخملباف هم بازیگری است كه از دیدارش با واسطه ساركوزی سخن گفته است. شاید در بیان عملكرد فخرآور و اطرافیانش بازخوانی گفتههای تاثیربرانگیز آرش فخرآور، بازگوكننده گوشه كوچكی از شقاوتهای وی باشد.
آرش فخرآور ضمن ابراز ناراحتی از وضعیت خود در فرانسه گفته است، با وعدههای زیبایی مانند آزادی و احقاق رؤیاهایش از ایران خارج شده است؛ اما با ناهنجاریهای جامعه و وضعیت بد معیشت روبهرو گشته و حتی خیلی از مواقع مكان و غذایی برای امرار و معاش خود نداشته است. امیرعباس فخرآور هم در همین روزهای كارتونخوابی و گرسنگی برادرش سر به كار خود گرم داشت و همچنان نمایش تبلیغاتیاش را دنبال میكرد. نمایشی كه عشق به آمریكا و اسرائیل را از زبان وی تجلی میداد. وی بارها در سخنرانیهایش تاكید كرده است: «ما عاشق ایالات متحده و عاشق اسرائیل هستیم.»
هر چند این حرفها حتی برای آرش فخرآور هم رنگی نداشت و وی از كنار همان برج ایفل به بنبست دروغهای ضدانقلاب رسید. آرش، اینگونه از تجربیات تلخ خود در مواجهه با واقعیات اپوزیسیون خارجنشین میگوید: «افرادی كه من را ترغیب به رفتن خارج كرده بودند و گفته بودند به من افتخار میكنند، وقتی به فرانسه رسیدم، مدعی شدند من را نمیشناسند! یكی از دلایلی كه باعث شد به حماقت اپوزیسیون خارجنشین پی ببرم، وقتی بود كه درباره علت خروج یكی از افراد ناشناخته اپوزیسیون از ایران پرسیدم و پاسخ شنیدم وی آمده تا پادشاه ایران شود!» آرش كه همچنان با برادر خود در ارتباط است، در تشریح احوال این روزهای امیرعباس، علیرغم تمام خوشخدمتیهایش به آمریكا میگوید: در شش ماه اول خروج امیرعباس از ایران، امكانات خوبی در اختیار وی قرار دادند؛ اما بعد از مدتی با ظهور افراد جدید به صحنه و بالا آمدن اسمهای دیگر، امیرعباس برای آنها تكراری شد. هرچند برادرم همچنان در خدمت آمریكاییهاست.
آرش كه نمیخواست سرنوشتی مانند برادرش داشته باشد و از طرفی هم میان تور اطلاعاتی ایران در خارج از كشور قرار گرفته بود، جلوی دوربین خودی از باتلاق ضدانقلاب خارجنشین میگوید: «من در دو ماهی كه در فرانسه بودم، همه پوچی گفتههای ضدانقلاب را فهمیدم و با خود گفتم اگر همه آدمهای مبارز خارجنشین چنین طرز فكری دارند كه یكی پیامبر میشود و دین راه میاندازد و دیگری دولت موقت درست میكند، نباید مانند این ابلهها بیندیشم. من در نوزده سالگی متوجه اشتباه خود شدم؛ اما در اینجا افرادی هستند كه در 65 سالگی هم هنوز نفهمیدهاند اشتباه میكنند! هنوز در سر خیال حكومت دارند و به خیال خود دست به مبارزه میزنند در حالی كه هیچ كس آنها را نمیشناسد.» آرش اكنون به تهران آمده است؛ اگر چه شاید آنها كه گفتهاند مدحی در ازمیر و مالزی است، این واقعیت را نیز انكار كنند. اما مهم اینجاست كه این مستندات و آبروریزیها برای ضدانقلاب، از غائله 18 تیر اینگونه افشا شده است و حال باید منتظر بود و دید دستگاه امنیتی كشورمان كی و كجا مستنداتی از فتنه 88 آشكار خواهد كرد؛ مستنداتی كه مطمئناً مردم ایران بیصبرانه منتظر آن هستند.