روشنفکر مذهبی کیست؟
آنچه که در ادامه میخوانید بخشی از سخنرانی مقام معظم رهبری است که معظم له آن را در 15 خرداد ماه سال 1358 در دانشگاه جندی شاپور اهواز ایراد فرمودهاند. حضرت آیت الله خامنهای در این بخش از سخنرانی خود که با موضوع وحدت و تحزّب ایراد شده است؛ به تبیین تفاوتهای روشنفکران حرفه ای غیرمتعهد و روشنفکران مذهبی میپردازند
آنچه که در ادامه میخوانید بخشی از سخنرانی مقام معظم رهبری است که معظم له آن را در 15 خرداد ماه سال 1358 در دانشگاه جندی شاپور اهواز ایراد فرمودهاند. حضرت آیت الله خامنهای در این بخش از سخنرانی خود که با موضوع وحدت و تحزّب ایراد شده است؛ به تبیین تفاوتهای روشنفکران حرفه ای غیرمتعهد و روشنفکران مذهبی میپردازند.
"... حوادث در آن روزها(دوران ستمشاهی) ساعت به ساعت بود، نه روز به روز. هر ساعت یک حادثه بود. هر ساعت یک انگیزه بود. یک تکلیف بود. وقت اینکه کسانی بنشینند 10 ساعت، 15 ساعت، 20 ساعت یک مسئله را تمام کنند، باقی نمیماند. نگاه نکنید به آن روشنفکر حرفهای غیر متعهد که هیچ کار ندارد، مینشیند پشت میز کارش روزی چند ساعت بیانیه و مقاله و جزوه مینویسد.
آنها حسابشان جداست. همانطوری که صبح گفتم روشنفکران حرفهای در طول این مدت مبارزات مردمی؛ مأیوس کنندهترین گروهها بودند. این فریادی بود که مرحوم آل احمد بارها میکشید. هر وقت این مرد را دیدیم، همانطور که در کتابهایش هم منعکس است، فریاد و فغان و خروشش از روشنفکران حرفه ای بلند بود.
یادم نمیرود سال 47 در مشهد. آخرین سال زندگی آل احمد جلسه ی بسیار دوستانه ی پُر سودی داشتیم. و برادران همگام و همفکر ما در مشهد جمع بودند و بحثهای زیادی میرفت.
خیلی از چهرههایی که از مشهدیها میشناسید در آن جلسه حضور داشتند. آل احمد میگفت: از بعد از مشروطیت تا امروز یعنی تا سال 47 روشنفکران ما سه کتاب خوب ترجمه نکرده و ننوشته اند.
روشنفکر حرفه ای ما تا نیمه ی شب در باشگاه، در کلوپ، در کافه گذرانیده، قهوه اش را خورده، شور علی اف و سمفونی پنجم بتهوون را گوش کرده، درباره ی مسائل آفریقا و آمریکای لاتین گپ فراوانی زده و حالا با وجدان آسوده! آمده خانه و میخواهد بخوابد. او وقت آمدن به داخل صحنه را ندارد
این حرف او بود. در زمان خود ما و در طول این دوران مبارزه، روشنفکرها بعد از آنکه جلسه شان را میرفتند، باشگاهشان را میرفتند، مهمانیشان را میرفتند، بورس تحصیلیشان و یا تحقیقی شان را از دولت شاهنشاهی میگرفتند و میرفتند و برمی گشتند، کارهای روزمره شان را انجام میدادند. در اداره یا مؤسسه ای کارشان را میکردند، سینما و گردش و تفریح عصرشان را میرفتند و خلاصه بعد از آنکه همه ی کارهای واجب و مستحب زندگی را انجام میدادند، دو، سه ساعتی هم مینشستند پشت میز کارشان آقا وار، تمیز، بی دغدغه پای کولر یا بخاری قلم میزدند.
این خیلی کار آسانی بود. این غیر از آن روشنفکر مذهبی و یا بخصوص روشنفکر روحانی است که با مردم و در میان مردم است و توی برج عاج نیست.
روشنفکر یعنی آن کسی که آن چیزهایی را میبیند که مردم نمیبینند، کسی که از سطح بالاتری دارد نگاه میکند، مشرف بر مسائل است. جهت گیریها را میبیند. دشمنها را میبیند. دشمنی را میشناسد.
او وظیفه دارد که زودتر از هرکس دیگر فریاد بزند. خروش برآورد. مردم را بسیج بکند و خانه ای را که دشمن در آن سنگر گرفته تصرف کند. و دزدها را بیرون بریزد؛ اما نمیکند. او مشغلهها و گرفتاریها، دردها و انگیزههای دیگر دارد.
روشنفکر حرفه ای ما تا نیمه ی شب در باشگاه، در کلوپ، در کافه گذرانیده، قهوه اش را خورده، شور علی اف و سمفونی پنجم بتهوون را گوش کرده، درباره ی مسائل آفریقا و آمریکای لاتین گپ فراوانی زده و حالا با وجدان آسوده! آمده خانه و میخواهد بخوابد. او وقت آمدن به داخل صحنه را ندارد.
اگر در کوچه و در میان مردم و از سوی خود مردم سر و صدایی نبود، او اکنون در بستر راحت لمیده بود و حالا هم که غوغای مردم خواب او را برآشفته، انگیزه ی او فقط او را تا روی ایوان میآورد و روی صندلی مینشاند. مردم فقط او را میبینند اما حضور او را در میان خود حس نمیکنند. این است روشنفکر حرفه ای.
اما روشنفکر مذهبی درست عکس این است. نمونه اش دکتر شریعتی. یا روشنفکر روحانی. نمونه اش روحانیون مترقی و مبارزی که در طول این سالها شما در همه جای این مملکت دیده اید. او در میان مردم است. با صدها گونه خواسته و توقع مردم روبرو است. برای او با مردم و در میان آنها بودن خودش کاری، و کار مهمی است
اما روشنفکر مذهبی درست عکس این است. نمونه اش دکتر شریعتی. یا روشنفکر روحانی. نمونه اش روحانیون مترقی و مبارزی که در طول این سالها شما در همه جای این مملکت دیده اید. او در میان مردم است. با صدها گونه خواسته و توقع مردم روبرو است. برای او با مردم و در میان آنها بودن خودش کاری، و کار مهمی است.
پس وقت آن را که از سَر صبر و حوصله به قلم زدن بپردازد، ندارد.
هزار مسئله برایش مطرح است. هزار درد، هزار سئوال، هزار نیاز در برابرش قرار میگیرد. مشغلههای نقد، او را از پرداختن به طرحهای دراز مدت و غیر نقد باز میدارد. این از جهتی خسارت است و در این شک نیست. اما خسارت اجتناب ناپذیری است...
پی نوشت : نشریه ی شماره یک حزب جمهوری اسلامی. منتشره در مردادماه سال 1358
بخش سیاست تبیان
منابع: جهان نیوز