تبیان، دستیار زندگی
عطار و مولانا، دو دریای بی‌کرانه معنی و ثروت بی پایان عالم معنای ایرانی‌اند. خوشبختانه هر دو آنان به زبان فارسی سخن گفته‌اند. با آن که لفظ عطار زیباست اما تنها نباید به لفظ او توجه داشت. او عالم معنا را می‌گشاید.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

عطار، دشمن‌ترین دشمن فلسفه


عطار و مولانا، دو دریای بی‌کرانه معنی و ثروت بی پایان عالم معنای ایرانی‌اند. خوشبختانه هر دو آنان به زبان فارسی سخن گفته‌اند. با آن که لفظ عطار زیباست اما تنها نباید به لفظ او توجه داشت. او عالم معنا را می‌گشاید.


عطار، دشمن‌ترین دشمن فلسفه

در نخستین جلسه درس‌گفتارهایی درباره عطار که عصر چهارشنبه (15 تیرماه) در مرکز فرهنگی شهر کتاب برگزار شد، غلامحسین ابراهیمی‌دینانی* درباره‌ «جایگاه عطار در عرفان و تفکر ایران» سخن گفت.

عطار نیشابوری، شاعری است که پس از سنایی شایسته‌ توجه خاص است و در واقع از نخستین شاعرانی است که عرفان را به طور مبسوط به شعر بیان کرد و از پرکارترین شاعران و نویسندگان قدیم ایران است.

عطار اهل حیرت و دردمندی است. بسیاری از آدمیان، از این دو، یعنی حیرت و دردمندی، دوری می‌کنند؛ چون راحت طلبند. اما انسان، دردمند است و بدون درد به جایی نمی‌رسد؛ حداقل به معنویتی نمی‌رسد. این هم هست که آدمی بدون واقعیت نمی‌تواند زندگی کند. «پروتوگراس» می‌گفت: «غیر از من هیچ کس نیست». با این همه خودش را به عنوان یک واقعیت قبول داشت. اکنون می‌توان پرسید که واقعیت و حقیقت چه فرقی دارند؟ آیا حقیقت همان واقعیت است؟ یا حقیقت از واقعیت بیرون می‌آید؟ این پرسشی بنیادی است.

انسان، به ذات واقع‌گرا و حقیقت طلب است اما واقعیت‌ها و حقیقت‌ها در نظر انسان‌ها یکسان نیستند. شاید به تعداد افراد آدمی، واقعیت و حقیقت وجود داشته باشد. همه خدا پرستند اما درک هر کس از خداوند، فرق دارد. عطار روی این نکته انگشت می‌گذارد. او به هر حقیقتی که می‌رسد، تامل می‌کند. چون اهل تامل است و تامل با حیرت همراه است.

هرجا هم تحیر باشد، پرسش پدید می‌آید. هیچ انسانی را نمی‌توان پیدا کرد که پرسش نداشته باشد. کسی که سوال ندارد، انسان نیست. به همین دلیل است که عطار همه جهان هستی را جستجو می‌کند که حقیقت را بیابد. در این جستجوهاست که او به «پیر راه» می‌رسد اما پرسش اینجاست که پیر عطار کیست؟

عطار اهل حیرت و دردمندی است. بسیاری از آدمیان، از این دو، یعنی حیرت و دردمندی، دوری می‌کنند؛ چون راحت طلبند. اما انسان، دردمند است و بدون درد به جایی نمی‌رسد؛ حداقل به معنویتی نمی‌رسد.

همه عرفا و صوفیه به داشتن پیر باور دارند؛ جز «اویسیه». آنها «پیر حاضر» را لازم نمی‌دانستند. سعید نفیسی می‌گفت که پیر عطار، شیخ نجم‌الدین کبری بود. برخی دیگر از محققان از کسانی دیگر نام برده‌اند و آنها را پیر عطار دانسته‌اند. اما دلایل آنها چندان پذیرفتنی نیست و به نظر می‌آید که عطار، اویسی است. به هر حال برای آن که پیر او را بشناسیم، باید به دو کتاب «منطق الطیر» و «مصیبت نامه» او مراجعه کنیم. اما پیش از آن باید به نکته‌ای اشاره کرد که در شناخت عطار بسیار اهمیت دارد.

عطار دشمن‌ترین دشمن فلسفه است. خود او می‌گوید: «کاف کفر ای جان به حق‌المعرفه/ خوشترم آید ز فای فلسفه؛ چون که این علم لزج چون ره زند/ بیشتر بر مردم آگه زند». با این حال می‌توان گفت که هیچ فیلسوفی در عمق تفکر به پای عطار نمی‌رسد.  او اصطلاحات افلاطون و ارسطو را به کار نمی‌برد. اما یک فیلسوف عارف و فیلسوف‌ترین فیلسوف است. اکنون باید به آن سخن بازگشت که پیر عطار کیست؟ عطار اسم آن پیر را «سالک فکرت» نامیده است. کلمه «سالک»، کلمه مانوسی است و به معنای «رهرو» است. عرفا خود را سالک می‌دانند. فکر نیز در نزد او تصفیه می‌شود. با این حساب، باطن عطار، پیر اوست.

غلامحسین ابراهیم دینانی زاده

«مصیبت نامه» و جستجوی عطار برای یافتن حقیقت

کتاب «مصیبت نامه» بسیار خواندنی است. عطار در این کتاب شرح می‌دهد که برای یافتن حقیقت، در آغاز به سوی جبرئیل می‌رود. از او معنای حقیقت را می‌پرسد. جبرئیل آنچه می‌داند به او می‌گوید. قانع نمی‌شود، چون اهل حیرت است. آنگاه سراغ اسرافیل و عزرائیل و میکائیل و دیگر فرشتگان می‌رود. باز قانع نمی‌شود. به عالم ناسوت می‌رود.

با دریا و درخت و حیوانات سخن می‌گوید. می‌بیند که آنچه می‌خواهد از آنها بدست نمی‌آورد. آنگاه سراغ پیامبران می‌رود. پیامبران او را بسوی «باطن» فرامی‌خوانند. اکنون برای درک این سخنان، باید به کتاب دیگر او «منطق الطیر» گریز زد. چرا که «منطق الطیر» متمم «مصیبت نامه» است.

قصه «منطق الطیر» این است که پرندگان به دنبال پادشاهی به نام «سیمرغ» بودند. هزار پرنده گرد هم می‌آیند و هدهد را راهنمای خود می‌سازند. آنها به سوی کوه قاف حرکت می‌کنند. راه دشوار و طولانی را می‌گذرانند. هر چه پیش می‌روند تعدادی از پرندگان از سفر بازمی‌مانند. سرانجام به کوه قاف می‌رسند. صدای مهیبی به گوش می‌رسد. اکنون تنها سی مرغ باقی مانده بود. آن سی مرغ هنگامی که به کوه نگاه می‌کنند، به جای سیمرغ، خود را می بینند.

چنین عمق و بحثی را که عطار پیش می‌کشد، در نزد غربیان نمی‌توان پیدا کرد. عجیب است که بعضی از عطار شناسان، عطار را با فروید مقایسه می‌کنند. چنین قیاسی از بنیاد نادرست است. انسانی که عطار از آن سخن می‌گوید، بالاتر از این حرف‌هاست. عطار از عقل سخن می‌گوید اما نه عقل محدود. او از «عقل مست» حرف می‌زند. عقل عطار، مست است. تعبیری از این بهتر نمی‌توان پیدا کرد. منظور عطار این است که عقل او بی باکانه در حرکت است: «شیوه‌ای کز شوق آن شد عقل مست/ جز مرا هرگز کرا داده است دست؟» به این دلیل بود که اشاره کردم که عطار از هر فیلسوفی فیلسوف‌تر است. چون پیر او عقلی است که توقفگاه نمی‌شناسد.

بدون حیرت و تفکر عمیق و مست شدن عقل، نمی‌توان به پایان راه رسید. عطار به عالم جان و عالم روح می‌رسد. باید «منطق الطیر» و «مصیبت نامه» را خواند تا دید چه دریای بی‌کرانه‌ای را عطار وصف کرده است. با آن که لفظ عطار زیباست، اما تنها نباید به لفظ او توجه داشت. او عالم معنا را می‌گشاید.

و مولانا، دو دریای بی کرانه معنی و ثروت بی پایان عالم معنای ایرانی‌اند. خوشبختانه هر دو آنان به زبان فارسی سخن گفته‌اند. به راستی هم زبان فارسی را کسانی مانند آن عطار و مولانا حفظ کرده‌اند. دنیا اگر می‌خواهد عطار و مولانا را بشناسد، باید زبان فارسی را یاد بگیرد.

پی‌نوشت:

* غلامحسین ابراهیم دینانی زاده 1313 خورشیدی نویسنده آثار فلسفی و استاد دانشگاه تهران است. وی تاکنون چندین بار برنده جایزه کتاب سال جمهوری اسلامی شده‌است.

فرآوری: مهسا رضایی

بخش ادبیات تبیان


منبع:به گزارش خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)، ویکی‌پدیا