تبیان، دستیار زندگی
در یك شب سرد و برفى صالح خودش را آماده مى‏كرد كه به شناسایى نیروهاى عراقى برود. هوا كاملاً تاریك بود كه او با...
عکس نویسنده
عکس نویسنده
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

فرمانده شهید عبدالصالح امینیان


نام و نام خانوادگى: عبدالصّالح امینیان

نام پدر: محمّد باقر

تاریخ و محلّ تولّد: 14/7/1338 ـ مشهد

تاریخ ومحلّ شهادت: 10/5/1362 ـ منطقه‏ى عملیّاتى مهران، والفجر 3

آخرین سمت: فرمانده سپاه

عبدالصّالح امینیان فرزند ارشد محمّد باقر در تاریخ14/7/1338در شهر مقدّس مشهد دیده به جهان گشود.


عبدالصّالح در خانواده‏اى مذهبى و متوسّط مى‏زیست.در 6 ـ 5 سالگى مدّتى به مكتب رفت. دوره‏ى دبستان را در مدرسه‏ى امام محمّد غزّالى گذراند. در دبیرستان عضو (لژیون خدمتگزاران بشر) بود كه هر دو یا سه ماه یك بار به روستاها مى‏رفتند و به مردم خدمت مى‏كردند. در همان سال‏ها عضوى فعّال و با تدبیر در مسجدابوذر بود.به در خرداد ماه سال 1359 موفّق به اخذ مدرك دیپلم شد.در همان اوایل جنگ، او اوّلین فرد فامیل بود كه عازم جبهه گردید. فاطمه امینیان خواهر شهید مى‏گوید: «او از همان زمان، آرزوى شهادت را در سر مى‏پروراند.» ابتدا به ایلام رفت و شش ماه در بسیج آن جابود. از فروردین سال 1360 وارد سپاه پاسداران دهلران شد و پس ازمدّت كوتاهى به دلیل لیاقت، به فرماندهى سپاه دهلران منصوب شد.عبدالصّالح در جبهه‏هاى مختلف از جمله: سومار، میمك، مهران،قصر شیرین، موسیان و چند منطقه‏ى دیگر شركت داشت.یكى از همرزمان او مى‏گوید: «وقتى شهید امینیان مى‏خواست درحمله‏ها شركت كند، اوّل نزدیك روحانى مى‏رفت و قرآن به دست اومى‏داد و مى‏گفت: مى‏خواهم استخاره بگیرم. همیشه «خیلى خوب»مى‏آمد و او مى‏رفت. یادم مى‏آید قبل از عملیّات والفجر 3 كه عبدالصّالح در آن به شهادت رسید با مسئول عملیّات پیش روحانى آمد و درخواست استخاره كرد و مى‏گفت: مسئول مى‏خواهد كه او درعملیّات شركت نكند. وقتى روحانى قرآن را باز كرد، سوره محمّد(ص) آمد كه: (هر پرچمى از دست سردارى بیفتد، سردارى دیگر آن را بر مى‏دارد.) خیلى خوشحال شد و با دیگر رزمندگان به منطقه شتافت.» در ماه‏هاى اوّل حضور در جبهه، كتاب‏هاى درسى‏اش را مطالعه مى‏كرد و در آزمون ورودى دانشگاه در رشته‏ى برق پذیرفته شد؛ امّا به دلیل مسئولیّت‏هایى كه به عهده او گذاشته شد، از ادامه‏ى تحصیل صرف نظر كرد.اوّلین عملیّات آفندى خود را به نام «محرّم» در منطقه‏ى «بیات» و «زبیدات»با موفّقیّت و قدرت به نمایش گذارد و باعث جلب نظر مثبت فرماندهان جنگ شد؛ به طورى كه قبل از انجام دوّمین عملیّات آفندى در روز پاسدار فرماندهان مناطق دیگر، از جمله سردار عباس محتاج فرمانده‏ى منطقه هفت از منطقه دیدن كردند و از مشاهده‏ى نیروهاى مهاجر، بومى و معاود در كنار هم و با رابطه‏ى صمیمانه،تحت تأثیر قرار گرفتند و پس از مدّتى به عنوان تشویق افتخار یك سفرحج به ایشان اهدا شد كه به دلیل نیاز منطقه، امینیان از این سفر صرف نظر كرد. امّا خانواده و همرزمان همگى از معجزه‏اى یاد مى‏كنند كه درهمان روزها براى عبدالصّالح روى داد. مى‏گویند:«در یك شب سرد و برفى صالح خودش را آماده مى‏كرد كه به شناسایى نیروهاى عراقى برود. هوا كاملاً تاریك بود كه او با موتور به سوى خطّ مقدم نیروهاى بعثى پیش مى‏رفت. صبح شد و از صالح خبرى نشد. همرزمانش كه نگران شده بودند به خصوص این كه مى‏دانستند، دشمن نسبت به عبدالصّالح حسّاسیت خاصّى دارد به جست و جوى او پرداخته و در نزدیك محلّ شناسایى به كلاه، اسلحه و موتورش كه در میان انبوه برف‏ها روى زمین افتاده بود، برخوردكردند. مقدارى كه پیش رفتند یك خانه‏ى مخروبه را دیدند كه تمام درهایش قفل بود و انبوه برف روى قفل‏ها را پوشانده بود و راه ورودى دیگرى نداشت. بعد از شكستن قفل وارد خانه شدند و صالح را درحالى كه بیهوش و مجروح روى تخت افتاده و لحافى به رویش كشیده بودند، پیدا كردند. صالح را به بیمارستان انتقال دادند و پس از دو روزكه حالش رو به بهبودى گذارد، چگونگى اتفّاق را این چنین توصیف كرد: با موتور در حال حركت بودم؛ ناگهان لاستیك جلوى موتور درون یك چاله افتاد و نقش زمین گردیدم و دیگر هیچ نفهمیدم. و این كه چه كسى صالح را از میان برف‏ها به آن خانه مخروبه برده و روى تختخواب خواباانده، همیشه به صورت یك راز باقى ماند.»او با تمام عشقى كه به خانواده خود داشت، در تمام نامه‏هایش آن‏ها را به صبر سفارش مى‏كرد و مى‏گفت: «باید راضى به رضاى خداباشید. شما هم باید صبر و تحمّل داشته باشید. اجر شما زیاد است؛چون منتظر هستید و اسلام مكتب انتظار است. پس شما هم در خط اسلام هستید.» رها شدن از دلبستگى‏هاى دنیا را توصیه مى‏كرد و مى‏گفت: «مباداكه براى مادیّات در دنیا غیبت كنید كه دنیا همان روزگار است و روزگارهمان خدا، پس خدا را غیبت كرده‏اید در پیش خدا.»و مقیّد بودن به اصول دینى، خطّ رهبرى و حفظ حجاب،مهم‏ترین دغدغه او براى خانواده بود. مى‏گفت: «مراقب باشید در راه اسلام و انقلاب وسوسه ایجاد نشود كه در دلتان شكّ ایجاد مى‏گردد و ثواب‏ها كم مى‏شود. یك بار موفّق به دیدار ایشان شد و این دیدار را در یكى از نامه‏هایش چنین توصیف مى‏كند: «فقط باید بروید و ببینید، جاى هیچ تعریفى ندارد.وارد حسینیّه شدیم و پس از مدّتى امام آمدند با آن نور الهى، بایدانسان برود و ببیند تا بفهمد نایب امام زمان (عج) یعنى چه و باید چه كسى باشد؟ فقط یكپارچه نور و هاله‏اى از تقدّس بود.»آرزوى كربلا، امید به پیروزى و روحیّه‏ى تزلزل‏ناپذیر در تمام نامه‏هایش مشهود است و مى‏نویسد: «من به قصد قربت به جبهه رفتم و آرزو دارم با انگشتر عقیقى كه پدرم به من داده شهید شوم.»(44)او درتاریخ 10/5/1362 عبدالصّالح نیروها را به اوّل خط رساند ودرگیرى ادامه داشت كه ناگهان موشكى به یك تانك اصابت كرد.تانك در حال انهدام بود و صداى «یا حسین» سرنشینان بلند شد.صالح خودش را به آن‏ها رساند. دست یك نفر را گرفت و بالا آورد ودست دوّمین نفر را گرفته بود كه تانك منهدم گشت و صالح پرت شد.تركش به پیشانى‏اش اصابت كرد و دستش نیز جدا شد و سرانجام به لقاى محبوبش پیوست.(47)و باز از میان خاطرات فراوان و شگفتى كه اطرافیان درباره عبدالصّالح نقل مى‏كنند، همرزمى مى‏گوید: «وقتى مسئول مخابرات اطمینان داد كه عبدالصّالح شهید شده، با چشمان گریان فوراپرچم‏هاى سیاه را برداشتم و در تمام سپاه نصب كردم. وقتى برادران جمع شدند و گفتند چه مى‏كنى؟ فریاد زدم: مگر نمى‏دانید سپاه به شهادت رسید.»

مادر شهید امینیان مى‏گوید : «وقتى فهمیدم شهید شده، گفتم:خدایا، شكرت؛ تو صبر بده. خودش وصیّت كرده بود كه نباید گریه كنید. صالح واقعا صالح بود.سردار شهید عبدالصّالح امینیان در فرازهایى از وصیّت‏نامه‏ى سراسر روشنگرش مى‏نویسد: «خدایا، تو مى‏دانى من در این راه كه قدم گذاشته‏ام فقط و فقط هدفم خواست و رضاى تو بوده و بس. من به اختیار خود به این جهاد آمده‏ام و امیدوارم بتوانم تا آخرین قطره‏ى خون در راه اسلام دفاع كنم. خدایا، این شهادت رااز من قبول كن و مرادر كنار شهداى راه حسین(ع) و راه كربلا قرار بده.»ضمنا شهید در وصیّت نامه‏ى خود درخواست كرده بود كه عكسش را به امام بدهند و بخواهند كه دو ركعت نماز براى او به جابیاورند. بعدها خانواده ایشان در دیدارى كه حضرت آیت اللّه خامنه‏اى به منزل ایشان رفتند، سفارش عبدالصّالح به ایشان عرض شد تا به نیابت از امام خمینى (ره) نماز را براى صالح به جابیاورند.


بخش حریم رضوی