حبّ لِلّه و حبّ فيالله1
محور محبّتها
همه ما ميدانيم که در دنيا و در وجود ما اکسير عجيبي وجود دارد به نام عشق و محبت که آن را به هر مسي ميزني، طلا ميشود. عمده اشتباه مطلب اينجاست که بين انواع عشق و محبت، غالبا تفاوتي ذکر نمي شود به گونهاي که برخي مواقع، از عشق سخن به ميان ميآيد با انبوهي از آلام و انتقادات و يا به قول معروف (پدر عشق بسوزه).
در مقابل، بسياري هم پيوسته در مدح و منقبت اين پديده سخن ميگويند.عشق را بهترين و اساسي ترين شاکله زندگي انسان مي دانند و معتقدند اگر عشق نباشد، نمي شود زندگي کرد.
مساله مهم اينجاست که اين اختلاط و ابهام درباره عشق و محبت بايد تبيين شود. به بيان ديگر، بايد عاشق شد ولي به عشق جهت بخشيد. درست مثل ابزاري که ما در زندگي روزمره از آن استفاده مي کنيم.
يکي از چاقو براي دريدن و پاره کردن و هجوم استفاده ميکند، ديگري با آن جان يک بيمار را نجات داده و آن را از مرگ حتمي ميرهاند. داستان عشق نيز از همين قرار است.
محبّت، خودش محور ميخواهد و دليلي خاصّي موجب ميشود که انسان از چيزي يا کسي خوشش بيايد. محور محبّت در انسان، بهطور کلّي يا يک امر مادي است و يا يک امر معنوي است. لذا ما وارد اين بحث شديم که محبّت پايدار، رفاقت پايدار را در پي دارد. لذا اگر محور رفاقت و دوستي الله تعالي باشد، يعني محور رفاقت جنبههاي معنوي باشد، اين محبّت اين پايدار است. امّا اگر محور، امور مادي باشد، اين محبّت ناپايدر است. من رواياتي را نيز در اين رابطه مطرح کردم و گفتم که در روايات هم اين معنا مطرح شده است.
حتّي اين پيوند رفاقتي، از نظر قدرت و بُرد، با پيوندهايي که انسان در اين عالم دارد، نسبتسنجي ميکنند. در ميان پيوندهاي انسان با موجودات عالم، نزديکترين و قويترين پيوند، بهطور معمول و غالب پيوند نسبي است. مثلاً پيوند پدر و فرزند، يک پيوند نسبي است و از قويترين پيوندها است. امّا وقتي که ما در باب محبّت وارد ميشويم، ميبينيم که اگر پيوندي بر اساس محبّت و حول محور دوستي ايجاد شود، از پيوند نَسَبي هم اَقوي ميشود و بُردش نيز بيشتر خواهد بود. علي(عليهالسلام) در روايتي پيرامون دوستي و پيوندي که محور و سببش «الله تعالي» باشد، ميفرمايد: «المودّةُ لله أقربُ نَسَبٍ».
حبّ لِلّه و حبّ فيالله
ما دو تعبير در رواياتمان داريم؛ يکي حبّ «لِلّه» داريم و يکي حبّ «فِيالله». حبّ لله يعني اينکه من تو را براي خاطر خدا دوست دارم. حبّ فِيالله يعني اينکه من تو را فيسبيلالله و در راه خدا دوست دارم. اين دو تفاوتهايي با هم دارند، امّا هر دو از يک چشمه ميجوشند. تعبيرات مختلف است، امّا يک چيز بيشتر نيست. هر دوي اينها در باب رفاقت، در روايات ما وارد شده است. مجموعه روايات به ما ميگويد رفاقتهايتان لِلّه و فِيالله باشد. رابطههايتان با ديگران را، بر اين محور تشکيل دهيد، چون محور اين روابط محبّت است و محبّت يعني دلبستگي.
برخوردهاي اجتماعي زودگذر است. مثلاً ما با کسي که رفيق نيستيم و به عنوان مشتري در مغازه آمده است، کار داريم ولي دلبستگي نداريم. اين روابط عادي اجتماعي است. امّا در جايي که با کسي رفاقت داريم، مسأله فرق ميکند. دوستي يعني جايي که محبّت مطرح ميشود؛ جايي که من ميخواهم دلبستگي درست کنم. اينها را با هم اشتباه نکنيد. روايات ما مسأله حبّ لِلّه و حبّ فِيالله را مطرح ميکنند، لذا اين دو رابطه با هم فرق دارد. آنچه مورد تأکيد واقع شده دوستي لِلّه و پيوند فيالله است و اين رابطه از پيوند نسبي هم نزديکتر و قويتر است. «المودّةُ لله أقرَبُ نَسَبٍ».
محکمترين پيوند
تعبير ديگري در اين رابطه وجود دارد که حضرت ميفرمايند: «المودّةُ فِي اللهِ آکَدٌ مِن وَشِيجِ الرَّحِمِ». محبّت در راه خدا، محکمتر از پيوند نسبي است. «وشيج» يعني پيوستگي خويشاوندي؛ يعني رابطه قوي ميان پدر و فرزند، يا مادر و فرزند که بهطور معمول قويترين رابطه است، پيوستگياش از محبّت فيالله بيشتر نيست. به عنوان مثال در طول تاريخ خصوصاً در صدر اسلام، بسيار اتفاق افتاده که افرادي اسلام ميآوردند در حالي که خويشاوندان نزديکشان با اسلام مخالف بودند. هرچه هم که آنها را نهي ميکردند و با آنها مبارزه ميکردند، باز هم دست از پيغمبر برنميداشتند.
اينکه علي(عليهالسلام) ميفرمايد دوستي براي خدا و در راه خدا، محکمترين پيوند است، يعني همين؛ يعني آنها دوستي براي خدا را بر دوستي پدر و مادر ترجيح ميدادند و از رسول خدا دست برنميداشتند. چون حبّشان في الله بود. پس حبّ و دوستي اينطور در بينش انسان تأثير ميگذارد که انسان براي ديني که پذيرفته و برايش جا افتاده است، اينطور استقامت کند و حتّي در برابر خانواده و خويشان خود، بايستد.
اينها اگر دست از پيغمبر بر نميداشتند به خاطر حبّ في الله بود، وگرنه پيغمبر اکرم هيچ کس را با ابزارهاي مادي، به خودش جذب نميکرد. پيغمبر چنين کارهايي نکرده بود و در هيچجاي تاريخ هم چنين مطلبي نقل نشده است که پيغمبر کسي را به خودش جذب کند. هم خودش گرسنه بود، هم کساني که اطرفش بودند؛ سنگ به شکمشان ميبستند تا جلوي گرسنگيشان را بگيرند. ياران حضرت، پيغمبر را لله و فيالله دوست داشتند و نسبت به اسلام بينش پيدا کرده بودند، که اينطور ايستادگي ميکردند.
برگرفته از سخنان آيه الله شيخ مجتبي تهراني
تهيه و فرآوري: محمد حسين امين