هماهنگي با محتواي سخن
اگر دقت کرده باشيد، هر سخني به اقتضاي محتواي خود، مکان، زمان، مخاطب و لحن و حرکات خاص خودش را دارد. به عنوان مثال، کسي که درباره سياست سخن ميگويد، لحني قوي، محکم، بسيار جدي و رزم آور دارد.
کسي که درباره اخلاق و مسائل اخلاقي سخن ميگويد، آرام،شمرده و با لحني مليح و صدايي آرام سخنوري ميکند. همين تناسب بين حالات سخنور و محتواي سخنراني يکي از کليدي ترين نکات سخنوري است.
حال تصور کنيد اگر قرار بود يک شخص نظامي و جنگي بر شيوه يک استاد اخلاق سخنراني کند، يا استاد اخلاقي در جلسه درس خود، بخواهد به شيوه يک فرمانده سخن بگويد، چه خواهد شد؟
جسم و جان آدمى به طور طبيعى با هم متحدند و بر اثر اين اتحاد، عملاً با يكديگر هماهنگى دارند. حالات روح در بدن مؤثر است و حالات بدن نيز در روح اثر مىگذارد. مثلاً، ترس، از جمله حالات نفس است و با پديد آمدن آن، چهره تغيير مىكند، وضع طبيعى و رنگ عادى خود را از دست مىدهد، و دچار وحشتزدگى مىگردد. ترس ما روى زبان اثر مىگذارد، موجب لكنت كلام مىگردد، و گاهى بر اثر شدت ترس، نمىتواند سخن بگويد. دست و پا نيز از ترس متأثر مىشوند. دست رعشه مىگيرد، زانو از كار مىافتد، و پا از پيمودن راه باز مىماند.
نگرانىهاى شديد و تأثرات مداوم روحى مىتواند در جهاز هاضمه اختلال به وجود آورد، موجب پيدايش زخم معده شود، و سلامت آدمى را از ميان ببرد.
اعمال بدن نيز در نفس اثر مىگذارد و در آن تحول به وجود مىآورد، مثلاً، تمرين كتابت و نقاشى، كه به وسيله دست انجام مىشود، در نفس، ملكه نقاشى و كتابت ايجاد مىنمايد. همچنين، سخنان تمرينى زبان، تدريجاً در نفس ملكه نطق پديد مىآورد و تمرين كننده چنان مىشود كه بدون تكلف سخن مىگويد.
ارتباط روح و بدن آن قدر قوى و شديد است كه موقع خشنودى و شادى روح، بدن نيز ناآگاه حالت شادى و سرور به خود مىگيرد. چهره بشاش مىشود، لبها متبسم مىگردد، زبان سخنان گرم و مهرآميز مىگويد و خلاصه تمام بدن بشاش و مسرور است. موقعى كه نفس خشمگين و غضب آلود مىشود، حالات بن نيز خود به خود تغيير مىكند، چهره عبوس مىگردد، در نگاه چشمان، ناراحتى و خشم خوانده مىشود، آهنگ سخن تغيير مىكند، و گاهى فرياد مىزند.
اگر منشا خشنودى و مسرت انسان و انعكاس آن در بدنش، كار خوبى باشد كه دگرى انجام داده است، و همچنين، اگر علت خشم و نارضايى روح آدمى و انعكاس آن در اعضا و جوارح وى، كار بدى باشد كه دگرى مرتكب شده است، بايد گفت حركات محبت آميز و سخنان گرم آن انسان مسرور موجب تشويق و دلگرمى كسى است كه عمل خوب را انجام داده است و سخنان تند و خشم آلود وى توبيخ و سرزنش كسى است كه مرتكب عمل بد شده است.
مثال:
بچه هشت سالهاى را به نظر آوريد كه در كلاس دوم دبستان درس مىخواند، مشق خوبى نوشته است. مىخواهد به پدرش نشان بدهد. شب مىشود. پدر به منزل مىآيد. نزد وى مىرود، و مشق را به او ارائه مىنمايد.
روح پدر، از ديدن آن مشق خوب، غرق در شادى و مسرت مىگردد، در حالى كه به لب تبسم دارد، طفل را در آغوش مىبرد، صورتش را مىبوسد، دست محبت به سر و رويش مىكشد و با آهنگى گرم و دلنواز، تحسينش مىنمايد به وى آفرين مىگويد، و تشويقش مىنمايد.
تمام حركات محبت آميز پدر و سخنان گرم و پرمهرش، با هدف اصلى او، كه قدرشناسى از فرزند است، موازنه و هماهنگى دارد و طفل از مجموع آنها برداشت تحسين و تشويق مىنمايد، دل گرم و خوش حال مىشود، و از اين كه مورد محبت و مهر پدر واقع شده، غرق شادى و مسرت مىگردد.
چند روز ديگر، همان بچه، از مدرسه مىآيد. به جاى آن كه بنشيند و به انجام تكاليف مدرسه بپردازد، به اتاق بزرگ منزل، كه محل پذيرايى واردين است مىدود. در آن جا مشغول توپ بازى مىشود بر اثر جست و خيز، فضاى اتاق غبارآلود مىگردد، و در خلال بازى، توپ، با شدت به يكى از شيشههاى بزرگ در تصادف مىكند و آن را مىشكند و به حياط منزل مىريزد.
صداى شكستن شيشه و ريختن در حياط، به گوش مادر مىرسد. سخت ناراحت مىشود. فرياد مىزند و مىگويد اتاق جاى توپبازى نيست. شب كه پدرت آمد، از تو شكايت خواهم نمود تا مجازاتت نمايد. بچه نگران و مضطرب مىشود. به فكر فرو مىرود و با خود مىگويد پدرم مرا چگونه تنبيه خواهد نمود؟
شب مىشود. پدر به منزل مىآيد، مادر از بچه شكايت مىكند و جريان امر را به اطلاعش مىرساند. روح پدر از شنيدن اين رويداد سخت متاثر مىگردد. خشمگين مىشود، و با صداى بلند، بچه وظيفهنشناس و متخلف را نزد خود مىخواند، طفل با شرمسارى و سر افكندگى به حضورش مىرسد. پدر، در حالى كه خشم و ناراحتى تمام وجودش را فرا گرفته، به سر كودك فرياد مىكشد. با وى تندى مىكند. مورد توبيخش قرار مىدهد. به رويش سيلى مىزند و با آهنگى خشن و چهرهاى خشمگين، ملامتش مىكند و مراتب ناراضايى خود را بدين وسيله ابراز مىدارد.
هدف اصلى پدر، از اين كه فرزند را نزد خود طلبيده و با وى به تندى سخن گفته است، ملامت و توبيخ اوست كه چرا در اطاق پذيرايى واردين، توپ بازى كرده و شيشه را شكسته است.
چگونگى وضع پدر از قيافه عبوس، چهره تلخ، رخسار خشمگين، تعرض شديد، سيلى زدن، و خلاصه تمام گفتار و رفتار پدر، با هدف اصلىاش هماهنگ و منطبق است.
برداشت طفل از مجموع حركات و سخنان پدر موجب تأثر شديد و آزردگى خاطر وى گرديده و از اين كه با عمل نادرست خويش، مهر پدر را از دست داده، سخت پشيمان و نادم است.
اگر پدر، در مورد تشويق و توبيخ، مراتب هماهنگى و موازنه طبيعى را رعايت نمىنمود، اگر در مورد مشق خوب، كلماتى را كه براى تحسين طفل به كار مىبرد، با صداى خشن، قيافهاى تلخ، و حركاتى زننده و نامطبوع مىبود و در مورد شكستن شيشه اطاق، كلمات خشمآلود و سخنان توبيخآميز خود را با آهنگى گرم، قيافهاى متبسم، و حركاتى مهرانگيز ادا مىنمود، طفل، در هر دو صورت، دچار تضاد درونى مىشد. در مورد مشق خوب نمىدانست از سخنان اميد بخش پدر، خوش حال گردد يا از قيافه تلخ و فرياد وحشتزاى او بترسد. در مورد شكستن شيشه نمىدانست از كلمات خشمآلود بترسد يا از آهنگ محبتآميز، لبهاى متبسم، و چهره گشاده وى مسرور گردد.
در هر دو صورت، اين تشويق و توبيخ متضاد و نامتعادل، در كودك اثر تربيتى به جاى نمىگذارد و از آن نفعى عايد پدر نمىگردد. زيرا، نه طفل با اين تشويق در نوشتن مشق دلگرم مىشود و در راه كتابت پيشروى مىكرد و نه با اين توبيخ، از شكستن شيشه، نادم مىگرديد و از بازى در اطاق دست بر مىداشت.
ــــــــــــــــــــــ
سخن و سخنوري ، محمد تقي فلسفي
فرآوري: محمد حسين امين، گروه حوزه علميه تبيان