تبیان، دستیار زندگی
دیده ام، در كربلاى دست تو عالمى را مبتلاى دست تو كربلا این قدر شیدا نداشت بى تو و بى ماجراى دست تو
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

من كه مى میرم براى دست تو

حضرت عباس ابوالفضل

دیده ام، در كربلاى دست تو

عالمى را مبتلاى دست تو

كربلا این قدر شیدا نداشت

بى تو و بى ماجراى دست تو

هر كه با دست تو دارد، عالمى

من كه مى میرم براى دست تو

مى كشد این حسرتم آخر كه كاش

بود دست من به جاى دست تو

دیدم از آغاز، پایانى نداشت

قصه خون گریه هاى دست تو

شط بدان طبع رسا حتى نداشت

یك دو بیتى در رثاى دست تو

در حریمت ماسوا بیگانه اند

كیست آیا آشناى دست تو؟

سایه هم ، همسایه نامحرمى است

گر چه مى افتد به پاى دست تو

كار از دست تو مى آید كه نیست

هیچ دستى ماوراى دست تو

حضرت عباس ابوالفضل

كعبه از بعد تو مى پوشد سیاه

تا نشیند در عزاى دست تو

اى به سوداى تو، اسماعیل ها

سر نهاده در مناى دست تو

دست خود شستى زآب، اى روح آب !

من به قربان صفاى دست تو!

دیده ام ، شعر بلندم نارساست

پیش آن طبع رساى دست تو

بخش سیره و عترت تبیان


محمد على مجاهدى (پروانه)

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.