حضرت عباس ، سردار حسین
آن علمدار فداكار حسین
حضرت عباس ، سردار حسین
دولت حق را، امیر محترم
هم علامت بود و هم صاحب علم
روى چون خورشید و دل ، چون شیر داشت
شیر و خورشیدى ، به كف شمشیر داشت!
خضر، بودى تشنه سقاییش
هم سكندر، محو در داراییش
آه از آن ساعت كه از تیغ جفا
شد دو دستش در صف میدان، جدا
مشك ، با دندان گرفت آن نامدار
تا رساند آب، بر طفلان زار
شد نشان تیر، آن میر دلیر
آفتابش ، شد نهان در ابر تیر (1)
بس نشسته تیر، او را پر به پر
شد چو مهرى با شعاعى ، جلوه گر
ناگهان ، از تیر قوم بد شعار
مشك شد، داراى چشمى اشكبار
آن قدر بر حال او افشاند اشك
كه نماندى اشك ، اندر چشم مشك
دید چون بى دستیش خصم عنود
دست بگشود و زدش بر سر، عمود
از سمند (2) افتاد بر خاك هلاك
زد نداى : یا اخا ادرك اخاك (3)
پی نوشت ها:
1. تیره
2. اسب تندرو
3. برادر، برادرت را دریاب
بخش سیره و عترت تبیان
مشكوه كاشمرى (مشكوه)