تبیان، دستیار زندگی
آن كه جانان طلبد، بهر چه خواهد جان را ترك جان گوى ، اگر مى طلبى جانان را قرب جانان ، هوس هر دل و جان نیست ، ولى دل كسى داد به جانان ، كه نخواهد جان را
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

ماسوا عاشق رنگند سواى تو حسین

امام حسین (ع)

آن كه جانان طلبد، بهر چه خواهد جان را

ترك جان گوى ، اگر مى طلبى جانان را

قرب جانان ، هوس هر دل و جان نیست ، ولى

دل كسى داد به جانان ، كه نخواهد جان را

دعوى عشق و محبّت نه به حرف است ، حكیم

باید از خون گلو زد رقم این عنوان را

بندگان را همه بر لقمه نظر باشد و بس

چشم هر بنده ندارد نظر لقمان را

تا نمیرى ز خودى ، زنده نگردى به خداى

نفى كفر است ، كه اثبات كند ایمان را

عالِم آن است ، كه آزادى عالَم طلبد

كامل آن است ، كه از خلق برد نُقصان را

كیست آن بنده زیبنده به جز نفس حسین

كه به لطفى اثر از قهر برد یزدان را

بحر موّاج كرم اوست كه با تشنه لبى

نخورد آب و دهد آب لب عطشان را

خالق عزّ و جلّ كرد ز ایجاد حسین

ختم بر امّت خاتم كرد و احسان را

دید پیش از گِل ما بار گُنه بر دل ما

كه آفرید از پى این درد، خدا درمان را

غرق طوفان گناهیم و به یك قطره اشك

فضل آن بحر كرم بین ، كه خَرد طوفان را

مظهر اسم عَفوُّ است ، چو این منبع جود

مغفرت جوى و بدین اسم بجو غفران را

امام حسین (ع)

حتم شد نار جهنّم چو ز سلطان قِدَم

بر بنى آدم اگر زد قَدَم عصیان را

آفتاب از افق جود بر آمد كه منم

آن كه از پرتو خود، نور كند نیران را

شاه اقلیم فتوّت ، عَلَم افراشت كه من

دست گیرى كنم این امّت سرگردان را

نوع خود را بدهم جان و ز جانان بخرم

تا ببینند ملایك شرف انسان را

گوى سبقت به كَرَم در برم از عالَمیان

تا نگیرند پس از من به كرم چوگان را

مقصد ممكن و واجب همه تشریف من است

نقطه قطب منم ، دایره امكان را

این چنین شد ز ازل شرط عبودیّت من

كه به خون غلطم و تقدیس كنم سبحان را

تا به دامان زندم دست گنه كار محّب

زده ام بهر شفاعت به كمر دامان را

بینش اهل حقیقت ، چون حقیقت بین است

در تو بینند حقیقت ، كه حقیقت این است

من اگر جاهل گمراهم ، اگر شیخ طریق

قبله ام روى حسین است و همینم دین است

سجده بر نور خدا، در گلِ آدم نكند

چشم شیطان لعین ، چون نظرش بر طین است

ماسوا عاشق رنگند سواى تو حسین

كه جبین و كَفَت از خون سرت رنگین است

امام حسین (ع)

خَردَلى بار غمت را دل عالم نكشد

آه از این بار امانت ، كه عجب سنگین است

پیكرت مظهر آیات شد از ناوك تیر

بدنت مصحف و سیمات مگر یاسین است

باغ عشق است ، مگر معركه كربُبَلا

كه ز خونین كفنان غرق گُل و نسرین است

بوسه زد خسرو دین بر دهن اصغر و گفت

دهنت باز ببوسم ، كه لبت شیرین است

شیر دل آب كند، بیند اگر كودك شیر

جاى شیرش به گلو آب دم زوبین است

از قفا دشمن و اطفال تو هر سو به فرار

چون كبوتر كه به قهر از پى او شاهین است

در خَم طُرّه اكبر، دل لیلا مى گفت

سفرم جانب شام و وطنم در چین است

دخترى را به كه گویم كه سر نعش پدر

تسلیت سیلى شمر و سر نِىْ تسكین است

بخش سیره‌ و‌ عترت تبیان


آقاى فؤاد كرمانى

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.