تا حالا سراغی از خودت گرفتی
خودآگاهی به معنای توانایی فرد برای شناختن خودش میباشد. در واقع زمانی که ما از خودمان سوال میپرسیم من کیستم، پاسخ به این سوال همان خودپنداره فرد است. خودپنداره برداشت یا تصویری است که هر فردی از خودش دارد؛ و یا به عبارتی دیگر خودپنداره زنجیرهای است از صفتها، تواناییها، برداشتها، نگر ش ها و ارزشهایی که یک فرد را توصیف میکند.
چگونگی ایجاد و رشد خودپنداره
دیدگاه اجتماعی: بعضی از روان شناسان اجتماعی معتقدند، هر فرد خود را به گونهای میبیند و توصیف میکند که دیگران او را میبینند.
دیدگاه شناختی: معتقد به این است که این خود فرد است که با تفسیر و تجزیه و تحلیلهای نظرات دیگران خودپنداره خود را شکل میدهد.
دیدگاه شناختی- اجتماعی: ترکیبی است از دو دیدگاه گفته شده و معتقد است هر فردی ترکیبی است از فرد و محیط اجتماعی او.
بنابراین با توجه به مطالب ذکر شده میتوان گفت: خودپنداره امری است آموختنی؛ و این مهم هم برای خود فرد و هم برای افرادی که مسئولیت پرورش فرد را در اوایل زندگی بر عهده دارند اهمیت فراوانی دارد.
ضرورت و اهمیت شناخت خود
ممکن است گاه از خودمان بپرسیم ضرورت و اهمیت شناخت خود در چیست و چرا ما به این مهم نیاز داریم که خود را بشناسیم؟ در پاسخ به چنین پرسشی میتوان گفت: همه ما انسانها در جستجوی آرامشیم، همه سعی میکنیم زندگی موفق و پر کارامدی را تجربه کنیم، تمایل داریم افرادی موثر باشیم و از ارتباط با دیگران و در کنار دیگران لذت ببریم و همه از اینکه با مسائل پیش آمده عاقلانه و منطقی برخورد کنیم استقبال میکنیم؛ اما مسلماً همه این عوامل منوط به شناخت دقیق از خودمان میباشد؛ و مهارت خودآگاهی که آن را مادر مهارتها مینامند، این امکان را برای ما فراهم میکند که بتوانیم نقاط قوت، ضعفها، خواستهها، تمایلات و هیجانهای خود را به درستی شناخته و نسبت به ارتقا و رفع و اصلاح بعضی از آنها برنامه ریزی کنیم. برای مثال فردی را تصور کنید که به طور مکرراً و در موقعیتهای مختلف عصبانی میشود اما هر بار زمانی که در چنین موقعیتی قرار میگیرد، مکرراً احساس خشم خود را سرکوب میکند و از هر نوع گفتگو و یا رسیدگی در مورد آن اجتباب میورزد.
بنابراین طبیعی است که خشم سرکوب شده به مرور زمان در فرد جمع شده و بعد از مدتی می تواند فرد را به انواع بیماریهای جسمی (همچون زخم معده، سردرد و ...) و یا عوارض روانی همچون (افسردگی، اضطراب که گاه نشات گرفته از همین خشمهای فرو خورده است) مبتلا کند؛ و یا اینکه دیده شده تمام خشمهای سرکوب شده به مرور زمان انباشته شده و آستانه تحمل فرد را کاهش میدهد. به طوری که فرد در اثر کاهش آستانه تحمل نسبت به کوچکترین رفتار و گفتار دیگران حساس شده و عکس العمل شدیدی را از خود نشان میدهد؛ و یا ممکن است همین فرد تمام خشم خود را با رفتارهای پرخاشگرانه (توهین کردن، صدمه جسمی و ...) ابراز کند.
در صورتی که اگر این فرد نسبت به خود و هیجانهایش شناخت دقیقی پیدا میکرد و عوامل و شرایطی را که منجر به عصبانیت او میشدند میشناخت و با تکیه بر مهارتهای مدیریت خشم، خشم خود را به گونهای سازنده و موثر ابراز میکرد متحمل این همه آسیب جسمی و روحی به خود و دیگران نمیشد و همچنین از مبتلا شدن به انواع بیماریهای جسمی و روانی پیشگیری میکرد.
ضعف فرد در شناخت خود منجر به این میشود که نه تنها خود از زندگی شخصی خود لذت نبرد بلکه در روابطش با دیگران نیز مشکلات شدیدی را تجربه کند. اما عامل دیگری که ضرورت شناخت خود را بر ما مسلم میکند این است که نوع احساس و برداشتی که هر فردی از خودش دارد بر سلامت روان او موثر است. اگر تصویر فرد از خودش مثبت و نسبتاً متعادل باشد، میتوان گفت آن فرد دارای سلامت روانی است ولی اگر خودپنداره شخص از خودش منفی و نا متعادل باشد از نظر روانی نامتعادل شناخته میشود.
به طو خلاصه می توان گفت فرد با خودآگاهی:
1- از نقاط قوت و ضعف خود آگاه میشود. اگر نسبت به نقاط قوت خود نابینا باشیم، درارتقا آن نمیکوشیم و تازمانی که نقاط منفی خود را نپذیریم در اصلاح آن اقدام نمیکنیم.
2- فرد تصویر واقع بینانه از خودش پیدا میکند (آن گونه که هست نه آن گونه که میخواهد باشد و یا دوست دارد که باشد) این دیدگاه به او کمک میکند که بپذیرد او هم همانند سایر انسانها کم و کاستیها و استعدادهایی دارد و هیچ کسی ابر انسان نیست.
3- نسبت به حقوق و مسئولیتهای خود شناخت کافی پیدا میکند. از دلایلی که افراد نمیتوانند رفتاری جرات مندانه (ابراز وجود) داشته باشند عدم شناخت حقوق فردی است. تا زمانی که ندانیم حقوق ما کدامند نمیتوانیم به درستی از آنها دفاع کنیم.
آسیه ملک دار
بخش مهارت های زندگی تبیان
مقالات مرتبط: