تبیان، دستیار زندگی
آتیلا پسیانی در همه کارهایش در جست‌وجوی پردازش یک ایده است. این ایده ممکن است ابعاد تصویرپردازی کار او را شامل شود؛ یا اینکه بریده روایات پراکنده را به صورت یک کل و یک مجموعه شنیداری- مفهومی مطرح کند
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

بازی در ذهن تماشاگر

نگاهی به نمایش تیکی تاکا به کارگردانی آتیلا پسیانی


آتیلا پسیانی در همه کارهایش در جست‌وجوی پردازش یک ایده است. این ایده ممکن است ابعاد تصویرپردازی کار او را شامل شود؛ یا اینکه بریده روایات پراکنده را به صورت یک کل و یک مجموعه شنیداری- مفهومی مطرح کند.


اسعد کرم ویسه، آتیلا پسیانی در جایی گفته است؛ برخی از آثارش را از روی خواب‌هایش کلید می‌زند و ایده آن در ذهنش جرقه می‌زند. اگر نتوانیم این گفته را به طور صددرصد درباره همه آثار او مصداق کلی و تام و تمام بدانیم؛ در برخی از آثارش کاملاً صدق دارد.

بازی در ذهن تماشاگر

تیکی تاکا یا ساعت صفر

هم‌اکنون 2 نمایش از آتیلا پسیانی اجرا می‌شود. اول تیکی تاکا در ساعت18 و سپس ساعت‌صفر در ساعت 30/20دقیقه.

هر دوی این نمایش علاوه بر بیان فارسی کار زیرنویس انگلیسی هم دارند و نمایش طوری طراحی شده که گویی به‌راحتی مخاطب بین‌المللی هم قادر به ارتباط با آن است. طی روزهای گذشته برخی از اصحاب رسانه بر این باور بودند که استقبال از ساعت صفر بیشتر از تیکی تاکاست. این درحالی است که تیکی‌تاکا به لحاظ قصه و تم و بیان نمایشی، ساختار ساده تری نسبت به ساعت صفر دارد و اگرچه قصه همچون بریده‌ای از زندگی آدم‌ها تعریف می‌شود، اما در روایت‌های مکمل آن با یک درام کامل روبه‌رو هستیم که ساختار آغاز و پایان آن به شکلی منطقی شکل می‌گیرد.

مخاطب تئاتر چه کسی است؟

تئاتر شکل‌های اجرایی مختلف و متفاوتی دارد. تئاتر نامتعارف برای هر مخاطبی قابل درک نیست. مخاطب خاص عموماً اصطلاحی است که در سالیان اخیر با آن روبه‌رو بوده‌ایم.این اصطلاح عموماً از جانب نویسندگان و منتقدان تئاتر در مواردی خاص‌تر به کار رفته است. به راستی مخاطب خاص چه کسی است. آیا صرفاً دانشجو یا همان فرد تخصصی حوزه تئاتر است. جواب این سؤال تا حدود زیادی در هاله‌ای از ابهام فرو می‌رود.

ژان ژاک روبین در سلسله تئوری‌های تاریخی تئاتر که در کتابی با عنوان تئاتر و کارگردانی با برگردان مهشید نونهالی به فارسی درآمده است، درباره آثار رونکونی از کارگردانان مطرح تاریخ تئاتر می‌گوید: درمورد ارتباط تماشاگر با نمایش، می‌توان تازگی کار رونکونی را چنین بیان کرد: در وهله اول سرگشتگی! فضای رونکونی دیگر ناحیه‌ای تخصصی ارائه نمی‌دهد.

تیکی تاکا» نمایشی مدرن است. مدرن به آن معنی که به بیان قصه کلاسیک، روایت یکنواخت و بازی‌های تخت و کلیشه‌ای وفادار نیست. داستان اگرچه شکلی کامل به خود می‌گیرد، همیشه به طور کنایی تعریف می‌شود.

تماشاگر، در بدو ورود، جای خاص خود را نمی‌یابد و در صحنه‌ای که به نام صحنه با پرده‌های بسته رودرروی هم قرار دارند مانع از آن می‌شود تا جایی را برای خود برگزیند که، بنا به واکنش معمول، بتواند«از آنجا خوب ببیند». سپس مرحله غافلگیری است.

بازی در ذهن تماشاگر

نمایش هرگز در آن جایی رخ نمی‌دهد که انتظار می‌رود، بلکه همیشه در بی‌مناسبت‌ترین جاها، در دوردست، مشرف به تماشاگران، هم سطح آنها، در کف زمین، در «آسمان» و در عین حال در همه جا پدیدار می‌شود و دیگر، راحت‌نبودن به هر شکلی. نمایش مدام تماشاگر را به هول می‌اندازد با ارابه‌هایی که با او تماس پیدا می‌کنند، با تعرض صوتی دکلمه‌ای در نهایت شدت، با نقش فیزیکی بازیگرانی که تماشاگران را به جابه?جایی وا?می‌دارند یا به آنها جهت می‌دهند.همچنین ناراحتی فکری، زیرا تماشاگر باید میان دو کنش همزمان،‌که در نقطه مقابل روی می‌دهد، یکی را برگزیند بی‌آن که هیچ عامل منطقی‌ای به او امکان تصمیم‌گیری بدهد. تماشاگر به سمت بازی?ای می‌رودکه به نظرش پرتحرک‌تر است و با آن نزدیکی بیشتری احساس می‌کند. ارتباطی که رونکونی به تماشاگرانش پیشنهاد می‌کند، در واقع به بازار مکاره شبیه است که، در آن، از امری نامنتظر به امر نامنتظر دیگری به جست‌وجوی بازی و افسون یک لحظه می‌رویم و همین «بازی‌طلبی» تعمیم‌یافته و سازمان گرفته است که مشارکت تماشاگر را بر می‌انگیزد. تماشاگر قادر نیست که مقاومت کند و بیرون از بازی و بیگانه با جشنی بماندکه در آن هر کس، نه یک عملکرد و یک جا بلکه عملاً همه عملکردها و همه جاها را در اختیار دارد.

هر مخاطبی که با پیش‌زمینه‌هایی از این قبیل نمایش‌های آتیلا پسیانی را دنبال کند، نکته‌هایی جدید را کشف می‌کند، در غیراین صورت به صورت «تماشاگر کلاسیک» درمی‌آید. اذیت می‌شود و چیزی از تئاتر سر در نمی‌آورد. آتیلا پسیانی، تماشاگر کلاسیک نمی‌طلبد اگرچه تماشاگر کلاسیک به هیچ وجه به معنی تماشاگر عمومی یا عام نیست. شاید آتیلا پسیانی با همین سوژه‌ها، باهمین مدل تماتیک و پرداخت‌های تخصصی و کاملاً حرفه‌ای قادر باشد تماشاگر عام را هم به سالن بیاورد، اما مشکل تماشاگر با این کارگردان معاصر و یا برعکس، این است که وی می‌خواهد چه بگوید؟

بازی در ذهن تماشاگر

همین نکته کلید ورود به دنیای آتیلا پسیانی است. عموماً آتیلا پسیانی نه‌تنها در نمایش (تیکی تاکا) که این نقد به آن می‌پردازد، بلکه در تمامی آثارش دغدغه فرم و بیان نمایش را به شیوه‌ای محوری و در اولویت دنبال می‌کند. اگر خوب به آثار پسیانی دقت کنیم، درمی‌یابیم که او به جای این که در پی نشان دادن یا دیکته کردن نکته‌ای باشد، می‌خواهد نکته‌ای را بگوید. «گفتن» یکی ازمهمترین اله‌مان‌های ساختاری و فرمیک کار آتیلا پسیانی در تئاتر معاصر است.

به همین علت، زبان به معنی تخصصی و زبان‌شناسانه آن است. در «تیکی تاکا» هم همین دغدغه دنبال می‌شود. نمایش یاد شده را البته می‌توان حد فاصل اثر قبلی او (پروفسور بوبوس) با دیگر نمایش کنونی این کارگردان یعنی «ساعت صفر» دانست. « تیکی تاکا» نسبت به «پروفسور بوبوس» خاص و نسبت به نمایش «ساعت صفر» عام‌تر است.

نمود این استدلال، ویژگی داشتن قصه است. قصه در «پروفسور بوبوس» در حد تام است. گاهی بازیگرمحوری برخلاف دیگر آثار پسیانی اولویت می‌یابد و هنرنمایی بازیگران اوج می‌گیرد. در «تیکی تاکا» عنصر بازیگری نمود دارد اما جزئی از بیان کلی نمایش است. این در حالی است که در «ساعت صفر» عنصر بازیگری در بیان دراماتیک استحاله شده و در بسیاری از موارد به آکسسوار و یا حتی به اله‌مان‌های شنیداری تبدیل می‌شود. منتهی «تیکی تاکا» بیش از قصه شکل و صورت بیان نمایشی را پررنگ می‌کند.

بازی در ذهن تماشاگر

پرده سینمایی و گفتار متن به کار رفته در نمایش حتی بالاتر از قصه مطرح می‌شوند. بویژه اینکه تصاویر ویدئو پروجکشنی، آرشیوی و ضبط شده نیست. تصاویر ترکیبی از صحنه و فرامتنی صحنه یعنی تماشاگران است. آتیلا پسیانی دوربینی را می‌کارد و چرخش دوربین روی صورت تماشاگران هم عکس‌العمل آنها را نسبت به فضای صحنه نشان می‌دهد، هم به این شکل بیان روایتی خود را از شرطی شدن و کلیشه‌گرایی رها می‌سازد.

بنابراین پرده سفید صحنه در هر اجرا تماشاگر یا تماشاگرانی را نشان می‌دهد و این تجربه خود برای بیان بعدی صحنه سودمند است؛ هرچند که حتی لبخند یک تماشاگر ممکن است روی بازی بازیگران تأثیر بگذارد. زیرا صورت تماشاگر روی پرده بسیار بزرگ است و ده‌ها برابر صورت بازیگر است. در موارد زیادی از مدت زمان نمایش هم ، بازیگران رو به تصویر تماشاگران منعکس شده روی پرده سفید ایفای نقش دارند.

البته در مواردی هم این قضیه معکوس است و تصویر خود بازیگران را می‌بینیم. بااین تفاسیر نمایش «تیکی تاکا» علاوه بر موارد تکنیکی، شخصیت‌پردازی عمیقی دارد. کاراکترها آدم‌هایی دردمند و نوستالژی هستند و دوری و تنهایی بسیاری از ثانیه‌های زندگی آنان را دربرگرفته است. علاوه بر خسرو و آتیلا پسیانی که بازیگران اصلی نمایش هستند، بقیه کاراکترها از طریق دیالوگ‌های آنان معرفی می‌شوند.

بازی در ذهن تماشاگر

آتیلا پسیانی با حذف دیداری و بازی دیگر شخصیت‌ها امکان تمرکز تماشاگر بر عمق و میزانسن صحنه را میسر ساخته است. ناگفته نماند که این دیالوگ‌ها هم تنها در شکل ظاهری دیالوگ هستند، زیرا دو شخصیت محوری نمایش اغلب تلفنی با شخصی که وجود عینی ندارد صحبت می‌کنند. در گفت‌وگوی تلفنی است که شخصیت‌های دیگر نمایش شکل می‌گیرند و حتی همین مکالمات تلفنی عامل اصلی بسط قصه و تعریف داستان

می‌شوند.

در کل «تیکی تاکا» نمایشی مدرن است. مدرن به آن معنی که به بیان قصه کلاسیک، روایت یکنواخت و بازی‌های تخت و کلیشه‌ای وفادار نیست. داستان اگرچه شکلی کامل به خود می‌گیرد، همیشه به طور کنایی تعریف می‌شود. یا در دیالوگ‌های تلفنی بازگویی می‌شود که البته این دیالوگ به دلیل نبود شخصیت دوم مکالمه می‌تواند منولوگ (تک‌گویی) یا جریان سیال ذهن باشد.

با این حال آتیلا پسیانی، روی آن بخش از روایت زیاد اصرار ندارد. زیرا بیشتر به جنبه اجتماعی و واقعی داستان نظر دارد اما برای اینکه چنین داستانی را به زبانی هنری بیان کند، فاصله‌گذاری‌های خاص خودش را دارد. برای معرفی شخصیت‌ها به استعاره‌ها پناه می‌برد، گاهی با نقب زدن به دنیای ذهن آنها و کاویدن روانکاوانه علایق و سلایق کاراکترها به اصل و ذات داستان می‌پردازد.

گاهی بحث درباره یک موسیقی گوشه‌ای از واقعیت شخصیتی کاراکتر داستان (سامی) با بازی خسرو پسیانی را معرفی می‌کند. آتیلا پسیانی در «تیکی تاکا» علاوه بر دغدغه فرم و زبان، دغدغه قصه‌ای تأثیرگذار را با خود دارد. او در تعریف این قصه با موفقیت‌های خاصی عمل می‌کند.

بخش سینما و تلویزیون تبیان


منبع:شبکه ایران