7 قاعده برای آغاز داستاننویسی محمدحسن شهسواری: قاعدههایی که در ادامه خواهم آورد ممکن است برای نویسندگانی که در آغاز راه نوشتن هستند (و ای بسا برای نویسندگان باتجربه وقتی میخواهند داستانی جدید را آغاز کنند) راهگشا باشد. چنانچه قصد نوشتن دارید به این هفت قاعده توجه کنید.
محمد حسن شهسواری*:
فقط شروع کنید.
مهمترین چیزی که در سالهای رفت و آمد با نویسندگان فراگرفتم این است که مشکل اصلی نویسندگانی که در آغاز راه هستند، استعداد نیست، بلکه اعتماد به نفس است.
قاعدههایی که در ادامه خواهم آورد ممکن است برای نویسندگانی که در آغاز راه نوشتن هستند (و ای بسا برای نویسندگان باتجربه وقتی میخواهند داستانی جدید را آغاز کنند) راهگشا باشد.
علاوه بر تجربیات شخصیام، بیشتر از کتاب بسیار کاربردی «اگر میتوانید حرف بزنید پس حتماً میتواند بنویسید» نوشته «ژول سالزمن»، ترجمه «فرنوش جزینی»، انتشارات امیرکبیر آوردهام. البته بدون شک نظر شخصی خودم را هم دخالت دادهام.
1- حرف زدن روی کاغذ بهترین راه برای غلبه بر کمالگرایی.
بیماری کمالگرایی.
بیماری کمالگرایی یعنی: «باید در نخستین تلاشم این کار را در حد کمال انجام دهم.».
طفره رفتن.
کمالگرایی از کار افتادگی را به دنبال دارد که آن هم خود منجر به طفره رفتن میشود. یعنی بهانههایی که منجر به ننوشتن میشود.
پیشرفت، نه کمال.
برای رسیدن به نوشته بینقص، حتی تلاش هم نکنید. بهتر است شعارتان پیشرفت باشد و نه کمال.
حرف زدن روی کاغذ.
آیا تا به حال با کسی که لکنت زبان دارد برخورد کردهاید؟ توجه کردهاید برای ادای یک واژه چه تلاشی میکند؟ اغلب از ترس این قضیه زبان را در دهانش حبس میکند. انگار به خودش میگوید: «اگر اشتباه بکنم چه میشود؟ اصلاً بهتر است هیچ چیز نگویم.».
همین امر دقیقاً زمانی صادق است که قصد دارید اولین نسخه نوشتهتان، کاملترین نسخه آن باشد. هر چه ایده دارید فراموش میکنید و دست از کار میکشید. در واقع روی کاغذ به لکنت میافتید.
پس راه حل چیست؟
فکر کنید شما اصلاً نمینویسید بلکه روی کاغذ حرف میزنید. هیچ وقت وقتی با دوستی صمیمی دارید حرف میزنید، لکنت میگیرید؟ آن قدر حرف میزنید تا منظورتان را به بهترین و زیباترین نحو به او برسانید.
هر چه بیشتر روی کاغذ حرف بزنید (بدون مکث و تأمل برای قضاوت یا نقد) شانس بیشتری برای یک کار با ارزش دارید. بعد میتوانید برگردید و آن را اصلاح و ویرایش کنید. اما بعداً، بعداً که نکته اصلی کلامتان را یافتید.
تمرین:
کاغذ و قلمی بردارید، یا پشت کامپیوتر بنشینید و به مدت دو دقیقه روی آن فقط حرف بزنید. هر چه در سر دارید. قرار نیست شاهکار باشد یا حتی اصلا معنایی داشته باشد. کاری که باید انجام دهید این است که به سادگی هر چه تمامتر روی کاغذ حرف بزنید. خود را رها سازید بدون این که هیچ گونه انتظاری نسبت به نتیجه نهایی داشته باشید. به حرف زدن ادامه دهید و ببینید چگونه شما را با خودش میبرد.
به خاطر داشته باشید به کارتان به عنوان نوشته فکر نکنید. آنها را حرفهای روی کاغذ بدانید. بعداً به اندازه کافی وقت برای نگرانی بابت «نوشتن» دارید.
2- ساکت شو! الان دارم سعی میکنم بنویسم.
در گوشهای نشستهاید و در حال حرف زدن روی کاغذ هستید که متوجه میشوید تنها نیستید. صدای دیگری در اتاق به گوش میرسد. صدایی که مدام شما را سرزنش میکند و حتی به خاطر سعی در نوشتن شما را تمسخر میکند.
به قول یکی از روانشناسان بسیاری از افرادی که معتقدند به هیچ وجه توانایی نوشتن ندارند، در واقع اسیر القائات منفیای هستند که از وجود خودشان نشات میگیرد.
صرفا در گوشهای کز نکنید و از شنیدن این القائات منفی سوءاستفاده نکنید. بهانهای برای جا زدن نتراشید. به آنها بگویید: «ساکت شو! الان دارم سعی میکنم بنویسم.».
تمرین:
سعی کنید لیستی از تمام افرادی که در نوشتن هیچ کمکی به شما نمیکنند تهیه کنید؛ معلم، برادر و خواهر، دوستان، نویسندگان قدیمی و جدید و ... هر کسی که تا شما شروع به نوشتن میکنید توی مغزتان با تمسخر میگوید: «اوه، ببین چه کسی میخواهد بنویسد!».
لیست که کامل شد بروید و با لذت آن را آتش بزنید. نگذارید افرادی که در نوشتن به شما کمک نمیکنند در اتاق پیش شما باشند.
به خاطر داشته باشید به کارتان به عنوان نوشته فکر نکنید. آنها را حرفهای روی کاغذ بدانید. بعداً به اندازه کافی وقت برای نگرانی بابت «نوشتن» دارید.
3- یک واژه برگزینید، هر واژهای، فرقی نمیکند.
این همان روش نوشتن بر روی کاغذ است اما با این تفاوت که شما نقطه آغاز را دارید.
تمرین:
یک کتاب بردارید، فرقی نمیکند چه کتابی، چشمانتان را ببینید و یک صفحه را باز کنید و همان طور چشم بسته دست روی یک کلمه بگذارید. اصلا مهم نیست چه کلمهای. حالا به مدت دو دقیقه درباره همان کلمه بنویسید.
4- در مورد آن چه آگاهی دارید، بنویسید.
معمولا وقتی به کسی میگویید درباره آن چه آگاهی داری بنویس، وحشت زده میگوید: «اما چیزهایی که من میدانم، آن قدر جالب نیستند که به درد نوشتن بخورد.».
قطعا همین طور است اگر آنها را ننویسید. اما اگر شروع به نوشتن کنید و برای خودتان مهم باشد، متوجه میشوید کم کم برای دیگران هم جالب میشود.
دو نقل قول:
«در تمام نوشتههایم بارها و بارها داستان زندگی شخصیام را گفتهام.» ایزاک باشویس سینگر.
«راجع به مدارس نوشتم چون همه به مدرسه رفتهاند. درباره اتوموبیلها نوشتم چون نیمی از آدمها اتومبیل دارند. درباره عشق نوشتم چون غالبا همه آدمها، حتی اگر الان نیستند یک روزی عاشق بودهاند و به زودی هم خواهند شد.» چاک بری.
تمرین:
یک کاغذ بردارید یا یک صفحه Word باز کنید و بالای آن بنویسید: «هفته گذشته با دوستانم درباره چه موضوعاتی حرف زدم.». لیستتان را تا جایی که میتوانید طولانی کنید. هر چه یادتان میآید بنویسد، حتی اگر غیرمعمول باشد. وقتی تمام شد، مورد علاقهترین موضوع برای خودتان را (نه لزوماً موضوعی که فکر میکنید برای دیگران جذاب است) انتخاب کنید و بین 400 تا 800 کلمه درباره آن بنویسید.
بعد که به اندازه کافی آن را پرداختید امتحان کنید و به دوستانتان (و چه بهتر حتی به غریبهها) بدهید و ببینید چه قدر برایشان جالب است. قرار نیست شاهکار باشد. همین که توجهشان را اندکی جلب کند، شما موفق بودهاید.
5- استراق سمع مولد.
استراق سمع مولد چیست؟ چیزی است که وقتی با توجه به آن چیزی را میشنوید خیالات و تصورات شما را قلقلک میدهد. یعنی گوشه از یک مکالمه یا صدایی خاص و هر چیزی دیگری که میشنوید که با زیرکی تمام برای استفادههای بعدی به سرعت یادداشت کردهاید.
تمرین:
ریموند کارور جایی نقل کرده است روزی از یک نفر شنیدم: «این آخرین کریسمسی است که برای ما خرابش میکنی!».
بعد، تنها همین یک جمله را آن قدر بسط داد و به امکان به وقوع پیوستنش در متنی فکر کرد که داستانی از آن متولد شد؛ داستان «یک مکالمه جدی».
در طول یک هفته سعی کنید چیزهای جالبی را که مشمول معنای استراق سمع مولد میشود، یادداشت کنید. در پایان هفته حول محور یکی از آنها که بیشتر میپسندید با استفاده از روش فکر کردن روی کاغذ، بین 400 تا 800 کلمه بنویسید.
شاید گسترش یافته همین متن، یک داستان کوتاه خوب، یک مقاله ارزشمند، یک نقد جان دار و یا یک گزارش خیره کننده شود. شاید.
استراق سمع مولد چیست؟ چیزی است که وقتی با توجه به آن چیزی را میشنوید خیالات و تصورات شما را قلقلک میدهد. یعنی گوشه از یک مکالمه یا صدایی خاص و هر چیزی دیگری که میشنوید که با زیرکی تمام برای استفادههای بعدی به سرعت یادداشت کردهاید.
6- خصوصی نوشتن در مکانهای عمومی.
«بتهوون» و «استراوینسکی» نتهای موسیقی خود را روی دستمال و منوی غذای رستورانها مینوشتند. «سینگر»، داستانهای کوتاهش را در شیرینی فروشی نزدیک خانهاش مینوشت. «پالین کیل»، مشهورترین منتقد تاریخ سینما، نسخه اول نقدهایش را در سالن تاریک سینما و هم زمان با نمایش فیلم مینوشت.
به قول روانشناسان، در محیط نوعی «وزوز» هست که ذهن شما را شستشو میدهد و موجب تمرکز شما میشود، همراه با آسودگی غریبی که گویی میگوید: «همه چیز به خوبی پیش میرود. شما در دنیا تنها نیستید.».
تمرین:
وارد یک مکان عمومی شوید. یک زوج را که بیشتر میپسندید، انتخاب کنید. به همه چیزشان دقت کنید؛ رفتار، گفتار، پوشش، حرکات تکرار شونده، چهره و ... البته بدون آن که جلب توجه کنید. از خودتان بپرسید: «چه نسبتی دارند؟ چه ارتباطی بین آنها وجود دارد؟ آیا تازه با هم آشنا شدهاند؟ چندمین ملاقاتشان است؟ کی و چه طور از هم جدا میشوند؟ و ...».
بین 400 تا 800 کلمه درباره آنها بنویسید. اگر دوست داشتید خیلی خیلی بیشتر.
7- آشنایی زدایی.
حتماً این لطیفه را شنیدهاید که روزی کسی برای دیدن جنگل رفت. وقتی به جنگل رسید گفت: «این قدر این جا درخت هست که جنگل دیده نمیشود.» هیچ چیز مانند یکنواختی، حواس انسان را از خود دور نمیکند. آشناییزدایی در یک متن، حداقل در دو سطح عمل میکند. یکی در نثر و دیگر در ایده.
آشنازدایی در نثر.
جمله معروفی است که میگوید: «اولین کسی که زیبایی را به ماه تشبیه کرد یک نابغه بود. دومین کسی که زیبایی را به ماه تشبیه کرد...».
به این دو جمله دقت کنید:
«چهرهاش بسیار جذاب و گیرا بود.».
«چهرهاش مثل سکوتِ بعد از برف، نفسگیر بود.».
کدام یکی توجه شما را بیشتر جلب کرد؟
تمرین:
حدود 400 کلمه از یک متن خستهکننده را از هر جایی که میتوانید پیدا کنید. (روزنامههای کیهان و اطلاعات این امکان را به فراوانی در اختیار شما قرار میدهند). حالا سعی کنید با انتخاب فعلها، صفتها و قیدهای جذاب، از این متن آشنازدایی کنید.
آشنازدایی در ایده.
هیچ چیز شما را خستهتر از گفتن خوبیهایِ خوبیها و بدیهایِ بدیها خسته نمیکند. خمیازه، معمولیترین واکنش به ایدههای هزار بار شنیده شده است. اما اگر یک بار وقتی اتفاقی دارید کانالهای تلویزیون را عوض میکنید، ببینید یک نفر دارد درباره ضعفهای مفرط زبانی حافظ و یا نیکیهای غیرقابل انکارِ دروغگویی، حرف میزند، بدون درنگ کانال را همان جا نگه میدارید. ممکن است در ادامه بفهمید طرف مزخرف میگوید اما به هر حال او توانسته شما را چند دقیقهای متوجه خود کند. حالا اگر علاوه به راین آشنازدایی بتواند شما را قانع هم بکند، ممکن است زندگی شما را عوض کند.
تمرین 1:
بین 400 تا 800 کلمه درباره جنایتهای مادران در حق فرزندان بنویسید. همه سعیتان را بکنید این متن، بچهننهترین افراد را هم قانع کند.
تمرین 2:
بین 400 تا 800 کلمه درباره خدمات بینظیر «صدام حسین» به ملت ایران بنویسید. همه سعیتان را بکنید این متن، وطندوستترین ایرانی را هم قانع کند.
پینوشت:
*محمد حسن شهسواری (زاده 1350 در بیرجند) نویسنده و روزنامه نگار ایرانی است.فرآوری: مهسا رضایی
بخش ادبیات تبیان
منابع: خوابگرد، ویکیپدیا