تبیان، دستیار زندگی
سعه صدر ائمه علیهم السلام ولی نعمت همه عشق به خدا توسل و عشق به امام زمان (عج ) استغفار برای مؤمنین نواب صفوی خود را تربیت نموده است پاسخ به  تهدید  مقتضیات زمان دلیل عزیمت به جبهه عدم غرور احترام و فروتنی نسبت به ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

فراگیری سلوك از آیة الله

میرزا جواد آقا تهرانی(2)

سعه صدر

ائمه علیهم السلام ولی نعمت همه

عشق به خدا

توسل و عشق به امام زمان(عج)

استغفار برای مؤمنین

نواب صفوی خود را تربیت نموده است

پاسخ به  تهدید

مقتضیات زمان

دلیل عزیمت به جبهه

عدم غرور

احترام و فروتنی نسبت به سادات

پرواز روح از بدن

راضی به رضایت خداوند

غم دوری از محبوب

هر كجا فوت كردم مرا همانجا دفن كنید

سعه صدر

سید بزرگواری یكی از كتاب‌های ایشانراكه تازه از چاپ خارج شده بود، مطالعه می‌كند و پس از مطالعه اشكال می‌گیرد و به آقا  ناسزا می‌گوید.

به آقا خبر می‌دهند، ایشان با سعه صدری كه داشتند هنگامی كه آن سید بزرگوار را می‌بینند می‌گویند:

اگر شرعا اجازه داشتم، دست شما را می‌بوسیدم و سپس اضافه می‌كنند شنیده‌ام كه ناسزا گفته‌ای، این عمل شما از دو حال خارج نیست یا بهحق است پس مرا بیدار كرده‌ای و آگاه به اشتباهم نموده‌ای. یا به ناحق است پس بهانه‌ای دست من داده‌ای كه وقتی فردای قیامت دست مرا گرفتند و خواستند به سوی جهنم ببرند به همین بهانه جدت مرا یاری كند.

می‌فرمودند: علت این كه دعای ما مستجاب نمی‌شود این است كه حُسن نظر به خدا نداریم

.

عمل نمودن بر اساسمقتضیات زمان

 ایشان بر مبنای مقتضیات و نیاز زمان و احتیاج مردم، سخن می گفتند و مطلب می نوشتند؛ بیش از سی سال بود كه در حوزه علمیه مشهد مقدس، درس خارج برای طلاب می‌گفتند، ولی پس از مدتی درس را تعطیل كردند و شروع نمودند به تفسیر قرآن.

هنگامی كه سئوال شد، آقا چرا درس خارج را تعطیل كردید و شروع به تفسیر قرآن نمودید، فرموده بودند:

مصلحت اقتضاء می كند كه تفسیر شروع كنم .

مقید بودند كه ببینند مردم به چه چیزی نیاز و احتیاج دارند، تا آن را برآورده نمایند؛ لذا درس خارج را ترك می‌كنند و تفسیر قرآن را آغاز می‌نمایند چون درس تفسیر عمومی بود و هر كس مایل بود می‌توانست شركت نماید؛ در درس اكثرا" تجار و كسبه و پزشكان و دانشجویان علوم جدیده و طلاب و روحانیون در سطوح مختلف شركت می جستند، و ایشان با بیانی شیوا و پر از طمأنینه از آیات قرآن سخن می گفتند.

ایشان می فرمودند: دوای كلیه دردها التجاء به امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) است.

و باز می‌فرمودند: هر وقت كه به زیارت امام رضا علیه السلام می روم به نیابت از امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) می روم.

عشق به خدا

می‌فرمودند: علت این كه دعای ما مستجاب نمی‌شود این است كه حُسن نظر به خدا نداریم. در تمامی امور توكل به خدا خمیره وجودی‌شان شده بود و هنگامی كه استخاره می‌نمودند چون استخاره را جوابی از « الله» می دانستند اهمیت فوق العاده ویژه‌ای به آن می‌دادند.

هر گاه نام خداوند را می‌نوشتند"جل جلاله" نیز به آن اضافه می‌كردند و اگر می‌نوشتند « باسمه تعالی» حتما بعد از آن شأنه را می‌آوردند.

پاسخ به  تهدید

یك شخص  گمراهی به ایشان تلفن می زند و تهدید می كند .

آقا در جوابش می گویند:  پسر جان اگر قصد داری مرا بكشی من رأس ساعت یك ربع به هفت از منزل خارج می شوم و مسیر بنده از كوچه مستشار است به سوی مسجد ملا حیدر، كه ساعت 7 صبح آنجا باشم.

اگر می‌خواهی كاری بكنی، این موقع بهتر است. چون كوچه خلوت و رفت و آمد كمتر است. زهی سعادت است برای اینجانب، زیرا من عمر خود را كرده‌ام و بهتر از این چیست كه به لقاء خدا نائل شوم، فردا بیا و قصد خود را انجام بده.

می فرمودند: فردا من رفتم، ولی او بدقولی كرد و نیامد.

توسل و عشق بهائمه علیهم السلام

ایشان می فرمودند: دوای كلیه دردها التجاء به امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) است.

و باز می‌فرمودند: هر وقت كه به زیارت امام رضا علیه السلام می روم به نیابت از امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) می روم.

یك وقتی ایشان می‌فرمودند: ائمه اطهار علیهم السلام علاوه بر این كه ولی نعمت ما هستند، حتی ولی نعمت انبیاء نیز بودند به طوری كه افتخار ابراهیم خلیل(ع) این است كه از شیعیان ائمه اطهار علیهم السلام می‌باشد.

استغفار برای مؤمنین

شخصی به ایشان فرموده بود: آقا مرا نصیحت كنید!

ایشان فرموده بودند: بنده به نیابت از همه مؤمنین روزی 70 مرتبه استغفار می‌كنم. گویا نصیحت غیر مستقیم بوده كه استغفار برای خویش و دیگران را فراموش نكنید.

یكی از مراقبین ایشان می‌گفت: در چند ماهه آخر عمر كه گویا می‌فهمیدند وصال به محبوب نزدیك شده، بیشترین ذكری كه بر لب داشتند ذكر « یا الله» بود.

نواب صفوی خود را تربیت نموده است

آن زمان كه شهید سید مجتبی نواب صفوی قیام نمود و در مقابل ادعاهای احمد كسروی نتوانست صبر نماید تا عاقبت او را به جهنم فرستاد، آیت الله تهرانی، محبتی شدید از نواب در دل داشت و او را دعا می نمود.

وقتی با خبر شدیم كه نواب صفوی با جمعی به نام فدائیان اسلام وارد مشهد شده‌اند و در مهدیه اقامت دارند، ما جمعی از طلبه ها كه به نواب عشق می ورزیدیم به دیدنش شتافتیم.

از میان علمای مشهد فقط آیت الله تهرانی را دیدیم كه آمد و در كنار نواب قرار گرفت. نواب صفوی هم كه با یك نگاه، دوستان خداجو را می شناخت و آنان را جذب می نمود، خود مجذوب ایشان شد .

نواب هر وقت فرصت می‌كرد به منزل آقای میرزا می‌آمد و با هم انس می‌گرفتند. روزی در خدمت میرزا صحبت از نواب شد، فرمودند: « نواب خود را تربیت نموده است.»

دلیل عزیمت به جبهه

-هنگامی كه برای عزیمت به جبهه‌های جنگبه ایشانگفته شد كه آقا حال شما مساعد نیست و كهولت سن اجازه نمی‌دهد كه در صف رزمندگان اسلام باشید، در پاسخ گفتند:

به این مسئله واقف هستم اما می خواهم مثل آن پرستویی باشم كه موقع پرتاب حضرت ابراهیم (ع) به طرفآتش، یك قطره آب به منقار خود گرفته بود، به او گفتند كجا می روی؟ گفت: می روم این قطره آب را روی آتش بریزم!

گفتند: این قطره آب كه در این انبوه آتش اثر نمی‌گذارد، پرستو گفت: من هم می‌دانم تأثیر ندارد، اما می‌خواهم ابراهیمی باشم.

سپس اضافه می‌كردند. من هم می‌دانم كه در جبهه تأثیر چندانی ندارم اما منهم می‌خواهم در صف ابراهیمیان زمان باشم.

یكبار هم كه روی یك بلندی ایستاده بودم. دیدم از طرف تلویزیون با دستگاه ضبط و فیلم به نزد من آمدند گفتم چرا آمدید؟

لابد می خواهید بپرسید من كی هستم ولی من خود را معرفی نمی كنم شما بی جهت خود را معطل نكنید!!

عدم غرور

در جبهه یك نوجوان بسیجی خدمت ایشان می‌رسد و می‌گوید آقا بیائید با هم یك عكس بگیریم، ایشان می‌فرمایند: من به شرطی با شما عكس می‌گیرم كه یك قول به من بدهید؛ قول بدهید وقتی فردای قیامت دست جواد را می‌گیرند كه به طرف جهنم ببرند، بیائید و مرا شفاعت كنید!

آن جوان قول می‌دهد و بعد آقا با او عكس می گیرد.

احترام و فروتنی نسبت به سادات

-یك روز دیگر پای درس، شخصی كه سید بود، چیزی گفت كه بقیه، طلاب به حرف او خندید و او خجالت كشید و شرمنده شد، در آن موقع آقا طوری حرف‌های او را تصحیح و توجیه كردند كه آبروی سید نرود و او خجالت نكشد، از تمامی حركات ایشان محسوس و معلوم بود كه عشق و محبت و ارادتشان به فرزندان حضرت زهرا (س) بسیار است.

- نقل شده ایشان هیچگاه در طول عمرشان، پایشان را در هنگام خوابیدن به طرف همسر سیده شان درازنكردهبودند؛ البته ایشان آنقدر كمال اخلاق و ادب و لطافت روحی داشتند و مؤدب بودند كه پایشان را جلوی كسی ولو از اهل خانه، دراز نمی كردند.

معلمی می‌گفت:

 پدرم مرحوم شد، چندین بار در عالم رؤیا او را دیدم به او گفتم در عالم برزخ حالت چطور است؟

ایشان فرمودند: حالم گاهی خوب و گاهی بد است، پرسیدم در عالم برزخ چه كسی مقامش خیلی خوب است ؟

گفت: آیة الله میرزا جواد آقا تهرانی ایشان مقامی دارند كه كسی در آن حد نیست و اضافه كرد الله اكبر از این مقام.

پرواز روح از بدن

درباره خارج شدن روح از بدنشان، خودشان در كتاب فلسفه بشری و اسلامی صفحه 33 می‌فرمایند:

شخصا از كسانی هستم كه روحم را یعنی خودم را یك نوبت در مقابل بدنم مشاهده نموده‌ام، مانند مشاهده خودم اكنون در مقابل لباس كه از خارج از بدنم در مقابل چشمانم گذاشته و مشاهده می‌نمایم و در آن حال به وجود واقعی مرگی كه جدایی روح از بدن باشد چنان ایمان آوردم كه اكنون ایمان به وجود شمس در عالم دارم ( اگر نگویم كه مطلب قوی‌تر و روشن‌تر از این بود).

از قول مرحوم آیة الله العظمی اراكی(ره) نقل شده است كه:

خلع روح آیة الله میرزا جواد آقا تهرانی به مراتب بالاتر از خلع روح مرحوم آیة الله قزوینی بوده، زیرا خلع مرحوم قزوینی توسط اسباب خارجی بوده یعنی با علومی كه داشتند این عمل را انجام می‌دادند ولی مرحوم میرزا جواد آقا تهرانی بدون واسطه اسباب خارجی بوده است.

راضی به رضایت خداوند

یكی از شاگردان می‌گوید: روزی خدمتشان رسیدم، در حالی كه ایشان حال خوشی نداشتند. گفتم آقا شما بی‌حال هستید و حال مساعدی ندارید؟

فرمودند: طوری نیست. در بچگی با جان كندن بایستی، دست و پا زد، تا بزرگ شد و در پیری هم بی‌حالی و ضعف، خصلت این سن است پس بایستی این حالات را گذراند.

این فرمایشات آقا در صورتی بود كه درد داشتند، ولی سخنشان حاكی از این بود كه مخلوق نباید از خالق گلایه كند بلكه بایستی راضی باشد به رضای او .

غم دوری از محبوب

در اواخرعمرشان كه در بیماری شدیدی به سر می‌بردند، دكتر از ایشان سئوال می‌كند آقا آیا دردی دارید؟

ایشان می‌فرمایند: خیر دردی ندارم ولی غم دارم، غم دوری از محبوب.

یكی از مراقبین ایشان می‌گفت: در چند ماهه آخر عمر كه گویا می‌فهمیدند وصال به محبوب نزدیك شده، بیشترین ذكری كه بر لب داشتند ذكر « یا الله» بود.

هر كجا فوت كردم مرا همانجا دفن كنید

ایشان می‌فرمودند هر كجا فوت كردم مرا همان جا دفن كنید و اگر داخل شهر فوت كردم مرا بیرون شهر دفن كنید و مزاحم مردم نشوید.

عرض شد: آقا آخر مردم این اجازه را به ما نمی‌دهند كه شما را خارج از شهر دفن كنند، بلكه می‌خواهند شما را داخل حرم مطهر علی بن موسی الرضا ( ع) دفن نمایند .

ایشان فرمودند: شما مرا هر كجای حرم مطهر هم كه دفن كنید، آیا نزدیك‌تر از قبر هارون الرشید (علیه اللعنه) به امام رضا (ع) مرا دفن می‌كنید؟! پس دفن كردنم در حرم و غیر حرم فرقی ندارد.

ماخذ: كتاب خاطراتی از آیینه اخلاق

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.