تبیان، دستیار زندگی
محافظه‌کار یا انقلابی؟ فرصت‌طلب یا صادق؟ مأمور کا.گ‌.ب یا سیا؟ و فراتر از همه هنرمند یا راوی رخدادهای سیاسی؟
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

طعم تلخ سیاست

مروری بر فیلم‌های كنستانتین كوستا گاوراس


محافظه‌کار یا انقلابی؟ فرصت‌طلب یا صادق؟ مأمور کا.گ‌.ب یا سیا؟ و فراتر از همه هنرمند یا راوی رخدادهای سیاسی؟


كنستانتین كوستا گاوراس

سینمای گاوراس با چنین تردید‌ها و سؤالاتی در ذهن مخاطبان نقش بسته است. مشهورترین چهره سینمای سیاسی جهان، در دوران اوجش که مدعی برملاکردن رازها و دروغ‌ها بود، هر روز از سوی دسته‌ای و گروهی متهم یا ستایش می‌شد. «زد»(1969) خشم راست‌گرایان را برانگیخت و فیلم محبوب دلدادگان به انقلاب‌های چپ‌گرایانه شد. «اعتراف»(1970) جای مخالفان و مدافعان را تغییر داد و «حکومت نظامی»‌(1973) در میانه ایستاد و برخی آن را تزویر سیاسی خواندند که هم آمریکا را می‌نوازد و هم از مبارزان انقلابی چهره‌ای خشن ترسیم می‌کند. در دوران پرتب‌وتاب دهه70، کوستاگاوراس با هر فیلمش جنجالی به‌پا می‌کرد و با تغییر زمانه و فروپاشی اردوگاه چپ، بیانیه‌های سیاسی جای خود را به غمخواری قربانیانی دادند که قربانی بازی‌های سیاستمداران بودند؛ گویی جز چند گریز مقطعی، گاوراس را گریزی از سیاست نبود.

فرزند یک عضو جبهه آزادیبخش‌ ملی که علیه آلمانی‌ها در زمان اشغال یونان جنگیده و بعدها به اتهام کمونیست‌بودن به زندان افتاده بود، از همان نوجوانی طعم تلخ سیاست را چشید. کنستانتین کوستاگاوراس نه به دانشگاه راه یافت، نه شغلی پیدا کرد و نه حتی توانست گواهینامه رانندگی دریافت کند. درعوض به‌عنوان فرزند یک مخالف سیاسی این اختیار را یافت که جلای وطن کند. گاوراس به فرانسه رفت و کنار تحصیل در رشته ادبیات تطبیقی، با ورود به سینما تک فرانسه، درهای بهشت را روی خود گشوده دید! سینما عشق دوران کودکی، حالا انتخابی آگاهانه در روزگار جوانی بود. با تحصیل در مدرسه فیلم ایدک و آغاز کار در سینما به‌عنوان دستیار کارگردان، تابعیتش به‌عنوان شهروندی فرانسوی پذیرفته شد و به همکاری با فیلمسازانی چون رنه کلمان، ایو آلگره، رنه‌کلر، هانری وزنوی، ژاک بکر و ژاک دمی پرداخت و سرانجام در 1956 «کوچه جنایت» را به‌عنوان اولین ساخته بلند سینمایی‌اش جلوی دوربین برد؛ فیلمی کاملا تجاری که قرار بود تداوم حرفه‌ای او را تثبیت کند.

موفقیت «کوچه جنایت» راه را برای گاوراس جوان گشود و «مرد اضافی» را که اثری درباره جنگ جهانی دوم بود کارگردانی کرد. فیلم ماجرای گروهی از مبارزان جبهه مقاومت است که برای نجات‌دادن 12 زندانی سیاسی به زندان نازی‌ها حمله می‌کنند ولی با زندانی سیزدهمی مواجه می‌شوند که ممکن است جان همه را به خطر بیندازد. فیلم افتتاحیه جشنواره مسکو، وقتی قرار شد در آمریکا به نمایش درآید هم نامش به «گروه ضربت» تغییر کرد و هم پایان تلخش «هپی‌اند»‌ شد. این دو فیلم با آنکه جزو آثار شاخص گاوراس به‌شمار نمی‌آیند، آموزه‌هایی در خلق تعلیق و هیجان را به همراه داشتند که به‌عنوان تجربیاتی مغتنم به‌کار او در آثار بعدی‌اش آمدند.

اقتباس از رمان «زد» نوشته واسیلیس و اسیلیکوس نام گاوراس را بلند‌آوازه کرد؛ تریلری سیاسی با بازی ایومونتان در نقش یک رهبر مبارز که با توطئه نظامی‌ها و گروه‌های خشونت به قتل می‌رسد. «زد»‌ محصول دوران پر تب‌وتاب اواخر دهه60 است؛ زمانی که سیاست؛ دامن سینماگران را نیز گرفته بود. گدار از ادای دین به فیلم‌های نوآر در « ازنفس افتاده» به مقاله‌های تصویری- سیاسی با چپ‌گرایی افراطی می‌پرداخت و لوئیس بونوئل بورژوازی را زیر تازیانه نقد بی‌رحمانه و هجوآمیزش می‌گرفت. گاوراس بی‌پرواتر از هر کارگردان دیگری با بهره‌گیری از سناریو خورخه سمپرون اسپانیایی، با لحنی افشاگرایانه به کشته‌شدن سیاستمدار آرمانخواه کشورش یونان توسط فاشیست‌ها پرداخت. قتل گریگوریس لامبراکیس به‌وسیله اقتدارگرایان یونان توسط گاوراس به تریلری تبدیل شده بود که موسیقی تئودوراکیس به التهابش می‌افزود. «زد» گرچه در الجزایر فیلمبرداری شد ولی همه می‌دانستند منظور گاوراس از کشوری که هرگز در فیلم از آن نام برده نمی‌شد، یونان است. «زد» سندی تصویری از لگدمال شدن آزادی زیر چکمه‌های سرهنگان یونانی بود که در کودتای 1967 قدرت را در دست گرفته بودند. پیگیری‌های قاضی جسور و روزنامه‌نگار چپ‌، دست‌های پنهان جنایت را آشکار می‌ساخت ولی کودتای نظامیان همه‌چیز را به نقطه صفر بازمی‌گرداند.

فرزند یک عضو جبهه آزادیبخش‌ ملی که علیه آلمانی‌ها در زمان اشغال یونان جنگیده و بعدها به اتهام کمونیست‌بودن به زندان افتاده بود، از همان نوجوانی طعم تلخ سیاست را چشید. کنستانتین کوستاگاوراس نه به دانشگاه راه یافت، نه شغلی پیدا کرد و نه حتی توانست گواهینامه رانندگی دریافت کند.

«زد» با همه ستایش‌های پرشوری که از آن به‌عمل آمد و فتح گیشه در کنار تایید منتقدان، این پرسش را نیز در برخی اذهان به‌وجود آورد که آیا گاوراس با پایان تلخ «زد»‌ می‌خواهد زهر ناامیدی را در کام انقلابیون بریزد؟ لحن پرخروش و التهابی که در سراسر اثر موج می‌زد، خیلی به این پرسش مجال مطرح‌شدن نداد. فیلمبرداری رائول کوتارد همکار سینماگران موج نوی فرانسه به تصاویر «زد» تحرکی همخوان با فضای ملتهب داستان بخشیده بود و موسیقی تئودوراکیس که آهنگ «زد» را در دوران حصر خانگی ساخت، ملودی شورانگیز انقلابیون سراسر جهان شد.

«اعتراف»(1970) فیلم بعدی گاوراس شرح مصائبی بود که بر سر آرتور لندن، معاون وزیر خارجه چکسلواکی آمده بود. یک عضو وفادار حزب کمونیست که بی‌دلیل دستگیر و وادار به اعتراف به خیانت می‌شد. سوسیالیست‌هایی که ستایشگر پرشور «زد» بودند، «اعتراف»‌را فیلمی علیه آرمان‌های چپ ارزیابی کردند. درحالی که گاوراس ضد سیاست‌های غیرانسانی دوران سیاه استالین شوریده بود اما از دید وفاداران به اردوگاه چپ، کارگردان انقلابی «زد» یک‌شبه ضد‌انقلاب شده بود. «حکومت نظامی»(1974) پاسخی به مخالفان «اعتراف» بود که از زدن اتهام همکاری با سازمان سیا نیز به گاوراس ابایی نداشتند. این بار هم گاوراس ماجرایی واقعی را دستمایه خلق اثری سینمایی قرار داد. چریک‌های توپامارو اروگوئه در 1970 دانی آنتونی میتر یونه، عضو آژانس توسعه بین‌المللی آمریکال را ربودند و مشخص شد کار اصلی میتر یونه آموزش تکنیک‌های ضد شورش به نیروهای پلیس است. چریک‌ها در ازای آزادی میتریونه خواستار آزادی زندانیان سیاسی شدند و وقتی حکومت با این درخواست مخالفت کرد او را به قتل رساندند.

این ماجرای واقعی با همکاری فرانکو سولیانس، سناریست کمونیست «نبرد الجزیره» به درامی پر تعلیق مبدل شد. «حکومت نظامی» در کشوری فرضی می‌گذشت که البته همه می‌دانستند اروگوئه است!

كنستانتین كوستا گاوراس

ایومونتان در سومین همکاری پیاپی‌اش با گاوراس نقش میتریونه را بازی کرد. پس از نقد دیکتاتوری استالینسیم نوبت به افشاگری درباره سیاست‌های مداخله‌جویانه آمریکا در کشورهای آمریکای لاتین رسیده بود. تئودوراکیس موسیقی «حکومت نظامی»‌را ساخت و بر تصاویر خشن و رئالیستی گاوراس تنشی اضافه کرد که یادآور همکاری موفقشان در «زد»‌ بود. برخی از منتقدان «حکومت نظامی» را در مقایسه با «اعتراف» زیادی صریح و فاقد پیچیدگی خواندند ولی گاوراس برای اعاده حیثیت خود نیازمند به این صراحت بود.

«بخش ویژه»(1975) بازخوانی ماجرایی شرم‌آور در دوران حکومت ویشی در جنگ جهانی دوم است. یک درام دادگاهی که به سنت سینمای گاوراس در آن مشخص می‌شود که قاضیان، دادستان‌ها و سیاست‌مداران چگونه برای رسیدن به اهداف سیاسی، انسانیت را زیر پا می‌گذارند.

در اوج شهرت گاوراس به‌عنوان فیلمسازی سیاسی، این فیلمساز تصمیم گرفت چکامه‌ای عاشقانه بسراید. «روشنایی زن» (1979) با بازی ایومونتان و رمی اشنایدر نشان داد سال‌‌ها پرداختن به بازی‌های پشت پرده سیاسی، جایی برای احساسات عاشقانه باقی نگذاشته. «روشنایی زن» فیلمی ضعیف و ملال‌آور بود که هیچ نشانی از گاوراس به همراه نداشت. منتقدان نادیده‌اش گرفتند و مردم هم علاقه‌ای به تماشایش نشان ندادند تا فیلم شکستی همه‌جانبه را تجربه کند.

بازگشت به سیاست پس از ناکامی در ساخت درامی عاشقانه، انتخابی گریزناپذیر بود. گاوراس با «گمشده» (1982) به دنیای آشنای تریلرهای سیاسی بازگشت و این بار هم ماجرایی واقعی دستمایه خلق درامی افشاگرایانه قرار گرفت. پس از کودتای پینوشه در شیلی، چارلز هورمن، جوان آمریکایی در سانتیاگو ناپدید می‌شود. ادهرمن پدر چارلز، به جست‌‌وجوی فرزند گمشده‌اش همه‌جا را زیر پا می‌گذارد و در نهایت معلوم می‌شود چارلز که با روزنامه‌های آزادیخواه همکاری داشته و اسنادی مبنی بر حمایت ارتش آمریکا از کودتاچیان به‌دست آ‌ورده بود، کشته شده است. سفیر آمریکا به او خبر می‌دهد که جسد پسرش پیدا شده. وقتی او تصمیم به شکایت می‌گیرد با صورتحساب کلانی برای حمل جسد به آمریکا مواجه می‌شود. جسد 7ماه در شیلی می‌ماند. کالبد‌شکافی غیرممکن است. مدارک، بایگانی شده و شکایت رد می‌شود.

مشهورترین چهره سینمای سیاسی جهان، در دوران اوجش که مدعی برملاکردن رازها و دروغ‌ها بود، هر روز از سوی دسته‌ای و گروهی متهم یا ستایش می‌شد.

اولین نمایش «گمشده» در جشنواره کن (که برنده نخل طلا هم به صورت مشترک با «راه» یلمازگونی شد)، سروصدای زیادی را به‌پا کرد. گاوراس پس از نزدیک به یک دهه دوباره فیلمی بحث‌انگیز ساخته بود. انرژی و شور روزهای جوانی جای خود را به تأنی یأس‌آلودی داده بود که نومیدانه می‌کوشید به جست‌وجوی انسانیت گمشده بپردازد. همزمان با اکران «گمشده» در آمریکا، وزارت خارجه این کشور با بیانیه‌ای رسمی دخالتش در کودتای نظامیان شیلی را رد کرد؛ چیزی که بعید به نظر می‌رسد هیچ‌کدام از تماشاگران «گمشده» آن را باور کرده باشند.

«هاناک.» (1983) فیلمی دوپهلو از گاوراس درباره مسئله فلسطین است؛ تلاشی بلندپروازانه که در نهایت در دامن ملودرام سقوط می‌کند. گاوراس در پاسخ به انتقادها «هاناک.» را سیاسی‌ترین و رادیکال‌‌ترین فیلم کارنامه‌اش خواند.

«کسب و کار خانوادگی» (1986) تجربه‌ای در ژانر کمدی از سینماگری عبوس بود که از طنز برای گزنده‌تر‌کردن کنایه‌هایش استفاده می‌کرد. «لورفته»(1988) از قربانی‌شدن عشق در مسلخ سیاست می‌گوید. زن جوانی که یک مأمور مخفی است، عاشق مردی می‌شود که یک نژادپرست متعصب است. «جعبه موسیقی»(1989) آخرین فیلم درخشان گاوراس تا به امروز، درک تازه او از مناسبات سیاسی را به نمایش می‌گذارد؛ جایی که آرمان‌گرایی‌های جزم‌اندیشانه در مواجهه با واقعیت‌های تلخ رنگ می‌بازند.

تغییر جهان و پیچیده‌شدن مناسبات و روابط تأثیرش را بر گاوراس می‌گذارد و «آخر‌الزمان کوچک»‌(1993) دیدگاه‌های تازه کارگردانی که بیش از همه همکارانش مماس با سیاست حرکت می‌کرد را به نمایش گذاشت. گاوراس در سال‌های بعد با فیلم‌هایی چون «شهر دیوانه» (1997) (بازسازی ناموفق «بعداز‌ظهر سگی» لومت)، «آمین»(2002) (درامی درباره جنگ جهانی دوم) و «بتر» (2005) (یک کمدی سیاه هجوآمیز) کمتر موفق بود و به‌نظر می‌رسید از روزهای اوجش فاصله گرفته اما هنوز هم وقتی صحبت از سینمای سیاسی به‌میان می‌آید، اولین نامی که به ذهن می‌رسد اسم کارگردانی است که «زد»، «اعتراف»، «حکومت نظامی»، «گمشده» و «جعبه موسیقی» را خلق کرده؛ کنستانتین کوستا گاوراس.

بخش سینما و تلویزیون تبیان


منبع:همشهری / ناهید پیشور