تبیان، دستیار زندگی
در سال 62 محمد صالحی به همراه لشکر 25 کربلا، گردان مالک اشتر به منطقه «هورالعظیم» اعزام می شود. اعلام می کنند که همه باید برای از بین بردن سنگرهای کمین دشمن خود را آماده کنند. همگی سوار بر بلم می روند و بعد از اجرای تک بازمی گردند ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

انفجار در اتاق عمل


در سال 62 محمد صالحی به همراه لشکر 25 کربلا، گردان مالک اشتر به منطقه «هورالعظیم» اعزام می شود. اعلام می کنند که همه باید برای از بین بردن سنگرهای کمین دشمن خود را آماده کنند. همگی سوار بر بلم می روند و بعد از اجرای تک بازمی گردند ...


مجروح

در سال 62 محمد صالحی به همراه لشکر 25 کربلا، گردان مالک اشتر به منطقه «هورالعظیم» اعزام می شود. مسئولین لشکر اعلام می کنند که همه باید برای از بین بردن سنگرهای کمین دشمن خود را آماده کنند. همگی سوار بر بلم می روند و بعد از اجرای تک بازمی گردند.

ساعت 3 صبح است. بی سیم کنار محمد به صدا درمی آید. بچه های سنگر کمین یاسر هستند که هر سه زخمی هستند. محمد سوار بر بلمی به سمت آنها می رود.

در طول مسیر سعی می کند با فرماندهی تماس بگیرد تا اگر اجازه می دهند، به عقب برگردند. محمد در حالی که دستش را بالا نگه داشته تا با فرماندهی تماس برقرار کند، ناگهان چیزی به شدت به دستش می خورد و او را بر روی پل شناور می کند؛ به طوری که بچه ها نیز صدای پرت شدنش را می شنوند.

در همان حال از بچه ها می خواهد، عقب نشینی کنند. محمد تا به خود می آید، می نشیند تا دستش را ببیند که ناگهان تیری به کمرش خورده و او را داخل آب می اندازد. بچه ها او را گرفته و روی پل می آورند. در آن لحظه متوجه می شوند، جسم آهنی که به دست چپ محمد خورده و سر آن از پشت بازویش بیرون زده، خمپاره 60 است که ماسوره و چاشنی آن ضربه خورده است.

وقتی به بیمارستان می رسند، همه دور محمد جمع شده و از او عکس می گیرند. دکترها با دیدن وضع محمد از عمل کردن او امتناع می کنند؛ ولی دکتر مهاجر موافقت می کند تا دست محمد را جراحی کند. با دیدن دکتر مهاجر دکترهای دیگر نیز یکی یکی وارد اتاق عمل می شوند

محمد سراسیمه از بچه ها می خواهد تا منفجر نشده از او فاصله بگیرند. بعد از چند لحظه صبر کردن وقتی دیدند خمپاره عمل نمی کند، او را سوار قایق موتوری کرده به سمت نیروهای خودی می برند. تا محمد از قایق پیاده می شود، همه با دیدن او فرار می کنند.

یکی از بچه های بهداری او را به بیمارستان صحرایی می برد و بعد از رسیدن به بهداری او هم محمد را رها می کند. یکی از بچه های تخریب چی نیز با دیدن وضعیت محمد اظهار ناامیدی می کند. محمد که دیگر از شدت درد و اضطراب کلافه شده، شروع به داد و فریاد زدن می کند.

وقتی به بیمارستان می رسند، همه دور محمد جمع شده و از او عکس می گیرند. دکترها با دیدن وضع محمد از عمل کردن او امتناع می کنند؛ ولی دکتر مهاجر موافقت می کند تا دست محمد را جراحی کند. با دیدن دکتر مهاجر دکترهای دیگر نیز یکی یکی وارد اتاق عمل می شوند.

وقتی خمپاره خارج می شود، محمد با دیدن آن متوجه می شود که هنوز خنثی نشده است. دکترها با فهمیدن موضوع سریع بیرون می روند. سرانجام دکتر شیخ از طرف امام مسئولیت عمل دست محمد را بر عهده می گیرد و حال دستش به راحتی کار می کند. در صورتی که دکترهای دیگر معتقد بودند، دست محمد باید قطع شود.

بخش فرهنگ پایداری تبیان


منبع : نوید شاهد