تبیان، دستیار زندگی
قطعاً یکی از موضوعات محوری در اشعار سنایی، تبیین اندیشه مرگ و حیات به ویژه سیمای مرگ است، که بی گمان قبل از او کسی چشم اندازهای گوناگون آن را، بدین زیبایی در شعر فارسی تصویر نکرد.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

سیمای مرگ و حیات در حدیقه سنایی


قطعاً یکی از موضوعات محوری در اشعار سنایی، تبیین اندیشه مرگ و حیات به ویژه سیمای مرگ است، که بی گمان قبل از او کسی چشم اندازهای گوناگون آن را، بدین زیبایی در شعر فارسی تصویر نکرد. و سنایی آن را به حدی از کمال رسانده که بزرگانی چون عطار و مولانا هم، بدان نایل نشده اند.


موضوع مرگ و حیات، از مهم ترین مسائلی است که انسان، در طول تاریخ با آن مواجه بوده و همچنان در پی یافتن پاسخی درست، از چرایی آفرینش و فلسفه آن است. فیلسوفان و شاعران عارف، هر یک، از دریچه ای خاص، به این موضوع نگریستند. سنایی به عنوان اولین شاعری که افکار عرفانی را با مضامین عاشقانه درآمیخت، در حدیقه اش که دایره المعارف رایج عصر او، و بزرگ ترین حکمت صوفیانه قبل از مثنوی است، سیمای مرگ وحیات را در ابعاد ارادی و حکیمانه آن به تصویر کشید. سنایی بر پایه قرآن، در بعد مرگ ارادی و حکیمانه نظر دارد.

مرگ و حیات

حکیم سنایی، نخستین شاعری است که افکار و اصطلاحات عرفانی را با مضامین عاشقانه درآمیخت. «و یک ضلع مثلث شعر غنایی و تعلیمی و قلندری، در کنار عطار و مولوی جای دارد.» (زرین کوب، 1383: 331) آثار حکیم، به ویژه حدیقه اش (الهی نامه)، دایره المعارف رایج عصر او، و اولین منظومه بزرگ تعلیمی، سرشار از اندیشه های ناب دینی و افکار بلند آسمانی، مورد توجه بزرگانی چون مولوی بود و او مکرر معانی و مضامین آن را نقل می کرد.

قطعاً یکی از موضوعات محوری در اشعار سنایی، تبیین اندیشه مرگ و حیات به ویژه سیمای مرگ است، که بی گمان قبل از او کسی چشم اندازهای گوناگون آن را، بدین زیبایی در شعر فارسی تصویر نکرد. و سنایی آن را به حدی از کمال رسانده که بزرگانی چون عطار و مولانا هم، بدان نایل نشده اند. (شفیعی کدکنی، 1387: 45)

از نظر حکیم سنایی، مرگ پایان زندگی نیست؛ بلکه دروازه زندگی ابدی و جاودانه است. هدف از زندگی دنیا جز این نیست که انسان را برای یک زندگانی کاملتر و ابدی آماده کنند.

البته مرگ، سرآغاز آن زندگی نوین است و بشر با مرگ از منزلی موقت و عاریتی، به منزلی دیگر که زنده و جاودانه است- ان الدارالاخره لهی الحیوان (عنکبوت/ 64) منتقل می شود.

این مقاله بر پایه روش توصیفی تحلیل محتوا بر آن است، اندیشه های حکیم سنایی را در تحلیل سیمای مرگ و حیات، به مرگ در ابعاد ارادی و حکیمانه، و حیات پسندیده و ناپسند و چهره دنیای ممدوح و مذموم، بررسی نماید و با تدبری بر قرآن کریم، تشابهات محوری دو دیدگاه را ارائه کند. بنابراین پرسش اصلی مدنظر این عبارت است: سیمای مرگ و حیات در حدیقه سنایی چگونه تبیین شده است؟

حکیم سنایی، نخستین شاعری است که افکار و اصطلاحات عرفانی را با مضامین عاشقانه درآمیخت. «و یک ضلع مثلث شعر غنایی و تعلیمی و قلندری، در کنار عطار و مولوی جای دارد.»

تحلیل سیمای مرگ و حیات در حدیقه سنایی با تدبری برقرآن کریم

سیمای مرگ در حدیقه از دو دیدگاه بررسی می شود الف) مرگ ارادی (اختیاری) یعنی اینکه آدمی با برنامه های الهی و عرفانی بر خودبینی و انانیت خود چیره آید و دیو نفس را به زنجیر عقل و ایمان درکشد تا به تهذیب درون و صفای باطن رسد. (زمانی، 1386: 174)

عارفانی چون سنایی و مولوی مرگ اختیاری را، ریاضت و تهذیب نفس و راز دستیابی به زندگی جاودانی را نایل شدن به چنین مرگی می دانند.

پیش مردن بمیر تا برهی

ورنه مردی ازو، به جان نجهی (حدیقه: 496)

مرده گردم خویش بسپارم به آب

مرگ پیش از مرگ، امن است از عذاب (مثنوی، د 4، ب 2271)

سنایی در ذکر دار بقا و رسیدن به حقیقت دین، مرگ ارادی را زمینه ساز آن می داند:

اجل آمد کلید خانه راز

در دین بی اجل نگردد باز

تا بود این جهان نباشد آن

تا تو باشی نباشدت یزدان

تا دم آدمی ز تو نرمد

صبح دینت زشرق جان ندمد

خفته اند آدمی زحرص و غلو

مرگ چون رخ نمود فانتبهوا (حدیقه:96)

سنایی معتقد است مرگ عامل بیداری انسان از خواب غفلت می شود و مراد از مرگ، اختیاری است زیرا مرگ ارادی همان غلبه بر خواسته های نفسانی می باشد. (دری، 1387: 84)

حکیم در حکایت بقا و فنای جسم و جان گوید که مرگ همچون هدیه ای از دوست رسیده یا میهمان ارجمندی است که بر انسان وارد می شود که آدمی باید از سر شوق به استقبال او رود و تن و جان را با میل فراوان در پیش او قراردهد.

مرگ و حیات

در جهانی که عقل و ایمانست

مردن جسم زادن جانست

تن فدا کن که در جهان سخن

جان شود زنده چون بمیرد تن

مرگ هدیه است نزد داننده

هدیه دان میهمان ناخوانده

مرگ ناخوانده، کایدت مهمان

پیش هدیه خدای کش دل و جان

مرگ همچون رخ نمود هیچ منال

به دل و جان همی کن استقبال (همان: 427-426)

سنایی در حکایت طریق سلوک آخرت ابیاتی آورده که به مرگ اختیاری اشاره دارد و در پایان از زبان شیخ گورکانی به فرزندش نصیحت می کند که:

ساز پیرایه در ره تجرید

هم سر از شرع و هم سر از توحید

اندرین منزل عنا و ضرر

چون مسافر درآی و زودگذر

بر در بوستان الا الله

برکش و نیست کن قبا و کلاه

نیست شو تا همو دهد به صواب

لمن الملک را سؤال و جواب (همان: 116-115)

حکیم سنایی در حکایت تناقض دو جهان نتیجه می گیرد که ترک هر دو نیست شدن، بهترین کار است:

اندرین ره به هیچ روی مایست

نیست گرد و ز نیست گشتن نیست (همان: 126)

حکیم سنایی در حکایت تناقض دو جهان نتیجه می گیرد که ترک هر دو نیست شدن، بهترین کار است

شاعر در حکایت عبودیت و بندگی ضمن توصیه به سالک و تسلیم الهی شدن، بهترین بندگی را مردن اختیاری و مرگ ارادی می داند:

 مرگ و حیات

تو چراغی به پیش مهر بلند

جان همی ده چنو و خوش می خند

جان به رغبت سپار کز افکار

نیست جان را در آن سرای شمار

کان که دم با سربریده کشد

بار حکمش به نور دیده کشد (همان: 168)

در بیت آخر مراد از سر بریده، هلاک نفس است که از نوع موت اختیاری است. زیرا درتعالیم صوفیه موت احمر، همان هلاک نفس و مخالفت با هواهای نفسانی است (دری، 1387: 180) از نگاه سنایی، مرگ عاشقان نیز از نوع موت اختیاری است و در حکایتی نقل می کند که مرگ برای عاشقان نه تنها ناخوشایند نیست بلکه از آن جهت که وسیله وصال به معشوقی ازلی است از آن خشنودند.

عاشقی را یکی فسرده بدید

که همی مرد و خویش همی خندید

گفت کاخر به وقت جان دادن

خندت از چیست و این خوش استادن

گفت خوبان چو پرده برگیرند

عاشقان پیششان چنین میرند

عشق را راهنمای و ره نبود

در طریقت سر و کله نبود (همان: 327)

و در جای دیگر گوید:

چون بترسی همی ز مردن خویش

عاشقی باش تا نمیری بیش

که اجل جان زندگان را برد

هر که از عشق زنده گشت نمرد

آتش باد و برگ باشد عشق

ملک الموت مرگ باشد عشق (همان: 330)

سنایی در قصاید خود نیز به مرگ ارادی اشاره دارد و زمینه لازم به این نوع مرگ را ترک خودی و گذشتن از نفس می شناسد و معتقد است اگر سر رود سر می آید و اگر تن فدا شود، جان خودنمایی می کند:

مرگ و حیات

چون بال شکسته گشت بر پرم

چو دست بریده گشت در یازم

چون رفت سنایی از میان بیرون

آنگه سخن از سنایی آغازم (تازیانه های سلوک: 167)

و در قصیده دیگر با مطلع:

بمیر ای حکیم از چنین زندگانی

کزین زندگانی چو مردی بمانی (همان: 210)

صریح ترین نشانه های مرگ ارادی را به تصویر می کشد. زیرا «مردن از کسی یا چیزی، به معنی صرف نظر کردن و نادیده گرفتن آن است. و معنی حدیث مشهور «موتو قبل ان تموتوا» بمیرید پیش از آنکه بمیرید، چیزی جز چشم پوشی از چیزهایی یا کسانی نیست. و در چنین مردنی است که آدمی از حرص و شهوت و دیگر عوامل آزاردهنده، رهایی می یابد.» (شفیعی کدکنی، 1387: 209)

ادامه دارد ...

بخش ادبیات تبیان


منبع: روزنامه کیهان