سفرهاى صادق آل محمد علیهم السلام (2)
در تمام موارد احضارهاى امام، مامورى در كنار منصور یا در راهروى قصر آماده بودند تا با دیدن علامت منصور و یا قبل از رسیدن امام به مجلس او، آن حضرت را بكشد. (13) این نقشه هیچگاه پیاده نشد. علت آن را چنین نوشتهاند:
ربیع خادم و مامور منصور مىگوید: روزى منصور مرا مامور آوردن جعفر بن محمد كرد. من نزد آن حضرت رفته، گفتم: اگر وصیتى یا عهدى دارى انجام بده؛ منصور تو را براى قتل طلبیده است. ایشان را به مجلس منصور بردم. جعفر بن محمد قبل از مواجهه با منصور مشغول ذكر گفتن بود. تا منصور ایشان را دید، بلند شد و احترام عجیبى كرد. آن حضرت را كنار خود نشاند و پس از اندكى صحبت، با احترام ایشان را مرخص نمود. در بازگشت از جعفر بن محمد سّر این تحول را پرسیدم او فرمود: دعایى خواندم. از ایشان خواستم كه آن دعا را به من هم بیاموزد. آن حضرت هم یاد داد. (14)
آن حضرت در هر مرتبه احضار، ابتدا به درگاه خداوند متوسل مىشد و آن گاه نزد منصور مىرفت. این توسل یا در خانه، قبل از حركت به سوى دربار بود و یا در مسیر راه و یا در راهرو قصر. در همین زمینه دعاهاى كوتاه و بلند و متنوعى از آن حضرت در دفع بلایا و شرور رسیده است كه یك نمونه از آنها را كه به فرموده جدش، امام حسین علیه السلام در شدائد خوانده مىشود، نقل مىكنیم:
یا عدتى عند شدتى و یا غوثى عند كربتى؛ احرسنى بعینك التى لاتنام واكفنى بركنك الذى لایرام. (15) سید بن طاووس در مهجالدعوات تمام این دعاها را آورده است.
منصور بارها امام صادق علیه السلام را به قصرش احضار كرد و اتهاماتى به آن حضرت وارد آورد، همانند این كه غائله و فتنه به پا مىكند، (16) از مردم براى خود بیعت مىگیرد تا خروج كند، (17) علیه منصور توطئه چینى مىكند، (18) مدعى است علم غیب مىداند و... (19) منصور در موارد متعددى افراد گوناگونى كه مامور سعایت یا خبرچینى بودند، را در ضمن اتهاماتش به عنوان شاهد معرفى مىكرد.
بعضى از آنها مامور رسمى خلیفه بودند و برخى نیز براى تقرب به منصور خبرچینى مىكردند. امام صادق علیهالسلام همیشه منكر اتهامها مىشدند. امام براى این كه حق را اظهار كرده و باطل را معرفى كرده باشد، در این موارد شیوهاى بدیع داشتند. امام به مدعى كه قسم خورده بود مىفرمود: این قسم كافى نیست. در قسم خود ابتدا قسم بخور كه بیرون هستى از حول و قوه الهى و متكى هستى به حول و قوه خود، اگر حرفت دروغ باشد.
سعایتگران از قسم خوردن امتناع مىكردند اما با تهدید منصور، مجبور به قسم خوردن مىشدند. پایان قسم پایان عمر طبیعى آنها بود (خود به خود مىمردند) و آغاز ترس و وحشت منصور و عذرخواهى از امام كه او را ببخشد. (20)
در تمام موارد احضار، منصور سرانجام از قتل امام منصرف مىشد.
تحول طبیعى شخص منصور، (21) ترس ماموران از كشتن امام و دچار شدن به فرجام شوم و ندیدن امام (22) كه بر اثر ادعیه كارگشاى امام صادق علیه السلام، بود.
منصور پس از شكست شیوههاى فوق به راه دیگر متوسل شد. او یك بار 70 ساحر را از منطقه بابل فراخواند تا از راه سحر حیوانى را تصویر و تصور كنند. سپس امام صادق علیه السلام را دعوت كرد تا او را مسخره و رسوا كند اما امام صادق علیه السلام تمام سحرها را باطل ساخت. (23) منصور یك بار ابوحنیفه، فقیه معروف اهل سنت را دعوت كرد و از او خواست تا سؤالهاى مشكلى را از امام صادق علیه السلام بپرسد. ابوحنیفه 40 مسئله مشكل طرح كرده بود، اما در لحظه نخست رویارویى با امام صادق علیه السلام از هیبت امام بر خود لرزید. منصور به امام گفت: اى ابوعبدالله! این مرد ابوحنیفه است. امام گفت: اوگهگاه نزد ما مىآید. (بدین گونه منصور و ابوحنیفه رسوا شدند.) منصور به ابوحینفه دستور داد تا سوالات را از امام بپرسد. امام به یكایك آن سؤالها این گونه جواب مىداد:
شما (اهل سنت عراق) چنین مىگویید: اهل مدینه (اهل سنتحجاز) چنین مىگویند: و ما چنین مىگوییم. آن حضرت در پایان به ابوحنیفه مىفرمود: آیا از ما نشنیدهاى كه داناترین مردم كسى است كه داناترین فرد به اختلاف (اقوال) مردم باشد. (24)
منصور بارها امام صادق علیه السلام را مجبور به سفر طولانى به عراق كرد، به او اتهام زد و اذیتها و اهانتها روا داشت اما هیچ گاه نتوانست نور الهى را خاموش كند.
او بارها قصد قتل امام را در سر مىپرورد. اما هیبت امام مانع مىشد. او سرانجام سعى كرد كه مردم را از محضر آن بزرگوار دور كند و مجلس درس او را تعطیل نماید اما باز هم ناموفق بود و به ناچار اجازه تدریس به آن حضرت داد؛ به شرط این كه تدریس وى درپایتخت حكومت نباشد و فقط براى شیعه باشد (نه جمیع فرقهها). (25)
داستانی از سفر امام صادق علیه السلام
این سفرهاى امام صادق علیه السلام را با داستانى از آنچه كه در مسیر بازگشت آن حضرت از بغداد به مدینه، در كوفه روى داد به پایان مىبریم:
سید حمیرى، از شعرا و مدیحه سرایان اهلبیت علیهم السلام اما پیرو فرقه كیسانیه (امامت محمدبن حنفیه) بود. او در بستر بیمارى افتاده زبانش بند آمده، چهرهاش سیاه، چشمانش بى فروغ و... شده بود. امام صادق علیه السلام تازه وارد كوفه شده بود و خود را براى عزیمت به مدینه آماده مىكرد. یكى از اصحاب امام صادق علیهالسلام شرح حال سید حمیرى را به آن حضرت گفت؛ امام به بالین سید آمد، در حالى كه جماعتى هم آنجا گرد آمده بودند. امام سید حمیرى را صدا زد. سید چشمانش را باز كرد، اما نتوانست حرفى بزند، در حالى كه به شدت سیمایش سیاه شده بود. حمیرى گریهاش گرفت. التماس گرایانه به امام صادق علیه السلام نگاه مىكرد. امام زیر لب دعائى مىخواند. سید حمیرى گفت: خدا مرا فدایتان گرداند. آیا با دوستداران اینگونه رفتار مىنمایند؟ امام فرمود: سید! پیرو حق باش تا خداوند بلا را رفع كند و داخل بهشتى كه به اولیائش وعده داده است، شوى. او اقرار به ولایت امام صادق علیه السلام نمود و همان لحظه از بیمارى شفا یافت. (26)
پی نوشت ها:
13- بحارالانوار، ج47، ص 170.
14- الخرائج، ج 2، ص763.
15- ارشاد مفید، ج 2، ص 182.
16- ارشاد مفید، ج 2، ص 182.
17- الخرائج، ج 2، ص763.
18- كافى، ج 2، ص446.
19- امالى طوسى، ص 461.
20- الخرائج، ج 2، ص763 / بحارالانوار، ج47، ص 201 و 164.
21- بحارالانوار، ج47، ص 162.
22- همان، ص169.
23- دلائل الامامه، ص299 / اختصاص، ص246.
24- تهذیب الكمال، المزى، ج 5، ص79 / الكامل فى ضعفاء الرجال،ج 2، ص556.
25- بحارالانوار، ج47، ص 180.
26- همان، ص327.
- منبع :
ماهنامه كوثر شماره 40 .
ارسالی کاربر گرامی:
حمیدرضا محمدرضایی
لینک مقالات مرتبط: