شاعر برای ماندگاری نمیسراید
در پس اشعار او میتوان ذهنی آشفته را یافت که در سردرگمی دنیای مدرن امروز و زندگی شهری در شهری شلوغ گیج و واگیج میرود که این همه صد البته ریشه در شخصیت و هویت فردی شاعر دارد که چندان قید وبندهای زندگی روزمره امروز را برنمی تابد.
میتوان گفت علیرضا روشن شاعری از نسل اینترنت است و به مرحمت همین اینترنت بود که پیش از انتشار اثرش شناخته شده بود اما نباید فراموش کرد که ویژگیهای منحصر به فرد اشعار او در این موفقیت نقش اصلی را عهدهدار هستند. شعر روشن محکم و مقتدر است و در آن لغزشی نیست. کلمات در شعر او پی در پی در کنار هم مینشینند و یک نفس خواننده را غافلگیر و میخکوب میکنند. از طرف دیگر پیشینه تاریخی و فرهنگی شعر روشن پر رنگ است. در پس اشعار او میتوان ذهنی آشفته را یافت که در سردرگمی دنیای مدرن امروز و زندگی شهری در شهری شلوغ گیج و واگیج میرود که این همه صد البته ریشه در شخصیت و هویت فردی شاعر دارد که چندان قید وبندهای زندگی روزمره امروز را برنمی تابد.
چرا بعضی از مجموعه شعرهای امروز زود تمام میشوند و در ذهن باقی نمیمانند. آیا شعر به پایان رسیده است؟
در این باره با علیرضا روشن، شاعر، گفتوگویی کردم.
او از دنیایی صحبت کرد که هر کس با زاویه دید خودش سراغ آن میرود و بعضیها حرفشان را به شعر میگویند. از نظر او ماندگاری در چنین دنیایی بیمعناست. روشن تاکید میکند که تلویحا چیزی نمیگوید. اگر بخواهد حرفی بزند، مستقیم و صریح میگوید.
به نظر شما مخاطبان اصلی شعر چه کسانی هستند؟
برای اینکه ببینیم مخاطب شعر افراد روشنفکرند یا متخصصین شعر یا افراد معمولی یا... باید به سابقه شعر در ایران رجوع کنیم. من متوجه نمیشوم که چرا عدهای میگویند در بررسی سابقه شعر ایران، مخاطب اصلی شعر قشر فرهیخته بودهاند. شعر دست مردم بوده است. وقتی در کبابیها میبینیم برای قطرههای چربی کباب که روی آتش ریخته میشود، شعرهایی سرودهاند و آنها را به دیوار زدهاند، وقتی پشت کامیون، در تابلوهای نقاشی و... شعر نوشته شده، آیا باز هم میتوان گفت که شعر برای مردم متخصص بوده است؟ فرض کنید شما نجار هستید. آیا برای گروه نجارهای متخصص در میسازید یا برای مردم؟ مسلما برای مردم.با توجه به اینکه شما مخاطب شعر را افراد یک جامعه میدانید، به نظرتان کدام شعر است که میتواند بین مردم نفوذ کند و تا دورههای طولانی ماندگار بماند؟
ماندگاری چه ارزشی دارد؟ کسی برای ماندگار شدن شعر نمیگوید. چه اهمیتی دارد که شعر در طول تاریخ دوام بیاورد؟ مگر وقتی حافظ شعر میسروده به ماندگاری اشعارش و نام خودش فکر میکرده است؟ به هر شاعری حالی دست داده و او حالش را به شعر سروده است. اگر کسی صرفا بخواهد با هدف ماندگار شدن شعر بسراید، مسلما به چیزی نمیرسد. ولی اگر کسی اندیشه و جهان بینیاش را قدرت ببخشد و از عمیقترین لایههای انسانی سخن بگوید، خواه ناخواه شعرش ماندگار میشود. اگر این طور بخواهیم درباره بحث ماندگاری شعر سخن بگوییم، باید به سراغ چهرههای ماندگار بروید.اگر کسی اندیشه و جهان بینیاش را قدرت ببخشد و از عمیقترین لایههای انسانی سخن بگوید، خواه ناخواه شعرش ماندگار میشود
من از چهرههای ماندگار که تایید شده یک گروه هستند صحبت نمیکنم. از میان مجموعه شعرهای چاپ شده، چند دسته از آنها به دلیل استقبال مخاطب به چاپهای دوم و سوم میرسد؟ و از میان همین آثار چند دسته تا 10 سال دیگر در حافظه مردم یا حتی شاعران قرار میگیرد؟
فراموش شدن شاعر و شعرش دلایل مختلفی دارد. این فراموشی هم اتفاق بدی نیست.شعر خوب را چگونه تعریف میکنید؟
من شعر خوب را نمیتوانم تعریف کنم. من گاهی شعری را به خاطر حالی که برایم ایجاد کرده دوست دارم، گاهی به خاطر تصاویر و ایماژها، گاهی زبان جلاخورده. دلایل من برای پسند یک شعر مثل همه انسانهای دیگر متفاوت است.بعضی کتابهای شعر امروز فقط ارزش یک بار روخوانی دارد و اصلا کلمات و تصاویر آن در ذهن باقی نمیماند. همین جاست که نیازمند تعریفی برای شعر خوب میشویم. به نظر شما چرا باید چنین مجموعه شعرهایی به چاپ برسد؟
یک دلیلش این است که تولید کتاب در کشور ما ارزان است. هر کس هم با قوانین بیقاعده و اساس میتواند در کشور ما ناشر شود. بزرگی میگفت: از ستارههای هفت آسمان یکی میشود اختر تابناک. مابقی سوسو میزنند. شب لازم است مثل روز. خشکسالی لازم است مثل زمین آماده کشت. این مجموعهها هم لازم است که به چاپ برسد و اشکالی هم ندارد. فکر نمیکنم شعر حافظ هم نجات دهنده کسی بوده باشد. حالی بوده که به حافظ دست داده و شعرش را سروده است و ما هم هنوز با آن شعر احساس مشترک داریم. مولوی نیز همین طور بوده است.شما که امروز شعرهایتان خوب در جامعه درخشیده، هنگام خواندن شعر دیگران به چه ویژگیهایی توجه میکنید؟
من به شعری که گفته شده، نگاه نمیکنم. به زاویهای که شاعر با آن به جهان نگاه کرده، دقت میکنم. روی کلمات شعر هم بسیار حساس نیستم تا آن جا که بخواهم در فرهنگ بهروزی مثل سخن یا لغتنامه دهخدا آنها را بیابم. معتقدم شعر مثل شمعی است که در منطقهای خاص یکبار به آینه نزدیک میشود، یک بار به لاله عباسیها، یک بار به ترک دیوار. پس به عبارتی شعر زوایای مختلف دیدن را پیشنهاد میدهد. مثلا شهاب مقربین در شعری میگوید: به بن بست رسیدم/ به آغوش باز تو.معتقدم شعر مثل شمعی است که در منطقهای خاص یکبار به آینه نزدیک میشود، یک بار به لاله عباسیها، یک بار به ترک دیوار. پس به عبارتی شعر زوایای مختلف دیدن را پیشنهاد میدهد
پس تحلیل در این نگاه جایگاهی ندارد؟
علوم انسانی وجود دارد و نیازی به این همه تحلیل نیست. باید بگذاریم انسانها آزاد باشند. اجازه دهیم افراد وارد عرصه شوند. در بین همین افراد فکر و شعر بعضی به ذائقه مردم خوش مینشیند و حتما پس از مدتی عدهای خودشان کنار میروند. مردم با خریدن یا نخریدن یک کتاب به اثر تولید شده واکنش نشان میدهند. همین مردم هم به یکدیگر توصیه میکنند که یک کتاب ارزش خواندن دارد یا ندارد. همه ما به ظن خودمان یار این طبیعت هستی هستیم. از همین دریچه هم به شعر نگاه میکنیم. این جا یک شعر میتواند در نظر شخصی خوب باشد و در نظر شخص دیگر بد و ضعیف.با این باور همه چیز کاملا نسبی است و ما نباید هیچ تحلیلی کنیم.
اتفاقا این امر کاملا مطلق است. کسی که فرزندش در دریا غرق شده دائم به دریا فحش میدهد و کسی که خاطرهای عاشقانه از دریا دارد، در آن فقط زیبایی میبیند. ما خودمان را میفهمیم و گمان میکنیم همه چیز را فهمیده ایم. اما علیرضا روشن یک بدبخت کپک زده (حتما این جملهها را بنویسید) است که هزار مشکل دارد و چیزهایی هم گفته که ممکن است به مذاق بعضیها خوش بنشیند. البته من با تحلیل مخالف نیستم. اما من تحلیلگر نیستم.درباره «کتاب نیست» که به تازگی از شما به چاپ رسیده، تحلیلی صورت نگرفته است؟
دوستانی که شعرهای من را میخوانند یا برایشان علی السویه است یا من را ستایش میکنند یا فحش میدهند. با این اوصاف من از کجا بدانم که اثرم خوب است یا بد؟ من دارم کارم را میکنم. مردم یا میخوانند یا نمیخوانند. چند شعر از سهراب سپهری بسیار عالی است؟ وقتی که معیاری برای خوبی نداریم من چه طور انتظار داشته باشم که همه از شعر من خوششان بیاید؟ ما باید اجازه دهیم تا مجموعهها به چاپ برسد و مردم خودشان آثار خوب را انتخاب کنند.فرآوری: مهسا رضایی
بخش ادبیات تبیان
منبع: تهرانامروز