تبیان، دستیار زندگی
عادت کرده‌ایم دین و خدا و پیغمبر را در گذشته بایگانی کنیم و هر وقت ...دل‌مان گرفت و یاد گذشته‌ها و خاطرات کردیم
عکس نویسنده
عکس نویسنده
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

یک محکمه خصوصی

ما عادت کرده‌ایم که امام‌مهدی را به آینده‌های دور حواله دهیم و فقط هرگاه که خواستیم درباره پایان دنیا فکر کنیم یا در مورد آن حرف بزنیم، ذکر خیری از ایشان هم داشته باشیم. همان‌گونه که عادت کرده‌ایم دین و خدا و پیغمبر را در گذشته بایگانی کنیم و هر وقت دل‌مان گرفت و یاد گذشته‌ها و خاطرات کردیم، غباری هم از قران و روایت و سنت بگیریم و عرض ارادتی بکنیم. جالب آنکه ما نه تنها سهمی از وضعیت حال و امروز خود برای دین و خدا و پیغمبر و امام‌مهدی قرار نمی‌دهیم که مواظب هستیم این عناصر ارزشمند، هیچ وقت وارد زندگی امروز ما نشوند!

هر وقت صحبت از دین و پیغمبر می‌شود، ما فوراً با ژست روشن‌فکرانه‌ای بلندگو به‌دست می‌گیریم که بله! البته این مسایل مربوط به هزار و چهارصد سال پیش است و حال آنکه امروزه انسان پیشرفت بسیاری کرده و همه‌چیز عوض شده است و باید دید در عصر اتم و فضا و اینترنت و ماهواره و حقوق‌بشر دنیا دست کیست و باید چگونه زندگی کرد! هنگامی که یک‌نفر صحبت امام‌مهدی را پیش بکشد، دوباره این ما هستیم که با قیافه‌ای حق‌به‌جانب و دل‌سوزانه به آرامی سخن آغاز می‌کنیم که بله! البته این مسایل مربوط به آینده است و حال‌آنکه هیچ‌کس از آینده خبر ندارد و معلوم‌ نیست در آن زمان چه اتفاقاتی رخ بدهد و اصلاً دنیا چه شکلی بشود و باید حرف فردا را به فردا واگذاشت و به امروز چسبید و هوای همین کسب و کار و تحصیل و ازدواج و زن و زندگی و آداب معاشرت و همسایگی را داشت تا ببینیم چه می‌شود و خدا چه می‌خواهد!

چه خوب می‌شد اگر حقیقت همین‌گونه بود و دین و خدا و پیغمبر متعلق به هزار و چهارصدسال پیش بود و امام‌مهدی هم برای آدم‌ها و نسل‌های بعدی بود و این‌ها هیچ‌کدام به ما مربوط نبود. چه خوب‌ می‌شد اگر ما می‌توانستیم صرفاً با شعاردادن و تظاهرکردن دین‌دار باشیم و با یک دعای ندبه رفتن بر سر امام‌مهدی منت گذاشته و هفته دیگری را با اعتمادبه‌نفس آغاز کنیم. چه خوب می‌شد اگر نیازی نبود برای نزدیک‌ترشدن به امام‌مهدی در زندگی فردی و اجتماعی خودمان تغییر و تحولی ایجاد کنیم. چه خوب می‌شد اگر ما می‌توانستیم به همین‌ راحتی سروته قضیه را به هم بپیچیم و پرونده امام‌مهدی را مختومه اعلام کرده و محترمانه او را از زندگی‌ امروزمان بیرون کنیم.

مسئله کاملاً جدی است؛ میان ما و امام‌مهدیی که اکنون در غیبت به سر می‌برد چه رابطه‌ای وجود دارد؟ زندگی امروز ما بدون ظهور او چه چیزی کم دارد؟ رزق و روزی‌مان نمی‌رسد؟ ماشین‌های‌مان راه نمی‌روند؟ بچه‌های‌مان بزرگ نمی‌شوند؟ واقعاً چه نیازی وجود دارد که باید برای برطرف کردن آن به امام‌مهدی روی آورد؟ مگر زندگی ما چه کم دارد که برای به‌دست‌آوردن آن باید سراغ امام‌مهدی را گرفت و اساساً چرا ما باید از امام‌مهدی گفت‌وگو کنیم؟

می‌توان آدم‌ها را به سه دسته‌ تقسیم کرد.

گروه نخست کسانی هستند که به امام‌مهدی اعتقادی ندارند. این‌ آدم‌ها ممکن است از اساس امام‌مهدی را نشناسند و به‌طور طبیعی نسبت به او بی‌اعتقاد باشند، مانند کسی که در قطب‌شمال و درمیان اقوام ستاره‌پرست زندگی می‌کند و تاکنون از جغرافیا و فرهنگ قوم خود خارج نشده است. البته عکس این حالت هم ممکن است و می‌توان تصور کرد فردی با وجود شناخت امام‌مهدی برای بی‌اعتقادی خود استدلال‌هایی فراهم آورده باشد، مثل کسی که در خاورمیانه و در میان مسلمانان زندگی می‌کند و مطالعه چند کتاب او را به این نتیجه رسانده که اعتقاد به امام‌مهدی نمی‌تواند درست باشد.

گروه دوم کسانی هستند که به بهترین شکل ممکن به امام‌مهدی اعتقاد دارند. اعتقاد این گروه از آدم‌ها می‌تواند عامیانه اما صحیح باشد مثل پیرمرد کاسبی که اگرچه اهل علم و درس‌ نیست و زیاد نمی‌داند اما متناسب با ظرفیت خود به بصیرتی دست یافته که باعث شده اعتقاد او به امام‌مهدی مطابق با حقیقت باشد. هم‌چنین ممکن است اعتقاد بعضی از این آدم‌ها برخاسته از علم‌آموزی مستمر و بینشی عمیق باشد مانند شیخ مفید که سال‌ها در پی علم روانه می‌شود و توفیق می‌یابد که علم ارزش‌مند خود را در عمل پیاده کند و مورد توجه امام‌مهدی قرار گیرد.

گروه سوم کسانی هستند که در گروه اول و دوم نمی‌گنجند. این دسته از آدم‌ها اگرچه به‌طورکلی به امام‌مهدی اعتقاد دارند اما غالباً سعی نمی‌کنند که این اعتقاد خود را در معرض آزمون‌ قرار داده و نسبت به آن بصیرت پیدا کنند. در واقع این گروه از انسان‌ها به‌‌شکلی با امام‌مهدی آشنا شده‌اند و با پذیرفتن این ایده خود را از گروه اول جدا کرده‌اند اما به قول معروف اعتقادشان یک‌خط در میان است و فقط می‌توانند چیزهایی را که همه مردم درباره این ایده و این شخصیت می‌گویند، بازگو کنند.

گفتگو درباره امام‌مهدی، حداقل برای دسته اول و دوم فایده چندانی در پی نخواهد داشت. آدم‌های گروه اول از بیخ‌وبن منکر قضیه هستند و از آنجا که هنوز اصل مسئله برای ایشان به اثبات نرسیده، صحبت از کم‌وکیف اعتقاد به امام‌مهدی ثمره‌ای برای آنها نخواهد داشت. آدم‌های گروه دوم هم که به مقصد رسیده‌اند و از آنجا که خود باید در این راه آموزگاری کنند، نیازی به سخن‌رانی و راه‌نمایی ندارند. با این اوصاف، ضرورت گفتگو از چرایی و چگونگی اعتقاد به امام‌مهدی تنها برای گروه دوم باقی می‌ماند و فقط ایشان هستند که می‌باید برای رهایی از تناقض، توهم و سرگشتگی خود فکری بردارند و چاره‌ای بجویند.

در واقع ما باید تکلیف خودمان را روشن کنیم؛ یا به امام‌مهدی اعتقاد داریم و یا نداریم و اگر داریم، یا این اعتقاد آگاهانه و بصیرانه است و درباره آن به اندازه کافی فکر شده و یا این‌طور نیست. در صورتی‌که اعتقاد ما به امام‌مهدی هنوز در حد همان داستان‌های کودکانه و گفتارهای عامیانه است و یا اینکه احساس می‌کنیم آنچنان که باید درباره این اعتقاد فکر نکرده‌ایم، حل‌شدن این مسئله که ما چرا درباره امام‌مهدی فکر می‌کنیم و اساساً درباره او چه فکر می‌کنیم ضروری است. وقتی این ضرورت درک شود، دیگر لازم نیست که امام‌مهدی را تنها در آینده جستجو کنیم. در آن هنگام، اعتقاد به امام‌مهدی به کار ما می‌آید، چرا که گذشته را توضیح می‌دهد، آینده را روشن می‌کند و برای زندگی امروز ما راه‌حل می‌دهد.

نویسنده: یاسرآئین، بخش مهدویت تبیان

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.