كوكب برج حیا
بلبل طبعم غزل خوان در ثناى زینب است
مرغ روحم پر زنان اندر هواى زینب است
كوكب برج حیا و مظهر عصمت بود
مادر گیتى به حیرت از حیاى زینب است
صد هزاران حاتم طائى گداى درگهش
چشم عالم بر در جود و سخاى زینب است
خوش وفا بنمود بر آن عهد و پیمانى كه بست
اهل عالم مات و حیران از وفاى زینب است
كى مصیبتها ى آن بانو شود محو از نظر
آسمان گوهر فشان هر شب براى زینب است
ز آفتاب روز محشر نبودیش بیم و هراس
هر كه او امروز گریان در عزاى زینب است
بود صابر در مصائب بر قضاى حق رضا
روز محشر هم رضاى حق رضاى زینب است
دین احمد سرفراز از همت والاى اوست
چون حسین یار و معین و پیشواى زینب است
دید ماهى بر سنان در ابر خاكستر نهان
گفت این مهر فروزان رهنماى زینب است
خطبه او را ملك هر سال خواند با فغان
در تزلزل شهر كوفه زان فداى زینب است
كربلا و كوفه و شام و خرابه روز و شب
در نواى زینب از آن ماجراى زینب است
بس نما دیگر مزن آتش به جان دوستان
مزد اشعارت «هنرور» با خداى زینب است
بخش عترت و سیره تبیان