جلوگیرى از گسترش فضایل حضرت على علیه السلام
تاریخ بشریت كمتر شخصیتى را چون حضرت على (علیه السلام) سراغ دارد كه دوست و دشمن دست به دست هم دهند تا فضایل برجسته و صفات عالى او را مخفى و مكتوم سازند و مع الوصف ، نقل مكارم و ذكر مناقب او عالم را پر كند.
دشمن كینه و عداوت او را به دل گرفت و از روى بدخواهى در اخفاى مقامات و مراتب بلند او كوشیده ، و دوست كه از صمیم دل به او مهر مى ورزید، از ترس آزار و اعدام ، چاره اى نداشت جز آنكه لب فرو بندد، و به مودّت و محبت او تظاهر نكند و سخنى درباره وى بر زبان نیاورد.
تلاشهاى ناجوانمردانه خاندان اموى در محو آثار و فضایل خاندان علوى فراموش ناشدنى است. كافى بود كسى به دوستى حضرت على (علیه السلام) متهم شود و دو نفر از همان قماش كه پیرامون دستگاه حكومت ننگین وقت گرد آمده بودند به این دوستى گواهى دهند؛ آن گاه ، فوراً نام او از فهرست كارمندان دولت حذف مى شد و حقوق او را از بیت المال قطع مى كردند.
معاویه در یكى از بخشنامه هاى خود به استانداران و فرمانداران چنین خطاب كرد و گفت :
اگر ثابت شد كه فردى دوستدار على و خاندان اوست نام او را از فهرست كارمندان دولت محو كنید و حقوق او راقطع و از همه مزایا محرومش سازید.(1)
در بخشنامه دیگرى گام فراتر نهاد و به طور مؤكد دستور داد كه گوش و بینى افرادى را كه به دوستى خاندان على تظاهر مى كنند ببرند و خانه هاى آنان را ویران كنند.(2)
در نتیجه این فرمان ، بر ملت عراق و به ویژه كوفیان آنچنان فشارى آمد كه احدى از شیعیان از ترس مأموران مخفى معاویه نمى توانست راز خود را، حتى به دوستانش ، ابراز كند مگر اینكه قبلاً سوگندش مى داد كه راز او را فاش نسازد.(3)
اسكافى در كتاب (نقض عثمانیه )مى نویسد:
دولتهاى اموى و عباسى نسبت به فضایل على حساسیت خاصى داشتند و براى جلوگیرى از انتشار مناقب وى فقیهان و محدثان و قضاوت را احضار مى كردند و فرمان مى دادند كه هرگز نباید درباره مناقب على سخنى نقل كنند. به این جهت ، گروهى از محدثان ناچار بودند كه مناقب امام را به كنایه نقل كنند و بگویند: مردى از قریش چنین كرد!(4)
معاویه براى سومین بار به نمایندگان سیاسى خود در استان هاى سرزمین اسلامى نوشت كه شهادت شیعیان على رادر هیچ مورد نپذیرند!
اما این سختگیری هاى بیش از حد نتوانست جلو انتشار فضایل خاندان على را بگیرد. از این جهت ، معاویه براى بار چهارم به استانداران وقت نوشت :
به كسانى كه مناقب و فضایل عثمان را نقل مى كنند احترام كنید و نام و نشان آنان را براى من بنویسید تا خدمات آنان را با پاداش هاى كلان جبران كنم .
یك چنین نویدى سبب شد كه در تمام شهرها بازار جعل اكاذیب ، به صورت نقل فضایل عثمان ، داغ و پررونق شود و روایان فضایل از طریق جعل حدیث درباره خلیفه سوم ثروت كلانى به چنك آرند. كار به جایى رسید كه معاویه ،خود نیز از انتشار فضایل بى اساس و رسوا ناراحت شد و این بار دستور داد كه از نقل فضایل عثمان نیز خوددارى كنند و به نقل فضایل دو خلیفه اول و دوم و صحابه دیگر همت گمارند و اگر محدثى درباره ابوتراب فضیلتى نقل كند فوراً شبیه آن را درباره یاران دیگر پیامبر جعل كنند و منتشر سازند، زیرا این كار براى كوبیدن براهین شیعیان على مؤثرتر است .(5)
مروان بن حكم از كسانى بود كه مى گفت دفاعى كه على از عثمان كرد هیچ كس نكرد. مع الوصف ، لعن امام (علیه السلام) ورد زبان او بود. وقتى به او اعتراض كردند كه با چنین اعتقادى درباره على ، چرا به او ناسزا مى گویى ، در پاسخ گفت:پایه هاى حكومت ما جز با كوبیدن على و سب و لعن او محكم و استوار نمى گردد. برخى از آنان با آنكه به پاكى و عظمت و سوابق درخشان حضرت على (علیه السلام) معتقد بودند، ولى براى حفظ مقام و موقعیت خود، به حضرت على و فرزندان او ناسزا مى گفتند.
عمر بن عبدالعزیز مى گوید:
پدرم فرماندار مدینه و از گویندگان توانا و سخن سرایان نیرومند بود و خطبه نماز را با كمال فصاحت و بلاغت ایراد مى كرد. ولى از آنجا كه ، طبق بخشنامه حكومت شام ، ناچار بود در میان خطبه نماز على و خاندان او را لعن كند،]؛ هنگامى كه سخن به این مرحله مى رسید ناگهان در بیان خود دچار لكنت مى شد و چهره او دگرگون مى گشت ، وسلاست سخن را از دست مى داد. من از پدرم علت را پرسیدم . گفت :اگر آنچه را كه من از على مى دانم ، دیگران نیز مى دانستند كسى از ما پیروى نمى كرد؛ و من با توجه به مقام منیع على به او ناسزا مى گویم ، زیرا براى حفظ موقعیت آل مروان ناچارم چنین كنم .(6)
قلوب فرزندان امیه مالامال از عداوت حضرت على (علیه السلام) بود. وقتى گروهى از خیراندیشان به معاویه توصیه كردند كه دست از این كار بردارد، گفت : این كار را آنقدر ادامه خواهیم داد كه كودكان ما با این فكر بزرگ شوند و بزرگانمان با این حالت پیر شوند!
لعن و سب حضرت على (علیه السلام)، شصت سال تمام بر فراز منابر و در مجالس و وعظ و خطابه و درس و حدیث ، در میان خطبا و محدثان وابسته به دستگاه معاویه ادامه داشت و به حدى مؤثر افتاد كه مى گویند روزى حجاج به مردى تندى كرد و با او به خشونت سخن گفت و او كه فردى از قبیله بنى أزد بود رو به حجاج كرد و گفت : اى امیر! با ما این طور سخن مگو؛ ما داراى فضیلت هایى هستیم . حجاج از فضایل او پرسید و او در پاسخ گفت : یكى از فضایل ما این است كه اگر كسى بخواهد با ما وصلت كند نخست از او مى پرسیم كه آیا ابوتراب را دوست دارد یا نه ! اگر كوچكترین علاقه اى به او داشته باشد هرگز با او وصلت نمى كنیم . عدوات ما با خاندان على به حدى است كه در قبیله ما مردى پیدا نمى شود كه نام او حسن یا حسین باشد، و دخترى نیست كه نام او فاطمه باشد. اگر به یكى از افراد قبیله ما گفته شود كه از على بیزارى بجوید فوراً از فرزندان او نیز بیزارى مى جوید.(7)
بر اثر پافشارى خاندان امیه در اخفاى فضایل حضرت على (علیه السلام) و انكار مناقب او درست انگاشتن بدگویى درباره آن حضرت چنان در قلوب پیر و جوان رسوخ كرده بود كه آن را یك عمل مستحب و بعضاً فریضه اى اخلاقى مى شمردند. روزى كه عمربن عبدالعزیز بر آن شد كه این لكه ننگین را از دامن جامعه اسلامى پاك سازد ناله گروهى از تربیت یافتگان مكتب اموى بلند شد كه : خلیفه مى خواهد سنت اسلامى را از بین ببرد!
با این همه، صفحات تاریخ اسلام گواهى مى دهد كه نقشه هاى ناجوانمردانه فرزندان امیه نقش بر آب شد و كوشش هاى مستمر آنان نتیجه معكوس داد و آفتاب وجود سراپا فضیلت امام (علیه السلام) از وراى اوهام و القائات خطیبان دستگاه اموى به روشنى درخشیدن گرفت . اصرار و انكار دشمن نه تنها از موقعیت و محبت حضرت على (علیه السلام) در دل هاى بیدار نكاست بلكه سبب شد درباره آن حضرت بررسى بیشترى كنند و شخصیت امام (علیه السلام) را به دور ازجنجال هاى سیاسى مورد قضاوت قرار دهند، تا آنجا كه عامر نوه عبدالله بن زبیر دشمن خاندان علوى به فرزند خود توصیه كرد كه از بدگویى درباره على دست بردارد زیرا بنى امیه او را شصت سال در بالاى منابر سب كردند ولى نتیجه اى جز بالا رفتن مقام و موقعیت على و جذب دل هاى بیدار به سوى وى نگرفتند.(8)
پىنوشتها:
1 . انظرو الى من قامت علیه البینة انه یحب علیا و اهل بیته فامحوه من الدیوان و اسقطوا عطائه و رزقه .
2 . من اتهمتموه بموالاة هولاء فنكلو به و اهدموا داره .
3 . شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج 11 ص 4445
4 . همان
5 . شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج 3ص 15
6 . همان ، ج 13 ص 221
7. فرحة الغرى ، نگارش مرحوم سید ابن طاووس ، چاپ نجف ، ص 13ـ 14
8. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج 13 221
منبع:
فروغ ولایت؛ استاد آیةالله شیخ جعفر سبحانى