تبیان، دستیار زندگی
وقتی به تاریخ یهود مراجعه می کنیم، با حوادث عجیبی رو به رو می شویم که در تاریخ کمتر مانند آن ها رخ داده و گاه برخی از آن ها دیگر هر گز در تاریخ رخ نداده است. آیات بسیارى در قرآن مجید ویژگى ‏هاى ذاتى، روانى و اجتماعى قوم یهود را برمى ‏شمارد كه طبق تحقیقات
عکس نویسنده
عکس نویسنده
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

پیشینه بهانه گیری مردم در تاریخ


وقتی به تاریخ یهود مراجعه می کنیم، با حوادث عجیبی رو به رو می شویم که در تاریخ کمتر مانند آن ها رخ داده و گاه برخی از آن ها دیگر هرگز در تاریخ رخ نداده است. آیات بسیارى در قرآن مجید ویژگى ‏هاى ذاتى، روانى و اجتماعى قوم یهود را برمى ‏شمارد كه طبق تحقیقات صورت گرفته، هنوز در جامعه یهودى پا بر جا مى ‏باشد و تغییرى در آن حاصل نشده است.


قوم بنی اسرائیل
اعتقاد نداشتن به خدا و پیامبران الهى

با رهایی قوم بنى اسرائیل از چنگال فرعون و لشكریان، قرار شد در سر راه خویش وارد سرزمین مقدس شوند و با پاک کردن آنجا از شرك و بت‏ پرستى، با آرامش خاطر زندگى نمایند؛ اما با ابلاغ فرمان خداوند مبنى بر ورود به شهر و مبارزه با بت پرستان به آن ها، از آن سر باز زدند و از ورود امتناع كردند. در این شرایط دو نفر كه به حضرت موسى علیه السلام و راه او ایمان داشتند، به نصیحت قوم بنى اسرائیل پرداختند، اما آن ها در واكنش به این خیرخواهى مطالبى بیان كردند كه واقعیت وجودی آن ها را به طور کامل آشكار ساخت: «قالُوا یا مُوسی إِنّا لَنْ نَدْخُلَها أَبَدًا ما دامُوا فیها فَاذْهَبْ أَنْتَ وَ رَبُّکَ فَقاتِلا إِنّا هاهُنا قاعِدُونَ»؛ «(بنی اسرائیل) گفتند: ای موسی! تا آن ها در آنجا هستند، ما هرگز وارد نخواهیم شد! تو و پروردگارت بروید و (با آنان) بجنگید، ما همینجا نشسته ‏ایم».(1)

آنان با این گفتار خویش، نشان دادند كه درباره خداى تعالى همان اعتقاد باطلى را داشته ‏اند كه بت پرستان دارند؛ یعنى پنداشته ‏اند خداى تعالى نیز موجودى شبیه یك انسان است و در حقیقت نیز یهود چنین اعتقادى داشتند؛ زیرا همان ها بودند كه بنا به حكایت قرآن كریم، پس از عبور از دریا و رسیدن به قومى كه بت مى‏ پرستیدند، به موسى گفتند: تو نیز براى ما خدایانى چند درست كن، همان گونه كه این ها خدایان بسیار دارند! حضرت موسى علیه السلام به آنان فرمود: به راستى كه شما مردمى نادان هستید. این اعتقاد به جسمانى بودن خدا و شباهت به انسان ‏ها، همواره در یهود بوده و امروز نیز همچنان بر همان اعتقادند.(2)

عبارت «از خدایت بخواه» بیانگر این است که آنان خداى موسى علیه السلام را از خداى خودشان جدا مى ‏دانستند. وقتی که وضع گاو نیز مشخص شد، باز بهانه ‏گیرى را كنار نگذاشتند و در عین اینكه دستور داده شده عمل كنید، باز گفتند: «از خدایت بخواه» این چه گاوى است؟

در داستان دیگری از این قوم که در قرآن نیز به آن شاره شده است، چنین آمده که یك نفر از بنى اسرائیل كشته شد و قاتل وى مشخص نبود. در این شرایط حضرت موسى‏ علیه السلام دستور یافت که به بنى اسرائیل فرمان دهد گاوى را سر ببرند و یكى از اعضاى آن را به پیكر مقتول بزنند تا زنده شود و با زبان خویش قاتل را معرفى كند.

حضرت موسى علیه السلام این دستور را ابلاغ کرد و بنى اسرائیل آن را به شوخى و استهزاء گرفتند و به حضرت موسى علیه السلام گفتند: ما را به مسخره گرفته ‏اى؟ حضرت موسى ‏علیه السلام در پاسخ آنها به یك حقیقت بزرگ اشاره کرد و فرمود: مسخره و استهزاء عمل افراد نادان و جاهل است و پیامبر خدا و فرستاده او از استهزاء و سخریه نسبت به دیگران پیراسته است: «وَ إِذْ قالَ مُوسی لِقَوْمِهِ إِنَّ اللّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تَذْبَحُوا بَقَرَةً قالُوا أَ تَتَّخِذُنا هُزُوًا قالَ أَعُوذُ بِاللّهِ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْجاهِلی»؛ «و (به یاد آورید) هنگامی را که موسی به قوم خود گفت: خداوند به شما دستور می ‏دهد ماده‏ گاوی را ذبح کنید (و قطعه‏ ای از بدن آن را به مقتولی که قاتل او شناخته نشده بزنید، تا زنده شود و قاتل خویش را معرفی کند؛ و غوغا خاموش گردد.) گفتند: آیا ما را مسخره می‏ کنی؟» (موسی) گفت: «به خدا پناه می‏ برم از اینکه از جاهلان باشم».(3)

این واقعه بیانگر بی ایمان آنها را نسبت به پیامبرشان روشن مى ‏سازد. آنها حضرت موسى‏ علیه السلام را همانند خود جاهل و نادان تصور مى ‏كردند. آنها پس از آنكه اطمینان یافتند استهزائى در كار نیست، به حضرت موسى علیه السلام گفتند: از خدایت بخواه تا بیان كند كه این چگونه گاوى است كه باید سر برید؟

عبارت «از خدایت بخواه» بیانگر این است که آنان خداى موسى علیه السلام را از خداى خودشان جدا مى ‏دانستند. وقتی که وضع گاو نیز مشخص شد، باز بهانه ‏گیرى را كنار نگذاشتند و در عین اینكه دستور داده شده عمل كنید، باز گفتند: «از خدایت بخواه» این چه گاوى است؟ در صورتى كه ظاهر آیات بیانگر آن است که اگر به همان دستور اول عمل مى‏ كردند و یك گاو از هر قبیل سر مى ‏بریدند، كافى بود و به زحمت نمى‏ افتادند».(4)

قوم بنی اسرائیل
اطاعت ناپذیرى در برابر فرامین الهى

امت موسی علیه السلام تقریباً در همه فرامینى كه از جانب خداوند بزرگ به وسیله رهبرشان موسی علیه السلام به آن ها ابلاغ گردید، به نوعى نافرمانى و سرپیچى کردند . در حقیقت آن ها هیچ فرمانى را بدون چون و چرا اطاعت نكردند. در هر مرحله ‏اى بهانه ‏اى تراشیدند و به نوعى قصد شانه خالى كردن از زیر بار مسئولیت را داشتند.

در جریان دیگری که قرآن به آن اشاره دارد، وقتی حضرت موسى علیه السلام از كوه طور بازگشت، تورات را آورد و به قوم خود گفت: كتابى آسمانى آورده ‏ام كه حاوى دستورات دینى و حلال و حرامى است كه خداوند برنامه كار شما قرار داده است؛ آن را بگیرید و به احكام آن عمل كنید. یهود تصور كردند تكالیف مشكلى براى آن ها آورده است؛ بنابراین گفتند: چه كسى این مطالب را خواهد پذیرفت؟ و این گونه بناى نافرمانى و تمرد و سركشى را گذاشتند. خداوند فرشتگان را مأمور كرد تا قطعه عظیمى از كوه را بالاى سر آن ها قرار دهند. در این موقع حضرت موسى ‏علیه السلام فرمود: چنانچه پیمان ببندید به دستورات تورات عمل نمایید و از این تمرد و سركشى توبه كنید، عذاب از شما بر طرف خواهد شد وگرنه همه هلاك خواهید شد. آنها تسلیم شدند، تورات را گرفتند و براى خداوند سجده کردند؛ در حالى كه هر لحظه منتظر بودند که کوه سقوط کند، اما بالاخره در اثر توبه، عذاب از آنها برداشته شد: «وَ رَفَعْنا فَوْقَهُمُ الطُّورَ بِمیثاقِهِمْ وَ قُلْنا لَهُمُ ادْخُلُوا الْبابَ سُجَّدًا وَ قُلْنا لَهُمْ لا تَعْدُوا فِی السَّبْتِ وَ أَخَذْنا مِنْهُمْ میثاقًا غَلیظًا»؛ «و کوه طور را بر فراز آن ها بر افراشتیم؛ و در همان حال از آنها پیمان گرفتیم و به آنها گفتیم: «(برای توبه،) از در (بیت المقدس) با خضوع درآیید!» و (نیز) گفتیم: «روز شنبه تعدّی نکنید (و دست از کار بکشید!)» و از آنان (در برابر همه اینها،) پیمان محکمی گرفتیم.»(5)

ادامه دارد ...

پی نوشت ها:

1. مائده: 24.

2. تفسیر المیزان، ج5، ص475.

3. بقره: 67.

4. همان، ج1، ص302.

5. نساء: 154.

زهرا رضائیان

بخش قرآن تبیان