تبیان، دستیار زندگی
همین ارزش‌ها هستند که سبک زندگی زن ایرانی را دگرگون کرده‌اند و حالا می‌بینیم دختری با ظاهری شبیه طبقه متوسط روبه بالا، به شغلی که متعلق به طبقه پائین است می‌پردازد. او نیاز مادی ندارد اما رسانه‌ها و تبلیغات میل به مصرف‌گرایی را چنان در او برانگیخته‌اند...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

دست‌فروشی با لباس مارکدار؟!


همین ارزش‌ها هستند که سبک زندگی زن ایرانی را دگرگون کرده‌اند و حالا می‌بینیم دختری با ظاهری شبیه طبقه متوسط روبه بالا، به شغلی که متعلق به طبقه پائین است می‌پردازد. او نیاز مادی ندارد اما رسانه‌ها و تبلیغات میل به مصرف‌گرایی را چنان در او برانگیخته‌اند که او حاضر است برای تامین مخارج رنگ‌مو و آرایش و کیف و کفش مارک دار، توی مترو دست‌فروشی کند.

دست فروشی زنان در مترو

آرایشش تر و تازه است. موهای رنگ‌شده‌اش را از جلوی روسری بیرون داده. رنگ روسری‌ش با رنگ موها کنتراست دارد و همین جلای خاصی به موها داده. مانتوش هم خوش‌فرم است، پیداست از یکی از این بوتیک‌های بالای شهر خریداری شده. کیف و کفشش هم پدرمادردار است، آل‌استار. مجموعه این ظواهر، دختر را توی ذهنت می‌برد و می‌گذارد توی طبقه متوسط به بالای شهری، که با گران شدن بنزین مجبور شده‌اند از مترو استفاده کنند. می‌آید و می‌نشیند صندلی جلوی من. مترو که راه می افتد در کیفش را آرام باز می‌کند، یک جعبه پر از رژلب درمی‌آورد و پامی‌شود که «خانوما، رژلب ... دارم، نصف قیمت مغازه»

*******

مترو؛ به عنوان وسیله ی ارتباطی و راهی سریع برای سفرهای درون شهری، بیش از یازده سال است که جای خود را در دل تهران بزرگ باز کرده و شهری زیر زمینی را برای رفت و آمد، تردد و گاه تجارت و کاسبی شهروندان تهرانی ساخته است.  وسیله ای رفاهی و مناسب که به دلیل استفاده ی فراگیر و همگانی از آن، ناگزیر به مشاهده و تحمل آسیب های اجتماعی و پدیده های زشت اجتماعی فراوانی در آن هستیم. حضور و اشتغال زنان دستفروش، یکی از نخستین آسیب های اجتماعی بعد از راه اندازی خطوط حمل و نقل زیرزمینی در تهران بود.

ترکیب «دختر دست‌فروش» ما را یاد چیزی شبیه دخترک کبریت‌فروش می‌اندازد. دختری که به دلیل فقر «مجبور» به دستفروشی شده.

یک زن، وقتی پا به مترو می گذارد و شروع به دستفروشی می‌کند، پیش از همه با انتظاراتی که جامعه از او دارد می‌جنگد و این خیلی هزینه‌بردار است، حداقل به لحاظ ذهنی. باید حداقل پیش خودش به این سوال جواب بدهد که «من برم و بین مردم بچرخم و داد بزنم که خانوما دستمال دارم، سه تا هزار؟».

وقتی خودش را راضی کرد و آن مقاومت ذهنی را کنار گذاشت، تازه باید به نگاه‌های معنی‌دار مسافران مترو عادت کند که ته دل‌شان دارند می‌پرسند «چطور به این کار تن داده؟! یعنی انقدر محتاج است؟!». به همه این نگاه‌های روزمره، برخورد اتفاقی همسایه و دوست و آشنا و حرف‌های بعدش که «بیچاره دختر خانوم فلانی، تو مترو دستفروشی می‌کنه!»، را هم اضافه کنید.

این ارزش‌ها، نگرش زن را نسبت به نوع شغل، چنان تغییر می دهد که نه تنها او را وامی‌دارد با کفش مارک‌دار، دست‌فروشی کند. این تغییرات آنقدر نیرومند و پرشتابند که کم‌کم دارند در ذهن ما، تصویر دخترک کبریت فروش، با آن لباس‌های ژنده‌اش را تبدیل می‌کند به دختری با صورت آرایش‌کرده و لباس‌های مدروز

پس انگیزه دست‌زدن به این کار باید خیلی قوی باشد که بتواند حداقل بر مقاوت‌های ذهنی پیروز شود. هرچند، خود کار هم کلی سخت است؛ از صبح تا شب، توی این شلوغی، از این قطار به قطار دیگر رفتن و توی آن هیروبیر داد زدن و جنس را تبلیغ‌کردن که آیا کسی بخرد یا نخرد. راستی، ممانعت‌ها و بگیر و ببندهای هراز چند گاه مامورهای مترو را هم اضافه کنید.

همه این شرایط، کاری مثل دستفروشی مترو را، حداقل برای زنان، کاری نامناسب می‌کند. اما دلیل اقبال برخی زنان به این کار چیست؟ هرچند شاید فشار اقتصادی و نداشتن مهارت و سرمایه، بسیاری از زنان دستفروش مترو را به این کار واداشته اما آیا همه زنانی که در مترو مشغول به فروشندگی هستند «واقعاً» به این کار نیاز دارند؟

نیاز اقتصادی؟! همه ما دیده‌ایم حداقل قیمت کفش و لباسی که بخشی از این گروه به تن دارند به انسان‌های نیازمند نمی‌آید. پس امروز چه ضرورتی آنان را به مترو می‌کشاند؟ آنهم برای کاری که شرح سختی‌هایش در بالا رفت!

فروشندگی برای تفریح

دست فروشی زنان در مترو

مسئله‌‌ای كه هر روز بر شدت آن افزوده می‌شود، حضور فروشندگانی است كه نه به‌دلیل فقر اقتصادی كه گاه به دلایلی چون خوشگذرانی به مترو می‌آیند و با اجناسی كه به همراه دارند به فروشندگی می‌پردازند. مشكلاتی كه این زنان برای دستفروشان واقعی ایجاد می‌كنند از زبان خود آنان گویاتر است. خانم 46ساله‌ای كه همسرش فوت كرده در این‌باره می‌گوید: یكسری از این خانم‌ها با اینكه پولدار هستند باز هم دستفروشی می‌كنند. یكی از آنها ماشین 206 و 3 تا خانه دارد اما دستفروشی می‌كند.

زن دیگری از شلوغی مترو گلایه دارد و توضیح می‌دهد: الان تا یكی از مامانش قهر می‌كند می‌آید اینجا دستفروشی. ما می‌دانیم كه خیلی‌ها واقعا نیاز ندارند، مثلا خانمی می‌‌خواهد مبل بخرد می‌آید دستفروشی می‌كند.

به نظر می‌رسد تعاریف جدیدی در ذهن مردم یا حداقل بخشی از مردم درحال شکل‌گیریست. مجموعه‌ای از ارزش‌ها، مناسبات و عقایدی که تا پیش از این یک زن را از حضور در برخی جایگاه‌ها و مشغله‌ها منع می‌کرد اکنون دیگر وجود ندارد و جایش را به ارزش‌ها، مناسبات و عقاید جدید می‌دهد.

همین ارزش‌های جدید، زن ایرانی را وامی‌دارد علی‌رغم عدم نیازشدید مالی، به کاری دست بزند که تا همین چند پیش از این ممکن نبود حتی تصورش را هم بکند. کاری که متعلق بود به سطوح خیلی پائین جامعه.

همین ارزش‌ها هستند که سبک زندگی زن ایرانی را دگرگون کرده‌اند و حالا می‌بینیم دختری با ظاهری شبیه طبقه متوسط روبه بالا، به شغلی که متعلق به طبقه پائین است می‌پردازد. او نیاز مادی ندارد اما رسانه‌ها و تبلیغات میل به مصرف‌گرایی را چنان در او برانگیخته‌اند که او حاضر است برای تآمین مخارج رنگ‌مو و آرایش و کیف و کفش مارک دار، توی مترو دست‌فروشی کند.

این ارزش‌ها، نگرش زن را نسبت به نوع شغل، چنان تغییر می دهد که نه تنها او را وامی‌دارد با کفش مارک‌دار، دست‌فروشی کند. این تغییرات آنقدر نیرومند و پرشتابند که کم‌کم دارند در ذهن ما، تصویر دخترک کبریت فروش، با آن لباس‌های ژنده‌اش را تبدیل می‌کند به دختری با صورت آرایش‌کرده و لباس‌های مدروز.

فرآوری: نسرین صفری

بخش خانواده ایرانی تبیان


منبع:

سایت چارقد

جهان نیوز

پایگاه تکناز

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.