برگهایی زرین از مکارم اخلاق امام جواد علیه السلام
زندگی امام جواد علیه السلام همچون سایر ائمه علیهم السلام مالامال از مکارم اخلاق و فضایل متعالی است که به نمونههایی از آن اشاره میشود:
توصیه امام جواد علیه السلام به حاکم سیستان درباره یکی از یاران
مردی از طایفه بنی حنیفه از اهالی سیستان می گوید:با امام جواد علیه السلام در اولین سال خلافت معتصم در سفر حج همراه شدم. روزی سر سفره به او عرض کردم:« فدایت شوم، حاکم منطقه ما مردی است که ولایت شما اهل بیت را قبول دارد و دوستدار شماست. من بدهکارم و باید مالیاتهایی را به دیوان او بپردازم. اگر صلاح میبینیید برای او نامهای بنویسید و از او بخواهید مراعت مرا بکند.»
امام فرمود:«من او را نمیشناسم.»
گفتم:«همان طور که عرض کردم از دوستان شما اهل بیت است و نوشته و توصیه شما برای من سودمند است.»
امام جواد علیه السلام کاغذی طلبید و چنین مرقوم فرمود:«بسم الله الرحمن الرحیم. آن کس که نامه مرا می آورد، برایم از مذهب نیکوی تو سخن گفته است. به درستی که بهره ی تو تنها نیکیهایی است که در حق برادرانت میکنی. پس همواره به برادرانت نیکی کن و بدان که خداوند متعال از تو سئوال می کند و تو در کارهایت مسئول هستی، اگر چه به سبکی ذرهای خردل باشد.»
وارد شهرم شدم. خبر ورودم به حسین بن عبدالله نیشابوری حاکم رسیده بود و او برای استقبال از من، دو فرسخ از شهر خارج شده بود. من نامه امام جواد علیه السلام را به او دادم، او نامه را گرفت و بوسید و بر چشمش نهاد و پرسید:«خواستهات چیست؟»
گفتم:«مالیاتی در دیوان شما بدهکارم.»
او دستور داد مرا معاف کنند. آنگاه گفت:«تا وقتی من حاکم هستم مالیات نده.»
سپس حال خانواده ام را پرسید و دستور داد هر سال به من و همه افراد خانوادهام کمک مالی شود؛ و تا زنده بود، من مالیاتی پرداخت نکردم و کمکهای او نیز به من قطع نشد.
امام جواد علیه السلام و کمک به یاران
ائمه علیهم السلام مظهر لطف و کرم حضرت حق جل و علا نسبت به دوست و دشمن هستند. یاران امام جواد علیه السلام نیز مشمول روابط کریمانه و صمیمانه ایشان بوده اند. در این زمینه به چند مورد اشاره می شود:
کمک امام جواد علیه السلام به غارت زدگان
احد پسر حدید می گوید:در راه حجّ، راهزنان به کاروان ما حمله کردند. وقتی وارد مدینه شدم، امام جواد علیه السلام را دیدم. امام مرا به منزلش دعوت کرد و من ماجرای راهزنی قافلهی خود را را برایش بازگو کردم.
امام جواد علیه السلام دستور داد به من جامهای و مقداری پول دادند. آن گاه به من فرمود:« این دینارها را در میان همسفرانت تقسیم کن، به اندازهای که راهزنان از هر کس سرقت کردهاند.» من دینارها را تقسیم کردم؛ به هر کس دقیقاً همان اندازه رسید که از دست داده بود، نه کمتر نه بیشتر.
توصیه خیرخواهانه امام جواد علیه السلام به یکی از یاران
یکی از یاران امام جواد علیه السلام میگوید:با حماد بن عیسی میخواستیم از مدینه خارج شویم و برای خداحافظی نزد امام جواد رفتیم. امام به ما فرمود:«تا فردا صبح از شهر خارج نشوید.»
اما وقتی از منزل امام خارج شدیم، حمّاد به من گفت:« من امشب راه میافتم چون بارم از شهر خارج شده است.»همان شب، در راه، سیل آمد و حمّاد غرق شد.
مهربانی نسبت به یاران
محمد بن ولید کرمانی می گوید: به منظور دیدن امام جواد علیه السلام به سمت منزل آن حضرت رفتم، جمعیت انبوهی در آستانه درب ورودی حضور داشتند، به سایه بانی پناه بردم تا هنگام نماز ظهر شد نماز ظهر که خواندیم، از پشت سر احساس کردم کسی ایستاده است متوجه شدم دیدم امام جواد علیه السلام است به سمت امام رفتم و دستش را بوسیدم حضرت نشست و از ورودم سئوال کرد پس از آن فرمود: تسلیم باش عرض کردم: فدایت شوم تسلیم هستم.
حضرت سه بار فرمود: تسلیم باش و من هم سه بار پاسخ دادم تسلیم هستم و راضی ام ای پسر رسول الله، پس از این گفتگو خداوند آنچه شک و شبهه در دلم بود از بین برد تا جائی که اگر تلاش می کردم که مجدداً شک و شبهه داشته باشم نمی توانستم.
فردا صبح زود به قصد دیدن امام جواد علیه السلام روانه منزل امام شدم ولی کسی را نیافتم و از شدت گرسنگی و تشنگی، آب می آشامیدم که حرارت ناشی از گرسنگی و تشنگی را بخوابانم،
در این هنگام غلامی آمد که طبقی همراه داشت که در آن غذاهای رنگین بود و غلام دیگر با طبقی همراه با طشت و ظرف مخصوص آب آمد و در برابر من گذاشتند و گفتند امام جواد علیه السلام دستور فرموده که بخوری، از خوردن که فارغ شدم امام آمدند و من نیز با احترام برخاستم و به سمتِ آن حضرت حرکت کردم حضرت دستور داد که بنشینم و بخورم من هم شروع به خوردن کردم.
حضرت نگاهی به غلام انداخت و به او فرمود: تو هم با او بخور تا او راحت بخورد، پس از این که از خوردن دست کشیدم و سفره بر چیده شد، غلام رفت که آنچه را که از غذاها ریخته بود بردارد.
حضرت فرمود: دست نگهدار، دست نگهدار، آنچه از اضافه غذاها روی زمین می ریزد اگر در صحراست، جمع مکن و رهایش کن اگر چه راه گوسفندی باشد، ولی آنچه در خانه می ریزد و بجا می ماند جمع آوری کن.
امام جواد علیه السلام و سفارش به بردباری
لباس ها و پارچه های قیمتی و ارزشمندی را برای امام جواد علیه السلام می بردند که در میان راه ناگهان راهزنان همه را غارت کردند. شخصی که مسئول حمل پارچه ها بود، نامهای نوشت و امام را در جریان واقعه قرار داد.
امام جواد علیه السلام نیز در پاسخ نامه چنین نوشت:« جانها و اموال ما از بخششهای لذتبخش خداوند است و از امانتهایی که در اختیار ما قرار داده است. خداوند به وسیلهی اینها انسان را بهرهمند میسازد و آنچه از دست می رود، خود خداوند می گیرد و برایش پاداش و اجری مقرر میکند. هر کس در این ماجراها جزع و بی تابیاش بر صبر و بردباریش چیره شود، اجر خویش را از دست داده است. از چیرگی جزع بر صبر و بردباری به خداوند پناه میبریم.»
فرآوری : زهرا اجلال
بخش عترت و سیره تبیان
منابع:
بحارالانوار، ج 50، ص 86، ح 2.
بحار الانوار، ج 50، ص 44، ح 13.
بحارالانوار، ج 50، ص 43، ح 10.
بحارالانوار، ج 50، ص 105، ح 22.
بحارالانوار، ج 50، ص 87، ح 3.
بحارالانوار، ج 50، ص 103، ج 17.