تبیان، دستیار زندگی
در یک کلمه و بدون تعصب و با خواندن کتاب‌های اروپایی به خصوص در حوزه شعر باید بگویم ادبیات ایران یک سر و گردن بالاتر است.
عکس نویسنده
عکس نویسنده
نویسنده : فاطمه شفیعی
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

چاشنی انفجار ادبیات ایران به دنیا سرایت خواهد کرد

مصاحبه ی اختصاصی تبیان با علی باباچاهی


در یک کلمه و بدون تعصب و با خواندن کتاب‌های اروپایی به خصوص در حوزه شعر باید بگویم ادبیات ایران یک سر و گردن بالاتر است.


علی باباچاهی

علی باباچاهی شاعر پرکاری است که مجموعه شعرهای زیادی به چاپ رسانده و در حوزه نقد و بررسی، تحقیق، و شعر کودک فعالیت داشته است.  اشعار باباچاهی به همراه عده‌ دیگری از شاعران به تازگی به ده زبان ترجمه و در کتابی منتشر و به بازار های جهانی عرضه خواهد شد.

چرا می‌خواهیم ادبیات ما جهانی بشود؟

این سوال غافل‌گیر کننده‌ای است اما از طرفی جزو بدیهیات است که فرد می‌خواهد افق تمنای خود را وسیع‌تر کند و جز این در سرشت بشر چیزی تعبیه نشده مگر این که فردی دچار مشکل روحی و روانی باشد که از این کشش و نفوذ معرفتی سر باز بزند.

وقتی که از جهانی شدن صحبت به میان می‌آید اغلب منظور کشورهای اروپایی و امریکایی است و همین نکته‌است که سوال پیشین را دیگرگونه می‌کند. 

باید بگویم اخیرا کتابی از من به زبان انگلیسی ترجمه شده و داشتم با افرادی که در خارج از ایران نفوذ‌هایی دارند درباره‌اش گفتگو می‌کردم و می‌گفتم در نظرم اولین کشور مناسب هند است و بعد دبی. تصور من از جهان به هیچ وجه صرفا غربی نیست. وقتی امریکای جنوبی بر ادبیات اروپا و امریکا تاثیر می‌گذارد دیگر نمی‌توان به تفکیک فرهنگ‌ کشورها بپردازیم. امروز جهان به دهکده کوچکی تبدیل شده و به ویژه در عرصه فرهنگ دیگر نمی‌توان مرزی قائل شد. البته مخالفتی هم با آن ندارم چرا که مسائل سیاسی کشورها ربطی به مردم و فرهنگ کشورها ندارد.

آیا ادبیات معاصر ایران به گونه‌ای هست که قابل ارائه در جهان باشد؟‌

در یک کلمه و بدون تعصب و با خواندن کتاب‌های اروپایی به خصوص در حوزه شعر باید بگویم ادبیات ایران یک سر و گردن بالاتر است. اخیرا به شعرهای کانکریت جهان نگاهی می‌انداختم و دیدم همین نوع شعر را ما پیش از اینها داشته‌ایم که ردش را می‌توان در «المعجم فی اسرار العجم» پیدا کرد که به شعر مشجر معروف است . نمونه‌‌های اخیرتر هم وجود دارد. نمی‌خواهم مدام بگویم این را ما قبلا داشته‌ایم و غیره اما دست و پایمان را هم گم نمی‌کنیم. یکی از مترجمان زبان آلمانی می‌گفت شعر گفتن در زبان فارسی جرات می‌خواهد. هرچند شاعرانی که مهاجرت می‌کنند به کشورهای دیگر ادبیات بسیار ضعیفی را با خود به همراه می‌برند. ادبیات ما در این خاک است چراغش در این خاک می‌سوزد.

 زبان فارسی دارای پیچیدگی‌هایی است که بسیاری از آن به ترجمه تن نمی‌دهد و از این رو نمی‌توان شعر و یا ادبیات فارسی را به خوبی به زبان‌های دیگر ترجمه کرد. عده‌ای هم برای این که زبان ساده‌تری برای ترجمه فراهم کنند به شعر ساده یا ساده نویسی روی آورده‌اند و موج ساده نویسی پدید آمده است. در مورد این موج بفرمایید. 

نوشتن هم مثل نفس کشیدن است و مردم حق دارند خواهان دمکراسی بیان باشند. هر ژانر ادبی استحقاق این را دارد که بنویسد و البته وقتی نوشت منتقد باید نقدش کند. موج ساده نویسی هم حق نوشتن و ارائه کارش را دارد. یادمان باشد این جریان‌ها سطحی و زودگذر هستند. مثل موج می‌آیند و می‌روند اما عده کمی هستند که بر این موج سوار می‌شوند. قاعده این طور بوده است. در این بیست سال گذشته شعر موج نو، حجم، شعر زبانی و ساده نویسی یا به تعبیری شاید بشود گفت ساده لوح نویسی طرفدارهای خودش را داشته و عده زیادی در این سبک‌ها و شیوه‌ها نوشته‌اند ومی‌نویسند و فخرشان این است که مثل فلانی می‌نویسند. اما حتی با فرهنگ‌ترین آدم‌ها که به شکل مقلدانه‌ای تاثیر می‌گیرند، نابود می‌شوند. برای نمونه در شعر حجم آدم‌هایی آمدند و نوشتند و امروز هم که بر سر ارث و میراث‌شان جرو بحث می‌کنند. تک و توک منتقدین هستند که انگشت در این دیوار کرده و مثلا بهرام اردبیلی را بیرون می‌کشند. خود اردبیلی گفته من اصلا چهل سال است دیگر شعرنگفته‌ام. اما هر چه بر بوق دیگران بدمند کاری از پیش نمی‌برند.

سطحی‌ترین شاعران کسی است که فکر کند جهان چه چیزی نیاز دارد و همان را بگوید. چنین کسی ساده لوح‌ترین دم‌ها است.

به نظر شما ساده نویسی راهکار درستی برای معرفی ادبیات فارسی به جهان است؟

من همیشه با اما و اگر و نسبیت حرف می‌زنم. عقیده‌ام بر این است که سطحی‌ترین  شاعران کسی است که فکر کند جهان چه چیزی نیاز دارد و همان را بگوید. چنین کسی ساده لوح‌ترین آدم‌ها است.  مالارمه، بودلر و رمبو زبان بسیار پیچیده‌ای داشتند. مولانا و خیام  به خاطر جهانی شدن این طور شعر نگفته اند. حالا  اگر مستشرقی اینجا نمی‌آمد مثل نیکلسون و امثالهم، شاید این هم از بخت بد ما کشف نمی‌شد. اما این نورانیت‌ها در شعر خود به خود به افق‌های دیگری گسترش پیدا خواهد کرد. من شخصا اگر چهل سال شعرم به زبان خارجی ترجمه نشود جور دیگری شعر نخواهم گفت. خیلی‌ها به هوای جهانی شدن به جریان ساده نویسی پیوسته‌اند و این بدترین اتفاق است. در خود ایران عوام فریبی وحشتناکی درمورد این موضوع دارد اتفاق می‌افتد. در جلسه شعری من از دغدغه زبانی صحبت کردم، گفتند منظورتان از دغدغه زبانی چیست؟ گفتم بگذار مثال بزنم. اگر فروغ فرخزاد چند صفحه تمهیدات، قصص النبیاء، فی ما فیها و یا دست کم تاریخ بیهقی می‌خواند، هیچ وقت در کتاب «شعر نو از نیما به بعد» که خود جمع‌آوری کرده است، پیش شعر(تعبیر از براهنی)های کم و بیش نه چندان پرداخته شده‌ای را در کنار آثار ماندگار شعر فارسی قرار نمی‌داد.

هنگامی که از ادبیات جهانی صحبت به میان می‌آید در مقابلش اصطلاحی را پیش می‌نهند به نام ادبیات محفلی که با خود نوعی تحقیر و کوچک جلوه دادن ادبیات معاصر را حمل می‌کند. نظرتان در این باره چیست؟

ادبیات محفلی چند قسم دارد. یکی ادبیات روشنفکری و دیگری ادبیات قهوه خانه‌ای. من فکر نمی‌کنم در همه این نوع شب نشینی‌های محفلی نوعی انکار و محو شدن ادبیات وجود داشته باشد. ما در دهه هفتاد دو گروه تشکیل دادیم، اسم آن را هم محفل نگذاشتیم چون از این اسم خوشمان نمی‌آمد. سه شنبه‌ها و چهار شنبه‌ها گروه ادبی ما تشکیل می‌شد و افرادی چون رضا براهنی، محمدعلی سپانلو و دیگران در این گروه رفت و آمد می‌کردند و بعدها نقاش‌ها هم با آن اضافه شدند. من در تاریخ شفاهی ادبیات معاصر در مورد گروه سه شنبه‌ها صحبت‌کرده‌ام.

علی باباچاهی

فکرمی‌کنید مضامینی که در ادبیات ما نهفته‌ است به گونه‌ای نیست که جهان خواهان آن باشد؟ چه مضامینی در شعر شاعران جهانی وجود دارد که در شعر و ادب فارسی جای خالی‌شان حس می‌شود؟

برای پاسخ به این موضوع باید از وضعیت سانسور هم چیزی گفته شود. طبیعتا هیچ کس از سانسور خوشش نمی‌آید. من همیشه در مطبوعات اشاره کرده‌ام که ای کاش دوستان ما در ارشاد در نظر داشته باشند که در ادبیات و شعر بمب و چاله‌ای وجود ندارد. بحث سانسور و خود سانسوری، صحبت از برخی مضامین را برای ما محدود می‌کند. نزار قبانی عمری درباره زن‌ها نوشت و یکی دو شعر سیاسی که به خاطر همین اشعار سیاسی رگش را زدند. حقش هم بود چرا که برای شعر سیاسی ساخته نشده بود. الان همه او را به شاعر زن‌ها می‌شناسند و عاشقانه‌هایش معروف است و هیچ اشکالی هم ندارد. البته شاعران همیشه راه‌هایی برای فراروی از این مسئله دارند. حافظ در میان مسائل عرشی و فرشی به مسائل سیاسی هم اشاره می‌کند. ادبیات تزار زیر فشار شدید سانسور بود و در همان دوران هم بزرگترین ادیبان به وجود آمدند. در نهایت ای کاش ما حالا نه از دو هزار سال پیش، لااقل از سال هزار و سیصد به این سو دمکراسی در بیان را تمرین می‌کردیم تا ببینیم چه به بار می‌آورد.

نقش نهادهای دولتی و خصوصی را در شناخت ادبیات فارسی به جهان چگونه می‌بیند؟

تصور من این است که همیشه به سراغ اشکالاتی در سیستم دولتی نرویم. باید این تفکر در جامعه مستقر بشود که افراد صاحب امکانات و تمکن مالی به فرهنگ دلبسته شوند و آنها اسپانسر و حامیان فرهنگ شوند. اصلا چه اشکالی دارد نهادهای خصوصی شکل بگیرد و نقطه عظیمتی باشد برای جهانی شدن ادبیات ایران!

متاسفانه در کشور ما همه چیز‌های که می‌تواند مثبت باشد، سویه‌های منفی‌شان پر رنگتر می‌شود. ارگانهای خصوصی بنای شکل‌گیری مافیای ادبی را پایه‌ریزی می‌کنند و ادبیاتی را نشر می‌دهند که سویه‌دار است.

اگر بخواهیم به همه چیز به شکل ایده آلش نگاه کنیم باید کاری انجام ندهیم. اول باید برادریمان را ثابت کنیم و کار انجام شود تا بعد ببینیم سویه‌دار است یا خیر.

پس معتقدید هنوز هیچ شکلی از ارگان‌های خصوصی در کار نشر و باز تولید ادبیات سویه‌دار دست به کار نشده‌اند؟

خوشبختانه اگر هم ادبیات سویه‌دار نشر و تولید می‌شود سویه‌اش از نوع توده‌ای سابق نیست. امروز در ادبیات ما شکلی از تفکر فلسفی، کنکاش در عرصه‌های روانشناسی جمعی و مباحث انسانی دیده می‌شود و از ایدئولوژی‌های جزم اندیشانه فاصله گرفته‌ایم. اما در مورد ارگان‌های دولتی باید گفت ای کاش تساهل و مدارا وجود داشت و نه بدبینی که روز به روز از طرف دوستان ادبیاتی و ارگان‌های دولتی پر رنگ‌تر می‌شود. طبیعی است که هر دولتی هر چند دمکرات در مسیر خودش حرکت می‌کند. البته حرکت‌های حمایتی هم وجود دارد. انجمن شاعران ایران به تازگی و زیر نظر فاطمه راکعی کتابی را به چاپ رسانده است که مجموعه‌ای از سی شاعر قبل از انقلابی، از شاملو گرفته تا من که کوچکترین آنها هستم و پانزده شاعر بعد از انقلاب که به ده زبان زنده دنیا ترجمه شده است. انتخاب‌ها خوب است و سانسور هم ندارد. من زبان انگلیسی، آلمانی، چینی و روسی‌اش را دیدم. به نظرم چنین اقداماتی بسیار کارا و مفید است اما محدود. امیدورام معجزه‌ای صورت بگیرد که از این خمودگی بیرون بیاییم. فکر می‌کنم دیر یا زود حق به حق‌دار می‌رسد و این چاشنی انفجار( تعبیر از اوکتاویو پاز) ذخیره شده در شعر عمل خواهد کرد و به دنیا سرایت می‌کند.

فاطمه شفیعی

بخش ادبیات تبیان