واسه اون گنبد زرین
پشت كوههای خراسون مرقد پاكتو دیدن | |
واسه اون صحن مطهر تو غروب كنار ایوون | |
واسه كفترای معصوم كه تو آسمون میگردن | |
واسه آدمای مغموم كه میان دخیل میبندن | |
واسه اون هوای تازه كه پر از عطر گلابه | |
اگه دستم به ضریحت برسه، واسم یه خوابه | |
واسه اون حوض قشنگی كه پر از آب زلاله | |
واسه سنگفرشای ایوون كه برام خواب و خیاله | |
دل من تنگه میدونی كاشكی قابلم بدونی | |
چقدر آرزو دارم لب حوض وضو بگیرم | |
یا كه از تربت پاكت مثل یاسا بو بگیرم | |
واسه اون اوج شكفتن توی عالم زیارت | |
واسه اون لحظه كه آدم میرسه به بینهایت | |
واسه اون كفشا كه مردم روی پله در میارن | |
واسه اون شمعی كه روشن توی صحن تو می زارن | |
واسه اون ساحت پاكی كه درش همیشه بازه | |
واسه دستای نیازی كه به سوی تو درازه | |
دل من تنگه میدونی كاشكی قابلم بدونی | |
هیچ كسی نومید و ناكام نمیره از آستانت | |
تو پر از لطف و شفایی واسه درد دوستانت | |
مثل مرهم، تو میمونی واسه آدمای دربند | |
تو امیدی كه میشینه توی قلب یه نیازمند | |
تو صدام كن تو صدام كن زائر كوی تو باشم | |
یا برای كفترات من سر ظهر دونه بپاشم | |
من یه قاصر یه خطاكار لحظه خوب مناجات | |
میدونم كه هیچ نیازی به زیارتم نداری | |
اما من غرق نیازم اما تو بزرگواری | |
واسه تو حرم نشستن واسه لحظهی رسیدن | |
دل من تنگه میدونی كاشكی قابلم بدونی |