امام رضا علیه السلام ناخداى كشتى
تشیع در میانه طوفان مرو
سخنرانیحضرت آیت الله خامنهاى
حوادث دوران ولایتعهدی امام رضا علیه السلامسیاستها و تدابیر امام
یك سال پس از اعلام ولیعهدىباید اعتراف كنیم كه زندگى ائمه علیهمالسلام، بهدرستى شناخته نشده و ارج و منزلت جهاد مرارت بار آنان حتى بر شیعیانشان نیز پوشیده مانده است. علىرغم هزاران كتاب كوچك و بزرگ و قدیم و جدید درباره زندگى ائمه علیهمالسلام، امروز همچنان غبارى از ابهام و اجمال، بخش عظیمى از زندگى این بزرگواران را فرا گرفته و حیات سیاسى برجستهترین چهرههاى خاندان نبوت كه دو قرن و نیم از حساسترین دورانهاى تاریخ اسلام را در برمىگیرد با غرضورزى یا بىاعتنایى و یا كج فهمى بسیارى از پژوهندگان و نویسندگان روبرو شده است. این است كه ما از یك تاریخچه مدون و مضبوط درباره زندگى پر حادثه و پر ماجراى آن پیشوایان، تهیدستیم .
هنگامى كه حضرت موسى بن جعفر علیهالسلام پس از سالها حبس در زندان هارونى مسموم و شهید شد، در قلمرو وسیع سلطنت عباسى اختناقى كامل حكمفرمابود. در آن فضاى گرفته كه به گفته یكى از یاران امام على بن موسى علیهالسلام «از شمشیر هارون خون مىچكید» بزرگترین هنر امام معصوم و بزرگوار ما آن بود كه توانست درخت تشیع را از گزند طوفان حادثه سلامت بدارد و از پراكندگى و دلسردى یاران پدر بزرگوارش مانع شود و با شیوه تقیه آمیز و شگفتآورى جان خود را كه محور و روح جمعیت شیعیان بود حفظ كرد و در دوران قدرت مقتدرترین خلفاى بنىعباس و در دوران استقرار و ثبات كامل آن رژیم مبارزات عمیق امامت را ادامه داد. |
زندگى امام هشتم علیهالسلام، كه قریب بیست سال از این دوره تعیین كننده و مهم را فراگرفته از جمله برجستهترین بخشهاى آن است كه بجاست درباره آن تامل و تحقیق لازم به كار رود . مهمترین چیزى كه در زندگى ائمه علیهمالسلام، به طور شایسته مورد توجه قرار نگرفته، عنصر «مبارزه حاد سیاسى» است. از آغاز نیمه دوم قرن اول هجرى كه خلافت اسلامى به طور آشكار با پیرایههاى سلطنت آمیخته شد و امامت اسلامى به حكومت جابرانه پادشاهى بدل گشت، ائمه اهل بیت علیهمالسلام، مبارزه سیاسى خود را به شیوهاى متناسب با اوضاع و شرایط، شدت بخشیدند.
بزرگترین هدف این مبارزه تشكیل نظام اسلامى و تاسیس حكومتى بر پایه امامت بود. بىشك تبیین و تفسیر دین با دیدگاه مخصوص اهل بیت وحى، و رفع تحریفها و كج فهمىها از معارف اسلامى و احكام دینى نیز هدف مهمى براى جهاد اهل بیت به حساب مىآمد. اما طبق قرائن حتمى، جهاد اهل بیت به این هدفها محدود نمىشد و بزرگترین هدف آن، چیزى جز تشكیل حكومت علوى و تاسیس نظام عادلانه اسلامى نبود. بیشترین دشواریهاى زندگى مرارت بار و پر از ایثار ائمه و یاران آنان به خاطر داشتن این هدف بود و ائمه علیهمالسلام، از دوران امام سجاد علیهالسلام، و بعد از حادثه عاشورا به زمینهسازى دراز مدت براى این مقصود پرداختند.
مامون از دعوت امام هشتم به خراسان چند مقصود عمده را تعقیب مىكرد: اولین و مهمترین آنها، تبدیل صحنه مبارزات حاد انقلابى شیعیان به عرصه فعالیت سیاسى آرام و بىخطر بود. همانطور كه گفته شد شیعیان در پوشش تقیه، مبارزاتى خستگىناپذیر و تمام نشدنى داشتند، این مبارزات كه با دو ویژگى همراه بود، تاثیر توصیف ناپذیرى در برهم زدن بساط خلافت داشت، آن دو ویژگى، یكى مظلومیت بود و دیگرى قداست. |
در تمام دوران صد و چهل ساله میان حادثه عاشورا و ولایتعهدى امام هشتم علیهالسلام، جریان وابسته به امامان اهل بیت (یعنى شیعیان) همیشه بزرگترین و خطرناكترین دشمن دستگاههاى خلافت به حساب مىآمد. در این مدت بارها زمینههاى آمادهاى پیش آمد و مبارزات تشیع كه باید آن را نهضت علوى نام داد به پیروزیهاى بزرگى نزدیك گردید.
اما، در هر بار موانعى بر سر راه پیروزى نهایى پدید مىآمد و غالبا بزرگترین ضربه از ناحیه تهاجم بر محور و مركز اصلى این نهضت، یعنى شخص امام در هر زمان و به زندان افكندن یا به شهادت رساندن آن حضرت وارد مىگشت و هنگامى كه نوبت به امام بعد مىرسید اختناق و فشار و سختگیرى به حدى بود كه براى آماده كردن زمینه به زمان طولانى دیگرى نیاز بود .
ائمه علیهمالسلام در میان طوفان سخت این حوادث، هوشمندانه و شجاعانه تشیع را همچون جریانى كوچك اما عمیق و تند و پایدار از لابهلاى گذرگاههاى دشوار و خطرناك گذراندند. و خلفاى اموى و عباسى در هیچ زمان نتوانستند با نابود كردن امام، جریان امامت را نابود كنند و این خنجر برنده همواره در پهلوى دستگاه خلافت، فرو رفته ماند و به صورت تهدیدى همیشگى آسایش را از آنان سلب كرد. هنگامى كه حضرت موسى بن جعفر، علیهالسلام، پس از سالها حبس در زندان هارونى مسموم و شهید شد در قلمرو وسیع سلطنت عباسى اختناقى كامل حكمفرما بود. در آن فضاى گرفته كه به گفته یكى از یاران امام على بن موسى علیهالسلام، «از شمشیر هارون خون مىچكید.» بزرگترین هنر امام معصوم و بزرگوار ما آن بود كه توانست درخت تشیع را از گزند طوفان حادثه سلامت بدارد و از پراكندگى و دلسردى یاران پدر بزرگوارش مانع شود و با شیوه تقیه آمیز و شگفتآورى جان خود را كه محور و روح جمعیت شیعیان بود حفظ كرد و در دوران قدرت مقتدرترین خلفاى بنىعباس و در دوران استقرار و ثبات كامل آن رژیم مبارزات عمیق امامت را ادامه داد. تاریخ نتوانسته است ترسیم روشنى از دوران ده ساله زندگى امام هشتم در زمان هارون و بعد از او در دوران پنج ساله جنگهاى داخلى میان خراسان و بغداد به ما ارائه كند. اما به تدبر مىتوان فهمید كه امام هشتم در این دوران همان مبارزه دراز مدت اهل بیت علیهمالسلام را كه در همه اعصار بعد از عاشورا استمرار داشته با همان جهتگیرى و همان اهداف ادامه مىداده است. هنگامى كه مامون در سال صد و نود و هشت از جنگ قدرت با امین فراغت یافت یكى از اولین تدابیر او حل مشكل علویان و مبارزات تشیع بود، او براى این منظور، تجربه همه خلفاى سلف خود را پیش چشم داشت.
در آن سال در مدینه و شاید در بسیارى از آفاق اسلامى هنگامى كه خبر ولایتعهدى على بن موسى الرضا علیهالسلام رسید در خطبه فضائل اهل بیت بر زبان رانده شده بود و اهل بیت پیغمبر كه نود سال علنا بر منبرها دشنام داده شده بودند و سالهاى متمادى دیگر كسى جرات بر زبان آوردن فضائل آنها را نداشت، اكنون همه جا به عظمت و نیكى یاد مىشدند، دوستان آنان از این حادثه روحیه و قوت قلب گرفتند، بىخبرها و بى تفاوتها با آنان آشنا شدند و به آنان گرایش یافتند و دشمنان سوگند خورده احساس ضعف و شكست كردند، محدثان و متذكران شیعه معارفى را كه تا آن روز جز در خلوت نمىشد به زبان آورد، در جلسات درسى بزرگ و مجامع عمومى بر زبان راندند. |
تجربهاى كه نمایشگر قدرت، وسعت و عمق روزافزون آن نهضت و ناتوانى دستگاههاى قدرت از ریشه كن كردن و حتى متوقف و محدود كردن آن بود. او مىدید كه سطوت و حشمت هارونى حتى با به بند كشیدن طولانى و بالاخره مسموم كردن امام هفتم در زندان هم نتوانست از شورشها و مبارزات سیاسى، نظامى، تبلیغاتى و فكرى شیعیان مانع شود. او اینك در حالى كه از اقتدار پدر و پیشینیان خود نیز برخوردار نبود و بهعلاوه بر اثر جنگهاى داخلى میان بنى عباس، سلطنت عباسى را در تهدید مشكلات بزرگى مشاهده مىكرد بىشك لازم بود به خطر نهضت علویان به چشم جدىترى بنگرد. شاید مامون در ارزیابى خطر شیعیان براى دستگاه خود واقعبینانه فكر مىكرد. گمان زیاد بر این است كه فاصله پانزده ساله بعد از شهادت امام هفتم تا آن روز و بهویژه فرصت پنج ساله جنگهاى داخلى، جریان تشیع را از آمادگى بیشترى براى برافراشتن پرچم حكومت علوى برخوردار ساخته بود.
مامون این خطر را زیركانه حدس زد و در صدد مقابله با آن برآمد و به دنبال همین ارزیابى و تشخیص بود كه ماجراى دعوت امام هشتم از مدینه به خراسان و پیشنهاد الزامى ولیعهدى به آن حضرت پیش آمد و این حادثه كه در همه دوران طولانى امامت كم نظیر و یا در نوع خود بىنظیر بود تحقق یافت.
حوادث دوران ولایتعهدی امام رضا علیه السلام
اكنون جاى آن است كه بهاختصار، حادثه ولیعهدى را مورد مطالعه قرار دهیم.
در این حادثه امام هشتم على بن موسىالرضا علیهالسلام، در برابر یك تجربه تاریخى عظیم قرار گرفت و در معرض یك نبرد پنهان سیاسى كه پیروزى یا ناكامىدرآن مىتوانست سرنوشت تشیع را رقم بزند، واقع شد.
در این نبرد رقیب كه ابتكار عمل را به دست داشت و با همه امكانات به میدان آمده بود مامون بود.او با هوشى سرشار و تدبیرى قوى و فهم و درایتى بىسابقه قدم در میدانى نهاد كه اگر پیروز مىشد و مىتوانست آن چنان كه برنامهریزى كرده بود كار را به انجام برساند، یقینا به هدفى دست مىیافت كه از سال چهل هجرى-یعنى از شهادت على بن ابىطالب علیهالسلام - هیچ یك از خلفاى اموى و عباسى با وجود تلاش خود نتوانسته بودند به آن دست یابند؛ یعنى مىتوانست درخت تشیع را ریشهكن كند و جریان معارضى را كه همواره همچون خارى در چشم سردمداران خلافتهاى طاغوتى فرو رفته بود به كلى نابود سازد.
بدیهى است قتل امام هشتم پس از چنان موقعیت ممتاز به آسانى میسر نبود. قرائن نشان مىدهد كه مامون پیش از اقدام قطعى خود براى به شهادت رساندن امام به كارهاى دیگرى دست زده است كه شاید بتواند این آخرین علاج را آسانتر به كار برد، به گمان زیاد این كه ناگهان در مرو شایع شد كه على بن موسى علیهالسلام، همه مردم را بردگان خود مىدانند، جز با دست اندركارى عمال مامون ممكن نبود. |
اما امام هشتم با تدبیرى الهى بر مامون فائق آمد و او را در میدان نبرد سیاسى كه خود به وجود آورده بود به طور كامل شكست داد و نه فقط تشیع، ضعیف یا ریشه كن نشد بلكه حتى سال دویست و یك هجرى، یعنى سال ولایتعهدى آن حضرت، یكى از پربركتترین سالهاى تاریخ تشیع شد و نفس تازهاى در مبارزات علویان دمیده شد؛ و این همه به بركت تدبیر الهى امام هشتم و شیوه حكیمانهاى بود كه آن امام معصوم در این آزمایش بزرگ از خویشتن نشان داد.
براى این كه پرتوى بر سیماى این حادثه عجیب افكنده شود به تشریح كوتاهى از تدبیر مامون و تدبیرامام در این حادثه مىپردازیم.
مامون از دعوت امام هشتم به خراسان چند مقصود عمده را تعقیب مىكرد: اولین و مهمترین آنها، تبدیل صحنه مبارزات حاد انقلابى شیعیان به عرصه فعالیت سیاسى آرام و بىخطر بود. همانطور كه گفتم شیعیان در پوشش تقیه، مبارزاتى خستگىناپذیر و تمام نشدنى داشتند، این مبارزات كه با دو ویژگى همراه بود، تاثیر توصیف ناپذیرى در برهم زدن بساط خلافت داشت، آن دو ویژگى، یكى مظلومیت بود و دیگرى قداست.
شیعیان با اتكاء به این دو عامل نفوذ، اندیشه شیعى را كه همان تفسیر و تبیین اسلام از دیدگاه ائمه اهلبیت است، به زوایاى دل و ذهن مخاطبان خود مىرساندند و هر كسى را كه از اندك آمادگى برخوردار بود، به آن طرز فكر متمایل و یا مؤمن مىساختند و چنین بود كه دائره تشیع، روز به روز در دنیاى اسلام گسترش مىیافت و همان مظلومیت و قداست بود كه با پشتوانه تفكر شیعى اینجا و آنجا در همه دورانها قیامهاى مسلحانه و حركات شورشگرانه را بر ضد دستگاههاى خلافت سازماندهى مىكرد.
مامون مىخواست یكباره آن خفا و استتار را از این جمع مبارز بگیرد و امام را از میدان مبارزه انقلابى به میدان سیاست بكشاند و به این وسیله كارایى نهضت تشیع را كه بر اثر همان استتار و اختفا روز به روز افزایش یافته بود به صفر برساند. با این كار مامون آن دو ویژگى مؤثر و نافذ را نیز از گروه علویان مىگرفت زیرا جمعى كه رهبرشان فرد ممتاز دستگاه خلافت و ولیعهد پادشاه مطلقالعنان وقت و متصرف در امور كشور است نه مظلوم است و نه آن چنان مقدس.
هنگامى كه اباصلت این خبر را براى امام آورد حضرت فرمود: «بارالها اى پدید آورنده آسمانها و زمین، تو شاهدى كه نه من و نه هیچ یك از پدرانم هرگز چنین سخنى نگفتهایم و این یكى از همان ستمهایى است كه از سوى اینان به ما مىشود.» |
این تدبیر مىتوانست فكر شیعى را هم در ردیف بقیه عقاید و افكارى كه درجامعه طرفدارانى داشت قرار دهد و آن را از حد یك تفكر مخالف دستگاه كه اگر چه از نظر دستگاهها ممنوع و مبغوض است از نظر مردم بهخصوص ضعفا پرجاذبه و استفهام برانگیز است خارج سازد.
دوم، تخطئه مدعاى تشیع مبنى بر غاصبانه بودن خلافتهاى اموى و عباسى و مشروعیت دادن به این خلافتها بود، مامون با این كار به همه شیعیان مزورانه ثابت مىكرد كه ادعاى غاصبانه و نامشروع بودن خلافتهاى مسلط كه همواره جزء اصول اعتقادى شیعه به حساب مىآمده است یك حرف بىپایه و ناشى از ضعف و عقدههاى حقارت بوده است، چه اگر خلافتهاى دیگران نامشروع و جابرانه بود خلافت مامون هم كه جانشین آنهاست مىباید نامشروع و غاصبانه باشد و چون على بن موسى الرضا علیهالسلام، با ورود در این دستگاه و قبول جانشینى مامون او را قانونى و مشروع دانسته پس باید بقیه خلفا هم از مشروعیت برخوردار بوده باشند و این، نقض همه ادعاهاى شیعیان است، با این كار نه فقط مامون از على بن موسىالرضا علیهالسلام، بر مشروعیت حكومت خود و گذشتگان اعتراف مىگرفت بلكه یكى از اركان اعتقادى تشیع یعنى ظالمانه بودن پایه حكومتهاى قبلى را نیز درهم مىكوبید.
علاوه بر این ادعاى دیگر شیعیان مبنى بر زهد و پارسایى و بىاعتنایى ائمه به دنیا نیز با این كار نقض مىشد كه آن حضرات فقط در شرایطى كه به دنیا دسترسى نداشتهاند نسبت به آن زهد مىورزیدند و اكنون كه درهاى بهشت دنیا به روى آنان باز شد به سوى آن شتافتند و مثل دیگران خود را از آن متنعم كردند.
سوم، این كه مامون با این كار، امام را كه همواره یك كانون معارضه و مبارزه بود در كنترل دستگاههاى خود قرار مىداد. به جز خود آن حضرت، همه سران و گردنكشان و سلحشوران علوى را نیز در سیطره خود در مىآورد و این موفقیتى بود كه هرگز هیچ یك از اسلاف مامون چه بنىامیه و چه بنىعباس بر آن دست نیافته بودند.
چهارم، این كه امام را كه یك عنصر مردمى و قبله امیدها و مرجع سؤالها و شكوهها بود در محاصره ماموران حكومت قرار مىداد و رفته رفته رنگ مردمى بودن را از او مىزدود و میان او و مردم و سپس میان او و عواطف و محبتهاى مردم فاصله مىافكند.
پنجم، این بود كه با این كار براى خود وجهه و حیثیتى معنوى كسب مىكرد. طبیعى بود كه در دنیاى آن روز همه او را بر این كه فرزندى از پیغمبر و شخصیتى مقدس و معنوى را به ولیعهدى خود برگزیده و برادران و فرزندان خود را از این امتیاز محروم ساخته است، ستایش كنند و همیشه چنین است كه نزدیكى دینداران به دنیاطلبان از آبروى دینداران مىكاهد و بر آبروى دنیا طلبان مىافزاید.
ششم، آن كه در پندار مامون، امام با این كار به یك توجیهگر دستگاه خلافت بدل مىگشت، بدیهى است شخصى در حد علمى و تقوایى امام با آن حیثیت و حرمت بىنظیرى كه وى به عنوان فرزند پیامبر در چشم همگان داشت، اگر نقش توجیه حوادث را در دستگاه حكومت برعهده مىگرفت هیچ نغمه مخالفى نمىتوانست خدشهاى بر حیثیت آن دستگاه وارد سازد؛ این خود در حكم حصار منیعى بود كه مىتوانست همه خطاها و زشتىهاى دستگاه خلافت را از چشمها پوشیده بدارد .
به جز اینها هدفهاى دیگرى نیز براى مامون متصور بود.
چنان كه مشاهده مىشود این تدبیر به قدرى پیچیده و عمیق است كه یقینا هیچ كس جز مامون نمىتوانست آن را بهخوبى هدایت كند و بدین جهت بود كه دوستان و نزدیكان مامون از ابعاد و جوانب آن بىخبر بودند. از برخى گزارشهاى تاریخى چنین برمىآید كه حتى «فضل بن سهل» وزیر و فرمانده كل و مقربترین فرد دستگاه خلافت نیز از حقیقت و محتواى این سیاست، بىخبر بوده است. مامون حتى براى این كه هیچگونه ضربهاى برهدفهاى وى از این حركت پیچیده وارد نیاید داستانهاى جعلى براىعلت و انگیزه این اقدام مىساخت و به این و آن مىگفت.
حقا باید گفت سیاست مامون از پختگى و عمق بىنظیرى برخوردار بود. اما آن سوى دیگر این صحنه نبرد، امام على بن موسىالرضا علیهالسلام، است و همین است كه علىرغم زیركى شیطنتآمیز مامون تدبیر پخته و همه جانبه او را به حركتى بى اثر و بازیچهاى كودكانه بدل مىكند، مامون با قبول آن همه زحمت و با وجود سرمایه گذارى عظیمى كه در این راه كرد از این عمل نه تنها طرفى بر نبست بلكه سیاست او به سیاستى بر ضد او بدل شد. تیرى كه با آن، اعتبار و حیثیت و مدعاهاى امام على بن موسىالرضا علیهالسلام را هدف گرفته شده بود خود او را آماج قرار داد، به طورى كه بعد از گذشت مدتى كوتاه ناگزیر شد همه تدابیر گذشته خود را كان لم یكن شمرده، بالاخره همان شیوهاى را در برابر امام در پیش بگیرد كه همه گذشتگانش در پیش گرفته بودند یعنى «قتل» و مامون كه در آرزوى چهره قداست مآب خلیفهاى موجه و مقدس و خردمند، این همه تلاش كرده بود سرانجام در همان مزبلهاى كه همه خلفاى پیش از او در آن سقوط كرده بودند،- یعنى فساد و فحشا و عیش و عشرت توام با ظلم و كبر- فرو غلطید. دریده شدن پرده ریای مامون را در زندگى پانزده ساله او پس از حادثه ولیعهدى در دهها نمونه مىتوان مشاهده كرد كه از جمله آن به خدمت گرفتن قاضى القضاتى فاسق و فاجر و عیاش همچون یحیى بن اكثم و همنشینى و مجالست با عموى خواننده و خنیاگرش ابراهیم بن مهدى و آراستن بساط عیش و نوش و پرده درى در دارالخلافه او در بغداد است.
اكنون به تشریح سیاستها و تدابیر امام على بن موسى الرضا علیه السلام، در این حادثه مىپردازیم:
1- هنگامى كه امام را از مدینه به خراسان دعوت كردند آن حضرت فضاى مدینه را از كراهت و نارضایى خود پر كرد، به طورى كه همه در پیرامون امام یقین كردند كه مامون با نیت سوء حضرت را از وطن خود دور مىكند. امام بد بینى خود به مامون را با هر زبان ممكن به همه گوشها رساند، در وداع با حرم پیغمبر، در وداع با خانوادهاش، در هنگام خروج از مدینه، در طواف كعبه كه براى وداع انجام مىداد، با گفتار و رفتار با زبان دعا و زبان اشك، بر همه ثابت كرد كه این سفر، سفر مرگ اوست، همه كسانى كه باید طبق انتظار مامون نسبت به او خوشبین و نسبت به امام به خاطر پذیرش پیشنهاد او بدبین مىشدند در اولین لحظات این سفر دلشان از كینه مامون كه امام عزیزشان را این طور ظالمانه از آنان جدا مىكرد و به قتلگاه مىبرد لبریز شد.
2- هنگامى كه در مرو پیشنهاد ولایتعهدى آن حضرت مطرح شد حضرت بهشدت استنكاف كردند و تا وقتى مامون صریحا آن حضرت را تهدید به قتل نكرد، آن را نپذیرفتند. این مطلب همه جا پیچید كه على بن موسىالرضا علیهالسلام، ولیعهدى و پیش از آن خلافت را كه مامون به او با اصرار پیشنهاد كرده بود نپذیرفته است، دست اندركاران امور كه به ظرافت تدبیر مامون واقف نبودند ناشیانهامتناع امام را همه جا منتشر كردند حتى فضل بن سهل در جمعى از كارگزاران و ماموران حكومت گفت من هرگز خلافت را چنین خوار ندیدهام امیرالمؤمنین آن را به علىبن موسىالرضا علیهالسلام تقدیم مىكند و على بن موسى دست رد به سینه او مىزند.
خود امام در هر فرصتى، اجبارى بودن این منصب را به گوش این و آن مىرساند وهمواره مىگفت من تهدید به قتل شدم تا ولیعهدى را قبول كردم. طبیعى بود كه این سخن همچون عجیبترین پدیده سیاسى، دهان به دهان و شهر به شهر پراكنده شود و همه آفاق اسلام در آن روز یا بعدها بفهمند كه در همان زمان كه كسى مثل مامون فقط به دلیل آن كه از ولیعهدى برادرش امین عزل شده است به جنگى چند ساله دست مىزند و هزاران نفر از جمله برادرش امین را به خاطر آن به قتل مىرساند و سر برادرش را از روى خشم شهر به شهر مىگرداند كسى مثل على بن موسىالرضا علیهالسلام، پیدا مىشود كه به ولیعهدى با بىاعتنایى نگاه مىكند و آن را جز با كراهت و در صورت تهدید به قتل نمىپذیرد.
مقایسهاى كه از این رهگذر میان امام على بن موسى الرضا علیهالسلام، و مامون عباسى در ذهنها نقش مىبست درست عكس آن چیزى را نتیجه مىداد كه مامون به خاطر آن سرمایهگذارى كرده بود.
3- با این همه على بن موسىالرضا علیهالسلام، فقط بدین شرط ولیعهدى را پذیرفت كه در هیچ یك از شؤون حكومت دخالت نكند و به جنگ و صلح و عزل و نصب و تدبیر امور نپردازد و مامون كه فكر مىكرد فعلا در شروع كار این شرط قابل تحمل است و بعدا بهتدریج مىتوان امام را به صحنه فعالیتهاى خلافتى كشانید، این شرط را از آن حضرت قبول كرد. روشن است كه با تحقق این شرط، نقشه مامون نقش بر آب مىشد و بیشتر هدفهاى او برآورده نمىگشت.
امام در همان حال كه نام ولیعهد داشت و قهرا از امكانات دستگاه خلافت نیز برخوردار بود چهرهاى به خود مىگرفت كه گویى با دستگاه خلافت، مخالف و به آن معترض است، نه امرى نه نهى نه تصدى مسؤولیتى، نه قبول شغلى، نه دفاعى از حكومت و طبعا نه هیچ گونه توجیهى براى كارهاى آن دستگاه.
روشن است كه عضوى در دستگاه حكومت كه چنین با اختیار و اراده خود، از همه مسؤولیتها كناره مىگیرد، نمىتواند نسبت به آن دستگاه صمیمى و طرفدار باشد، مامون بهخوبى این نقیصه را حس مىكرد و لذا پس از آن كه كار ولیعهدى انجام گرفت بارها درصدد برآمد امام را بر خلاف تعهد قبلى با لطائف الحیل به مشاغل خلافتى بكشاند و سیاست مبارزه منفى امام را نقض كند، اما هر دفعه امام هوشیارانه نقشه او را خنثى مىكرد.
یك نمونه همان است كه معمربن خلاد از خود امام هشتم نقل مىكند كه مامون به امام مىگوید اگر ممكن است به كسانى كه از او حرف شنوى دارند در باب مناطقى كه اوضاع آن پریشان است، چیزى بنویسد و امام استنكاف مىكند و قرار قبلى كه همان عدم دخالت مطلق است را به یادش مىآورد. نمونه بسیار مهم و جالب دیگر ماجراى نماز عید است كه مامون به این بهانه «كه مردم قدر تو را بشناسند و دلهاى آنان آرام گیرد»، امام را به امامت نماز عید دعوت مىكند، امام استنكاف مىكند و پس از این كه مامون اصرار را به نهایت مىرساند امام به این شرط قبول مىكند كه نماز را به شیوه پیغمبر و على بن ابىطالب به جا آورد و آنگاه امام از این فرصت چنان بهرهاى مىگیرد كه مامون را از اصرار خود پشیمان مىسازد و امام را از نیمه راه نماز برمىگرداند، یعنى بهناچار ضربهاى دیگر بر ظاهر ریاكارانه خود وارد مىسازد .
4- اما بهرهبردارى اصلى امام از این ماجرا بسى از اینها مهمتر است: امام با قبول ولیعهدى، دست به حركتى مىزند كه در تاریخ زندگى ائمه پس از پایان خلافت اهلبیت در سال چهلم هجرى تا آن روز و تا آخر دوران خلافت بىنظیر بوده است و آن برملا كردن داعیه امامت شیعى در سطح عظیم اسلام و دریدن پرده غلیظ تقیه و رساندن پیام تشیع به گوش همه مسلمانهاست. تریبون عظیم خلافت در اختیار امام قرار گرفت و امام در آن سخنانى را كه در طول یكصد و پنجاه سال جز در خفا و با تقیه جز به خاصان و یاران نزدیك گفته نشده بود به صداى بلند فریاد كرد و با استفاده از امكانات معمولى آن زمان كه جز در اختیار خلفا و نزدیكان درجه یك آنها قرار نمىگرفت آن را به گوش همه رساند، مناظرات امام در مجمع علما و در محضر مامون كه در آن قویترین استدلالهاى امامت را بیان فرموده است؛ نامه جوامعالشریعه كه در آن همه رئوس مطالب عقیدتى و فقهى شیعى را براى فضل بن سهل نوشته است، حدیث معروف امامت كه در مرو براى عبد العزیز بن مسلم بیان كرده است؛ قصائد فراوانى كه در مدح آن حضرت به مناسبت ولایتعهدى سروده شده و برخى از آن مانند قصیده دعبل و ابونواس همیشه در شمار قصائد برجسته عربى به شمار رفته است نمایشگر این موفقیت عظیم امام علیهالسلام است. در آن سال در مدینه و شاید در بسیارى از آفاق اسلامى هنگامى كه خبر ولایتعهدى على بن موسى الرضا علیهالسلام رسید در خطبه فضائل اهل بیت بر زبان رانده شده بود و اهل بیت پیغمبر كه نود سال علنا بر منبرها دشنام داده شده بودند و سالهاى متمادى دیگر كسى جرات بر زبان آوردن فضائل آنها را نداشت، اكنون همه جا به عظمت و نیكى یاد مىشدند، دوستان آنان از این حادثه روحیه و قوت قلب گرفتند، بىخبرها و بى تفاوتها با آنان آشنا شدند و به آن، گرایش یافتند و دشمنان سوگند خورده احساس ضعف و شكست كردند، محدثان و متذكران شیعه معارفى را كه تا آن روز جز در خلوت نمىشد به زبان آورد، در جلسات درسى بزرگ و مجامع عمومى بر زبان راندند.
5- در حالى كه مامون امام را جدا از مردم مىپسندید و این جدایى را در نهایت وسیلهاى براى قطع رابطه معنوى و عاطفى میان امام و مردم مىخواست، امام در هر فرصتى خود را در معرض ارتباط با مردم قرار مىداد. با این كه مامون آگاهانه مسیر حركت امام از مدینه تا مرو را طورى انتخاب كرده بود كه شهرهاى معروف به محبت اهل بیت مانند كوفه و قم در سر راه قرار نگیرند، امام در همان مسیر تعیین شده، از هر فرصتى براى ایجاد رابطه جدیدى میان خود و مردم استفاده كرد، در اهواز آیات امامت را نشان داد، در بصره خود را در معرض محبت دلهایى كه با او نامهربان بودند قرار داد، در نیشابور حدیث سلسلةالذهب را براى همیشه به یادگار گذاشت و علاوه بر آن نشانهها و معجزههاى دیگرى نیز آشكار ساخت و در جاى جاى این سفر طولانى فرصت ارشاد مردم را مغتنم شمرد. در مرو هم كه سرمنزل اصلى و اقامتگاه دستگاه خلافت بود هر گاه فرصتى دست داد حصارهاى دستگاه حكومت را براى حضور در انبوه جمعیت مردم شكافت.
6- نه تنها سرجنبانان تشیع از سوى امام به سكوت و سازش تشویق نشدند بلكه قرائن حاكى از آن است كه وضع جدید امام موجب دلگرمى آنان شد و شورشگرانى كه بیشترین دورانهاى عمر خود را در كوههاى صعبالعبور و آبادیهاى دور دست و با سختى و دشوارى مىگذراندند با حمایت امام على بن موسى الرضا علیهالسلام، حتى مورد احترام و تجلیل كارگزاران حكومت در شهرهاى مختلف نیز قرار گرفتند. هر ناسازگار و تند زبانى چون دعبل كه هرگز به هیچ خلیفه و وزیر و امیرى روىخوش نشان نداده و در دستگاه آنان رحل اقامت نیفكنده بوده و هیچ كس از سرجنبانان خلافت از تیزى زبان او مصون نمانده بود و به همین دلیل همیشه مورد تعقیب و تفتیش دستگاههاى دولتى به سر مىبرد و سالیان دراز، دار خود را بر دوش خود حمل مىكرد و میان شهرها و آبادیها سرگردان و فرارى روزگار مىگذرانید، توانست به حضور امام و مقتداى محبوب خود برسد و معروفترین و شیواترین قصیده خود را كه ادعانامه نهضت نبوى ضد دستگاههاى خلافت اموى وعباسى است براى آن حضرت بسراید و شعر او در زمانى كوتاه به همه اقطار عالم اسلام برسد، به طورى كه در بازگشت از محضر امام آن را از زبان رئیس راهزنان میان راه مىشنود.
اكنون بار دیگر نگاهى بر وضع كلى صحنه این نبرد پنهانى كه مامون آن را به ابتكار خود آراسته و امام على بن موسى الرضا علیهالسلام، را با انگیزههایى كه اشاره شد به آن میدان كشانده بود مىافكنیم:
یك سال پس از اعلام ولیعهدى وضعیت چنین است:
مامون چه در متن فرمان ولایتعهدى و چه در گفتهها و اظهارات دیگر امام را به فضل و تقوى و نسب رفیع و مقام علمى منیع ستوده است و او اكنون در چشم آن مردمى كه برخى از او فقط نامى شنیده و حتى به همین اندازه هم او را نشناخته و شاید گروهى بغض او را همواره در دل پرورانده بودند به عنوان یك چهره در خور تعظیم و تجلیل و یك انسان شایسته خلافت كه از خلیفه به سال علم و تقوى و خویشى با پیغمبر، بزرگتر و شایستهتر است شناختهاند. مامون نه تنها با حضور او نتوانسته معارضان شیعى خود را به خود خوشبین و دست و زبان تند آنان را از خود و خلافت خود منصرف سازد بلكه حتى على بن موسى علیهالسلام، مایه ایمان و اطمینان و تقویت روحیه آنان نیز شده است در مدینه، مكه و دیگر اقطار مهم اسلامى نه فقط نام على بن موسى علیهالسلام، به تهمت حرص به دنیا و عشق به مقام و منصب از رونق نیفتاده بلكه حشمت ظاهرى بر عزت معنوى او افزوده شده و زبان ستایشگران پس از دهها سال به فضل و رتبه معنوى پدران مظلوم و معصوم او گشوده شده است.
كوتاه سخن آن كه مامون در این قمار بزرگ نه تنها چیزى به دست نیاورده كه بسیارى چیزها را از دست داده و در انتظار است كه بقیه را نیز از دست بدهد.
اینجا بود كه مامون احساس شكست و خسران كرد و درصدد برآمد كه خطاى فاحش خود را جبران كند و خود را محتاج آن دید كه پس از این همه سرمایهگذارى سرانجام براى مقابله با دشمنان آشتىناپذیر دستگاههاى خلافت یعنى ائمه اهل بیت علیهمالسلام، به همان شیوهاى متوسل شود كه همیشه گذشتگان ظالم و فاجر او متوسل شده بودند یعنى قتل.
بدیهى است قتل امام هشتم پس از چنان موقعیت ممتاز به آسانى میسر نبود. قرائن نشان مىدهد كه مامون پیش از اقدام قطعى خود براى به شهادت رساندن امام به كارهاى دیگرى دست زده است كه شاید بتواند این آخرین علاج را آسانتر به كار برد، به گمانزیاد این كه ناگهان در مرو شایع شد كه على بن موسى علیهالسلام، همه مردم را بردگان خود مىدانند، جز با دست اندركارى عمال مامون ممكن نبود.
هنگامى كه اباصلت این خبر را براى امام آورد حضرت فرمود: «بارالها اى پدید آورنده آسمانها و زمین تو شاهدى كه نه من و نه هیچ یك از پدرانم هرگز چنین سخنى نگفتهایم و این یكى از همان ستمهایى است كه از سوى اینان به ما مىشود.»
تشكیل مجالس مناظره با هر آن كسى كه كمتر امیدى به غلبه او بر امام مىرفت نیز از جمله همین تدابیر است. هنگامى كه امام مناظرهكنندگان ادیان و مذاهب مختلف را در بحث عمومى خود منكوب كرد و آوازه دانش و حجت قاطعش در همه جا پیچید مامون درصدد برآمد كه هر متكلم و اهل مجادلهاى را به مجلس مناظره با امام بكشاند، شاید یك نفر در این بین بتواند امام را مجاب كند.
البته چنان كه مىدانیم هر چه تشكیل مناظرات ادامه مىیافت قدرت علمى امام آشكارتر مىشد و مامون از تاثیر این وسیله ناامیدتر.
بنابر روایات یك یا دو بار توطئه قتل امام را به وسیله نوكران و ایادى خود ریخت و یك بار هم حضرت را در سرخس به زندان افكند اما این شیوهها هم نتیجهاى جز جلب اعتقاد همان دستاندركاران به رتبه معنوى امام، به بار نیاورد، و مامون درماندهتر و خشمگینتر شد، در آخر چارهاى جز آن نیافت كه به دست خود و بدون هیچ واسطهاى امام را مسموم كند و همین كار را كرد و در ماه صفر دویست و سه هجرى یعنى قریب دو سال پس از آوردن آن حضرت از مدینه به خراسان و یك سال و اندى پس از صدور فرمان ولیعهدى به نام آن حضرت، دست خود را به جنایت بزرگ و فراموش نشدنى قتل امام آلود.
مهمترین چیزى كه در زندگى ائمه علیهمالسلام، به طور شایسته مورد توجه قرار نگرفته، عنصر «مبارزه حاد سیاسى» است.
در تمام دوران صد و چهل ساله میان حادثه عاشورا و ولایتعهدىامام هشتم علیهالسلام، جریان وابسته به امامان اهل بیت یعنى شیعیان همیشه بزرگترین و خطرناكترین دشمن دستگاههاى خلافت به حساب مىآمد.
مامون از دعوت امام هشتم به خراسان چند مقصود عمده را تعقیب مىكرد: اولین و مهمترین آنها، تبدیل صحنه مبارزات حاد انقلابى شیعیان به عرصه فعالیت سیاسى آرام و بىخطر بود .
دوم، این كه مامون با این كار، امام را كههمواره یك كانون معارضه و مبارزه بود در كنترل دستگاههاى خود قرار مىداد.
سوم، تخطئه مدعاى تشیع مبنى بر غاصبانه بودن خلافتهاى اموى و عباسى و مشروعیت دادن به این خلافتها بود، مامون با این كار به همه شیعیان مزورانه ثابت مىكرد كه ادعاى غاصبانه و نامشروع بودن خلافتهاى مسلط كه همواره جزء اصول اعتقادى شیعه به حساب مىآمده است یك حرف بىپایه و ناشى از ضعف و عقدههاى حقارت بوده است.
هنگامى كه امام را از مدینه به خراسان دعوت كردند آن حضرت فضاى مدینه را از كراهت و نارضایى خود پر كرد، به طورى كه همه كس در پیرامون امام یقین كردند كه مامون با نیتسوء حضرت را از وطن خود دور مىكند.
هنگامى كه در مرو پیشنهاد ولایتعهدى آن حضرت مطرح شد حضرت بهشدت استنكاف كردند و تا وقتى مامون صریحا آن حضرت را تهدید به قتل نكرد، آن را نپذیرفتند.
امام در همان حال كه نام ولیعهد داشت و قهرا از امكانات دستگاه خلافت نیز برخوردار بود چهرهاى به خود مىگرفت كه گویى با دستگاه خلافت، مخالف و به آن معترض است.
كوتاه سخن آن كه مامون در این قمار بزرگ نه تنها چیزى به دست نیاورده كه بسیارى چیزها را از دست داده و در انتظار است كه بقیه را نیز از دست بدهد.
قرائن نشان مىدهد كه مامون پیش از اقدام قطعى خود براى به شهادت رساندن امام به كارهاى دیگرى دست زده است كه شاید بتواند این آخرین علاج را آسانتر به كار برد.
تشكیل مجالس مناظره با هر آن كسى كه كمتر امیدى به غلبه او بر امام مىرفت نیز از جمله همین تدابیر است.
هنگامى كه امام مناظرهكنندگان ادیان و مذاهب مختلف را در بحث عمومى خود منكوب كرد و آوازه دانش و حجت قاطعش در همه جا پیچید مامون در صدد برآمد كه هر متكلم و اهل مجادلهاى را به مجلس مناظره با امام بكشاند، شاید یك نفر در این بین بتواند امام را مجاب كند. البته چنان كه مىدانیم هر چه تشكیل مناظرات ادامه مىیافت قدرت علمى امام آشكارتر مىشد و مامون از تاثیر این وسیله نومیدتر. بنابر روایات یك یا دوبار توطئه قتل امام را بهوسیله نوكران و ایادى خود ریخت و یك بار هم حضرت را در سرخس به زندان افكند اما این شیوهها هم نتیجهاى جز جلب اعتقاد همان دستاندركاران را به رتبه معنوى امام به بار نیاورد و مامون درماندهتر و خشمگینتر شد. در آخر چارهاى جز آن نیافت كه به دست خود و بدون هیچگونه واسطهاى امام را مسموم كند و همین كار را كرد و در ماه صفر دویست و سه هجرى، یعنى قریب دو سال پس از آوردن آن حضرت از مدینه به خراسان و یك سال و اندى پس از صدور فرمان ولیعهدى به نام آن حضرت، دست خود را به جنایت بزرگ و فراموش نشدنى قتل امام آلود.
منبع:
ماهنامه موعود، شماره 6، ص 60.لینك مقالات مرتبط:
سفر اندوهسخنان تابناك امام رضا علیه السلام
آراء مختلف در مورد شهادت امام رضا علیه السلام