تبیان، دستیار زندگی
كیشلوفسكى پخش شده از سینما چهار كیشلوفسكى تصویرگر جهان درون كریشتف كیشلوفسكى? (1996-1941) بدون تردید یكى از شاخص ترین، بزرگ ترین و تاثیرگذارترین كارگردانان مولف دهه هاى هشتاد و نود اروپا و شاید جهان است. دستاورد او در حوزه س...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

از مجموعه ده فرمان كریشتف كیشلوفسكى

پخش شده از سینما چهار


كیشلوفسكى تصویرگر جهان درون

كریشتف كیشلوفسكى? (1996-1941) بدون تردید یكى از شاخص ترین، بزرگ ترین و تاثیرگذارترین كارگردانان مولف دهه هاى هشتاد و نود اروپا و شاید جهان است. دستاورد او در حوزه سینماى معناگرا ستایش برانگیز و البته دست نیافتنى است. یكى از منتقدان و پژوهندگان سینماى كیشلوفسكى معتقد است كه هیچ یك از فیلمسازان معاصر نتوانسته اند مانند كیشلوفسكى قصه هاى قابل فهم را چنان با تصاویر به یادماندنى درهم آمیزند كه تصویرها همواره چیزهایى فراتر از آن چه كه مى بینیم به ما القا كنند.2  با این همه كیشلوفسكى همواره اعتراف مى كرد كه سینما و دوربین، در مقایسه با ادبیات، ابزار مناسبى براى نمایش جهان درون - چیزى كه او شیفته اش بود و مى كوشید آن را روى نوارهاى سلولوئید ثبت كند - نیست.3 «جهان درون» از نظر او یعنى غریزه، رویا، تقدیر، عشق. یعنى درك آدمى از مفاهیمى مثل زندگى، مرگ و البته خداوند. یعنى پاسخ به این پرسش كه چرا هر روز صبح باید بیدار شد؟

كیشلوفسكى با آگاهى از ناتوانایى ها و محدودیت هاى سینما در توصیف چنین جهانى، كوشید تا پاسخ هایى تصویرى براى چنین پرسش هاى ژرف و پیچیده اى بیابد. پاسخ هایى كه به تعبیرى شاید تنها بتوان آنها را از لا به لاى رازها، نشانه ها، نمادها، برخوردهاى تصادفى و ضربه هاى غریب و ناگهانى سرنوشت دریافت.4

ابهام آمیخته با شگفتى ایرنه ژاكوب، بازیگر محبوب كیشلوفسكى كه در دو فیلم مهم او بازى كرده، درباره این نشانه ها شنیدنى است:

همیشه بعد از خواندن فیلم نامه هایى كه كریشتف به من مى داد، به خاطر چیزهاى خاصى كه در آنها بود گیج مى شدم. چیزهایى مثل: چرا آن زن این درخت را لمس مى كند؟ یا چرا آن بند كفش را پیدا مى كند؟ چرا از طریق انكسار نور «گوى جادویى» اش به منظره ها نگاه مى كند؟ (در زندگى دوگانه ورونیك شخصیت فیلم با چیزى بازى مى كند، با گوى كوچك شفافى از جنس پلاستیك كه خاصیت جهندگى دارد و نور را به شكل هاى شگفت آورى منتشر مى كند.)

بعدها وقتى سر صحنه از كریشتف مى پرسیدم كه منظورش از این جور سكانس ها چه است اغلب مى گفت: «ترجیح مى دهم این را از شما بشنوم. این طورى براى من جالب تر است.» اما به محض این كه سعى مى كردم براى او توضیحات مفصلى بدهم مانع ام مى شد و مى گفت: «اوه ایرنه، خیلى پیچیده اش كردى. چیز ساده ترى بگو، باشه؟»

ترجیح مى داد منظورى را كه از یك سكانس داشت سر صحنه توضیح ندهد تا به جاى رمزگشایى از صحنه ها كه تفسیر آنها را كلیشه اى مى كرد، فرآیند مداوم كشف همواره باز بماند و مجال تفسیرهاى تازه تر همیشه فراهم باشد.

فیلم هاى كیشلوفسكى، همانند آثار ادبى خوب، به گونه اى باز و تعبیرپذیرند كه مى توان آنها را در چندین سطح بازخوانى كرد. اما تنها به شرط آن كه بتوانیم از «گوى جادویى» درون مان استفاده كنیم. به شرط آن كه بتوانیم فیلم هاى او را از طریق نور منكسر شده تفسیر و باز -تفسیر خودمان دریافت كنیم.5

تصاویرى كه ایرنه ژاكوب به آنها اشاره مى كند در فیلم هاى كیشلوفسكى فراوان و بى شمارند. تاكیدهاى معنادار بر اشیا و عناصر صحنه كه اغلب با نماهاى نزدیك گرفته شده اند چنان صریح و واضح اند كه ادعاى كیشلوفسكى در بى معنا بودن آنها را به دشوارى مى توان پذیرفت.? بدین گونه كثرت این تصاویر از یك سو و كاربرد منظم و خلاقانه آنها در طیفى از فیلم هاى كیشلوفسكى باعث شده است تا برخى منتقدان این تصاویر را هم از منظر نشانه شناسانه7 (استعاره هایى براى مفاهیم متافیزیكى) و هم از منظر پدیدارشناسانه8 (حسى شهودى از چیزى فراتر از آن چه كه تصاویر مستقیماً به آن تصریح مى كنند) ابزارى در دست كیشلوفسكى براى طرح تاملات متافیزیكى اش محسوب كنند.9

كارگردان بدبین لهستانى براى طرح جهان درون آدم هایش و آمیختن آنها با اندیشه ها و دریافت هاى سیاه و تلخ اش از زندگى به خلق موقعیت هاى پیچیده و دشوارى نیاز داشت كه همكار فیلمنامه نویس اش، كریشتف پیه شیه ویچ10  - یك وكیل دادگسترى خوش فكر و به اندازه كیشلوفسكى تلخ اندیش - براى او فراهم مى كرد. كسى كه به تعبیر كیشلوفسكى «نمى داند چه گونه بنویسد اما مى تواند حرف بزند. مى تواند حرف بزند و نه تنها مى تواند حرف بزند بلكه مى تواند فكر كند.»11  بدین گونه از همكارى این دو لهستانى بدبین مجموعه اى ارزشمند از آثار درخشان سینمایى پدید آمد. مجموعه اى كه سرشت و سرنوشت آدمى موضوع اصلى تمامى آنها است.

پیشرفت فیلم سازى كیشلوفسكى با پرهیز و فاصله گیرى آگاهانه او از طرح تفكرات سیاسى در فیلم هایش آغاز شد. گرچه در مستندهاى كیشلوفسكى و نیز در فیلم هاى داستانى اولیه او، مى توان رگه هایى از ذهنى خلاق و جست و جوگر را ردیابى كرد اما آن چه این فیلم ساز جسور و جاه طلب را در سطح جهانى مطرح كرد مجموعه ده فرمان12 (1989-1988) و فیلم هایى بود كه پس از آن ساخت. علاوه بر همكارى در نوشتن فیلم نامه و تاثیر فكرى و فلسفى پیه شیه ویچ بر روند فیلم سازى كیشلوفسكى، حقوقدان بودن او باعث طرح شخصیت هاى قضایى در آثار كیشلوفسكى شد. شخصیت هاى موثر در پایانى نیست13 (1984)، ده فرمان پنج14 (1988)، فیلمى كوتاه درباره 15 (????) و سه رنگ: قرمز?? (????) یا قاضى و یا وكیل اند. همچنان كه پیوستن زبیگنیف پرایزنر??، آهنگ ساز برجسته لهستانى، به زوج كریشتف ها نه تنها به غناى موسیقایى فیلم ها افزود، بلكه شخصیت هاى دنیاى موسیقى ( آهنگ ساز و خواننده) را هم به داستان هاى كیشلوفسكى وارد كرد: ده فرمان دو?? (????)، ده فرمان ده?? ( 1988)، زندگى دوگانه ورونیك20 (1991) و سه رنگ: آبى21 ( 1993). با این همه مهم ترین دستاورد تركیب پرایزنر/ كیشلوفسكى، یك آهنگ ساز خیالى هلندى بود به نام وان دن بودنمایر22 كه در اغلب فیلم هاى كیشلوفسكى موسیقى غنى او را با سازهاى پرایزنر مى شنویم.

كیشلوفسكى فیلم ساز بزرگى است زیرا جهانى كه فیلم هاى او به آن مى پردازد جهانى بزرگ است. جهانى ژرف، چندلایه و فكربرانگیز. این جهان از ذهن كسى تراویده است كه دلمشغولى ها و پرسش هاى عمیق و تكان دهنده اش درباره حیات بشرى، در افقى فراتر از جغرافیا و تاریخى كه در آن مى زیست، لحظه اى او را آرام نمى گذاشت. حتى اگر اعتراف صمیمانه او بر ناتوانى سینما در نمایش «جهان درون» به حقیقت نزدیك باشد، براى پیشروى او تا مرزهاى درك این ناتوانى و ناكامى بى شك موفقیت بزرگى است.

از كتاب در دست انتشار «سرشت و سرنوشت: سینماى كریشتف كیشلوفسكى» نوشته خانم مونیكا مورر / ترجمه: مصطفى مستور. این كتاب به زودى از سوى نشر مركز منتشر خواهد شد.

• ده فرمان ده؛ به مال همسایه ا ت طمع مورز

بازیگران: یرژى استوهر (یرژى)، زبیگنیف زاماچوفسكى (آرتور)، هنرى بیتا (مغازه دار).

گروه فنى: فیلمبردار: یاچك بلاووت، ?? دقیقه.

فرمان: به مال همسایه ا ت طمع مورز

داستان فیلم: مرد گوشه گیر و شیفته جمع كردن تمبر (كه او را در ده فرمان هشت دیده ایم) مى میرد و كلكسیون اش را براى دو پسرش باقى مى گذارد: آرتور، خواننده موسیقى پانك گروه سیتى دیث23 و یرژى به شدت محافظه كار. یرژى كه از ارزش مجموعه تمبر بى خبر است سه تمبر بسیار گران قیمت با تصویر زپلین24 را به پسرش كه عاشق هواپیماها است، مى دهد. در ادامه وقتى او از ارزش تمبرها باخبر مى شود و مى فهمد كه پسرش آنها را با تمبرهایى دیگر معاوضه كرده است و تمبرها به دست فروشنده اى متقلب افتاده اند وحشت زده مى شود. برادرها كه رفته رفته فكر و ذكرشان كلكسیون تمبر شده است، به هر كارى دست مى زنند تا از بقیه تمبرها نگهدارى كنند. از جمله به توصیه «دوستان آشنا» سگ سیاهى را از نژاد دابرمن پیدا مى كنند تا از تمبرها نگهبانى كند و قفل هاى آپارتمان را تعویض مى كنند. با جست و جو در یادداشت هاى پدرشان درمى یابند كه او مشتاق تمبر كمیابى به نام مركورى صورتى بوده است. تمبر بى نهایت ارزشمندى كه نمى توان روى آن قیمت گذاشت. از سوى دیگر دختر فروشنده متقلب به كلیه اى احتیاج دارد و یرژى دهنده مناسبى است. آرتور با برادرش صحبت مى كند تا او را به انجام عمل اهداى كلیه راضى كند. وقتى یرژى در بیمارستان است و آرتور با پرستارى شیفته ستاره هاى موسیقى سرگرم است، تمبرها از آپارتمان سرقت مى شوند و برادرها همه چیز - به جز مركورى صورتى اتریشى - را از دست مى دهند. به دنبال این سرقت كه همه چیز در آن نشان از یك دزدى خودى دارد، برادرها به هم مظنون مى شوند تا این كه وقتى هر كدام در حال خرید سرى هاى جدیدى از تمبر هستند مجرمان واقعى را مى یابند: دلال، جوانى كه تمبرهاى پسر یرژى را معاوضه كرده بود و همسایه اى كه مدعى بود از پدرشان طلبكار است. هر سه، سگ سیاه نژاد دابرمن دارند.

درباره فیلم: درست وقتى كه فكر مى كنید همه چیز دارد خیلى متفكرانه پیش مى رود، كیشلوفسكى احساساتى مى شود. فیلم كمدى سیاهى است از همه چیز! سكانس عنوان بندى فیلم نوعى طنز را نمایش مى دهد. آرتور، خواننده اصلى یك گروه موسیقى پانك به اسم سیتى دیث، با رگ هاى برآمده جیغ مى كشد و در ترانه اى مردم را این گونه ترغیب مى كند:

«بكش! بكش! بكش!

كل هفته رو طمع كن به هر چیز

و توى یك شنبه، توى یك شنبه

مادرت رو بزن، پدرت رو، خواهرت رو،

جوونه رو بزن و چیزهاش رو بدزد

چون همه چیز مال توئه.

همه چیز مال توئه»

صحنه بعد آرتور را در مراسم تدفین پدرش نشان مى دهد. پدرى كه تمام زندگى اش را وقف «اشتیاقى شریف» كرده بود. یرژى، برادر ماتم زده آرتور، با آرنج به پهلوى او مى زند تا گوشى واكمن را از گوش اش بیرون بیاورد. كمى بعد مى فهمیم كه این «اشتیاق شریف» چیزى نیست مگر جمع آورى تمبر.

آرتور، به رغم موقعیتى كه به عنوان خواننده راك دارد (و نیز برخلاف متن ترانه هایش)، ذاتاَ از حرص و طمع خالى است. وقتى براى اولین بار او و برادرش چشم شان به تمبرهاى باارزش پدر مى افتد از برادرش مى پرسد: «اصرار به جمع كردن این جور چیزها از كجا مى آد؟» اما وقتى به ارزش واقعى تمبرها پى مى برد (تمبرها به وضوح نشان مى دهند كه نسبت به خواننده راك بودن سرگرمى سودآورترى هستند) خیلى زود مسحور جادوى آنها مى شود. این آرتور است كه تدابیر شدید امنیتى به كار مى گیرد و از جمله سگ گنده مسخره اما ترس آورى را براى نگهبانى از تمبرها به آپارتمان مى آورد. همچنین این آرتور است كه صاحب مركورى صورتى اتریشى چنان ذهن او را به خود مشغول مى كند كه به یرژى اصرار مى كند تا براى به دست آوردن آن تمبر گران بها، كلیه اش را اهدا كند و حتى در پیشنهادش به یرژى با احساسات اش به او رشوه مى دهد و مى گوید او اخلاقاَ وظیفه دارد كسى را كه محتاج است نجات دهد، حتى اگر آن فرد از سراتفاق دختر دلال فریب كارى باشد. این طمع ورزى چیزى نیست مگر سقوط برادر. وقتى یرژى در حال عمل جراحى است و آرتور سرگرم پرستار شیفته موسیقى، عمل برداشتن كلیه با صحنه اى كه چیز دیگرى برداشته مى شود مونتاژ موازى مى شود: آلبوم هاى تمبر از آپارتمان. آلبوم هاى تمبرى كه دو برادر را (كه تا پیش از مرگ پدرشان دو سالى بود یكدیگر را ندیده بودند) با هم متحد كرده بود و باعث شده بود مشكلات شان را فراموش كنند. اما همین آلبوم هاى تمبر، به خاطر ماجراى دزدى و سوءظنى كه برادرها به هم پیدا كرده بودند، باعث شده بود آنها موقتاً از هم دور شوند. وقتى به نظر مى رسد برادرها همه چیز - به جز تمبر ارزشمند مركورى صورتى اتریشى - را از دست داده اند، آنها پى مى برند كه چیزى حتى پرارزش تر از آن تمبر دارند: اعتماد بنیادین تازه اى كه به هم پیدا كرده اند. بدین گونه «برادرى» آن موضوع اصلى اى است كه ده فرمان ده - و نیز همه مجموعه ده فرمان به آن پرداخته است و مجتمعى مسكونى در ورشو را، براى نمایش تنگناهاى نوع بشر، به مدل كوچكى از كل جهان تبدیل كرده است.

تصاویركلیدى: برادرى. یرژى و آرتور تنها از نظر ظاهرى مخالف هم نیستند بلكه هر كدام در انتهاى یك طیف قرار دارند. یرژى از طبقه متوسط جامعه، متاهل و با كت و كراوات است در حالى كه آرتور، ستاره موسیقى راك، سنت شكنى است با كلى دوست دختر. بین این دو شخصیت انواع شخصیت هاى نوعى انسان مى تواند قرار داشته باشد. با این همه، كلكسیون تمبر آنها را كنار هم قرار مى دهد و آنها اغلب در یك كادر كنار هم هستند: در مراسم تدفین، اولین بارى كه با هم به آپارتمان پدرشان مى روند و شب هنگام وقتى از بیرون ایمن بودن آپارتمان را امتحان مى كنند.

كلیدها: در این قسمت چندین نما از كلیدها دیده مى شود: مشخصاً در آغاز فیلم وقتى برادرها براى اولین بار وارد آپارتمان مى شوند؛ آرتور بعدها قفل ها را عوض مى كند. شاید كیشلوفسكى مى خواهد اشاره كند كه ده فرمان ده - با درونمایه اش یعنى برادرى - كلیدى است براى فهم سایر قسمت هاى ده فرمان.

شاهد: در فیلمنامه این قسمت مطلقاً اشاره اى به شاهد نشده است. كیشلوفسكى بعدها در این خصوص گفت: «او در ده فرمان ده ظاهر نمى شود چون شوخى هایى در باره خرید و فروش كلیه است و فكر كردم ممكن است نشان دادن آدمى مثل او ارزشى نداشته باشد. اما احتمالاً اشتباه مى كرده ام. بى شك باید او را در آن فیلم هم نشان مى دادم.»

تكرار این قسمت از ده فرمان را مى توانید فردا از برنامه سینما چهار تماشا كنید.

پى نوشت ها:

? - KRZYSTOF KIESLOWSKI

?- INSDORF, ANNETTE. DOUBLE LIVES, SECOND CHANCES: THE CINEMA OF KRZYSTOF KIESLOWSKI,TALK MIRAMAX BOOK. NEW YORK, 1999. P.XIII

? كیشلوفسكى از زبان كیشلوفسكى، دانوشیا استاك[ویراستار متن انگلیسى] ، ترجمه هوشنگ حسامى. انتشارات موسسه ایران. تهران????،. ص ???

? - HOLDEN , STEPHEN, THE NEW YORK TIMES, JUNE 9, 2000

?- INSDORF, ANNETTE. DOUBLE LIVES, SECOND CHANCES. THE CINEMA OF KRZYSTOF KIESLOWSKI.TALK MIRAMAX BOOK. NEW YORK, 1999. P.XV

?- كیشلوفسكى از زبان كیشلوفسكى، دانوشیا استاك [ویراستار متن انگلیسى] ، ترجمه هوشنگ حسامى. انتشارات موسسه ایران. تهران????،. ص???

?- SEMIOTIC

?- PHENOMENOLOGICAL

?- KICKASOLA, JOSEPH.G , THE FILMS OF KRZYSTOF KEISLOWSKI, CONTINUUM, NEW YORK, 2004, PP.35-36

??- KRZYSZTOF PIESIEWICZ

??- كیشلوفسكى از زبان كیشلوفسكى، دانوشیا استاك [ویراستار متن انگلیسى]، ترجمه هوشنگ حسامى. انتشارات موسسه ایران. تهران????،. ص???

??- THE DECALOGUE

??- NO END

??- DECALOGUE 5

15- A SHORT FILM ABOUT KILLING

??- THREE COLOURS: RED

??- ZBIGNIEW PREISNER

DECALOGUE 2 18-

??- DECALOGUE 10

??- THE DOUBLE LIFE OF VERONIQUE

??- THREE COLOURS: BLUE

??- VAN DEN BUDENMAYER

??- CITY DEATH

?? - هواپیماى جنگى آلمان ها در جنگ جهانى اول. م.

??- DOBERMAN

مصطفى مستور