تبیان، دستیار زندگی
داستان های آتش پرور روان و ساده نیستند ؛ داستان های او تجربه های انسانی را آمیخته به تکنیک و در بستری بدیع از ساختار به خواننده عرضه می دارند.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

رقصنده در باد و آتش

نگاهی به مجموعه داستان« ماهی در باد»* نوشته حسین آتش‌پرور


داستان های  آتش پرور روان و ساده نیستند ؛ داستان های او تجربه های انسانی  را آمیخته به تکنیک و در بستری بدیع از ساختار به خواننده عرضه می دارند.  تجربه خواندن داستان های " ماهی در باد "  به رقص میان آتش می ماند.


ماهی در باد

" حسین آتش پرور"  -  نویسنده خراسانی – از داستان نویسان مطرح کشورمان در دو دهه اخیر است . " ماهی در باد " مجموعه 12 داستان کوتاه اوست که تقریبا وجه مشترک غالب در همه آن ها ، نقش برجسته مکان است . مکان داستان های آتش پرور اقلیم خشک وکم آب خراسان است.

آتش پرور در این مجموعه با استفاده از تلفیق سبک ها و با بهره گیری از اسطوره ها و افسانه های بومی برای انتقال تاریخ و فرهنگ جامعه مان و شناساندن زمانه ای که در آن زندگی می کنیم ، به نحوی شایسته و متمایز کوشیده است .  داستان های  آتش پرور روان و ساده نیستند ؛ داستان های او تجربه های انسانی  را آمیخته به تکنیک و در بستری بدیع از ساختار به خواننده عرضه می دارند.  تجربه خواندن داستان های " ماهی در باد "  به رقص میان آتش می ماند ؛ هرچند شورانگیز و پرجذبه است اما نیازمند جسارت و تیزهوشی است . آتش پرور طالب خوانندگانی جدی است ؛ خوانندگانی که جسارت کافی برای فرو رفتن در اعماق داستان را دارند؛ مثل ماهی در آب .

حضور و غیاب اندیشه

غیاب اندیشه و فقر محتوا از جمله کاستی‌های بخشی از داستان‌های امروز ماست. طوری که استفاده از تجربه‌های محدود و تکرار کلیات فرسوده کلیشه وار، آنها را یک‌شکل و همانند کرده است. به این معنی که اندیشه به عنوان شاکله و روح داستان تحت شعاع توجه افراطی به عناصر ساختاری داستان مثل شخصیت‌پردازی شیوه‌های روایی، طرح و پیرنگ، زبان و فرم و تکنیک فراموش می‌شود. از این رو است که داستان در سطح حرکت می‌کند و در غیاب اندیشه جامد می‌نماید. در این حالت خواننده خلأ عنصری اساسی را حس می‌کند و در حالی که همه چیز به درستی در جای خود قرار داده شده، او با دست خالی از تجربه‌ای سترون با حس فریب‌خوردگی بیرون می‌رود. به اعتبار آثار برتر داخلی و خارجی آن دسته از آثار فرصت دیده شدن و ماندن پیدا می‌کنند که از آبشخور اندیشه‌های غنی فلسفی، تاریخی، کهن الگویی و اسطوره‌ای تغذیه شوند و عموما حرفی و هدفی پشت فرم داستانی خود حمل کنند. پیداست بهره‌گیری از این عوامل، تجربه‌های اصیل انسانی را کشف و به شکل بافته‌هایی مستحیل در داستان در اختیار خواننده می‌گذارد.

بررسی اجمالی داستان‌ها:

داستان‌های این مجموعه داستان‌هایی از جنسی دیگر و به دیگر معنی نامتعارف‌اند. داستان‌هایی برآمده از اعماق، کابوس وار یا داستان‌هایی به اصطلاح نوشتنی و خواننده‌محور.

زاویه دید انتخابی اغلب داستان‌ها دانای کل است یا رویکرد دانای کلی دارد. اما دانای کلی که خیلی به ذهن شخصیت‌هاش سر نمی‌کشد اما قادر است اشیا و عناصر را بی‌واسطه به حرف وادارد. داستان‌ها دو دسته‌اند: دسته‌ای واقع‌گرا و گروهی غیرواقع‌گرا که جنس داستان‌ها در هر دو گونه با هم متفاوتند. داستان‌های واقع‌گرا از جنس داستان‌های واقع‌گرای رایج نیستند و در همه آنها عنصری نامتعارف حضور دارد. داستان‌های غیرواقع‌گرا هم با مایه‌هایی از کابوس، وهم، رمز و راز و جادو همراهند که در عموم متکی بر اسطوره‌ها، نمادها و استعاره‌ها هستند. زمان، عنصری بسیار مهم در داستان‌هاست.

این عنصر در داستان اول مجموعه، مدال‌ها، گذشت تراژیک زمان را در زندگی یک زن- مادر نمایان می‌کند و عبور بی‌رحمانه آن را بر روح و جسم او نشان می‌دهد، سرانجام او را با انبوهی خاطره و حس شکست و حسرت بر جای می‌گذارد. مدال‌ها به عنوان نمونه یک داستان واقع‌گرا از زمان حال شخصیت اصلی داستان شروع می‌شود، سیال‌گونه به گذشته می‌رود و به حال برمی‌گردد و سرانجام در سطحی از زمان حال می‌ایستد که ناگهان تغییری در او رخ می‌دهد و بی‌صدا با ولوله درون به خانه برمی‌گردد.

داستان «چشم زنگاری» یک داستان کابوسی و فرا واقعی است که کارکرد دیگرگونه‌ای از زمان را نشان می‌دهد. زمان در این داستان به وسواس زمانی تقلیل یافته است. راوی داستان در کابوس دیده‌های خودش سرگردان است و تصویرهای برگرفته از دنیای بیرون به کابوس خواب و بیداری او تبدیل شده‌اند. قاضی مشاهده‌گر، چشم‌های راوی است که او را به خاطر مشاهداتش به محاکمه می‌کشد. در وجهی دیگر از داستان، گستره‌ای از وقایع اجتماعی از هم دریده مثل صف آدم‌های تراخمی، جذامی و اسهالی، نمادی از آدم‌های گرفتار و مبتلا که در سوختن و ساختن هستند به نمایش گذاشته می‌شود و جز دیدن کاری از دست راوی برنمی‌آید. سرانجام او بی‌تاب از مشاهده آشفتگی‌ها و درهم ریختگی‌های پیرامون خود ابزار مشاهده، قاضی مشاهده‌گر، در واقع چشمان گناه‌آلودش را در عملی نمادین از چشم‌خانه بیرون می‌آورد و به میخش می‌کشد.

داستان‌های این مجموعه داستان‌هایی از جنسی دیگر و به دیگر معنی نامتعارف‌اند. داستان‌هایی برآمده از اعماق، کابوس وار یا داستان‌هایی به اصطلاح نوشتنی و خواننده‌محور.

داستان «ماهی در باد» یک داستان اسطوره‌ای بومی، برگرفته از فرهنگ باستانی ایرانی و آمیخته به اسطوره‌های بومی و مذهبی است. نویسنده در این داستان به تسخیر یک اندیشه اسطوره‌ای درآمده و برای اثبات اندیشه ناظر خود آن را در قالب اعمال شخصیتی امروزی به رهن می‌گذارد و سپس با درهم تنیدن اندیشه و ساختار بنایی تازه می‌آفریند. داستان با توصیفی شاعرانه در خدمت حال و هوا و فضای داستان شروع می‌شود. سپس به سفر ادیسه وار شخصیت اصلی داستان، حسینا، در شوره‌زاری آخرالزمانی نقب می‌زند. حسینا تنها بازمانده خشکسالی شورآب است. در این سفر او تلاش می‌کند الهه آب، ناهید، را بر سر مهر آورد‌‍؛ نهال پسته تقدمیش می‌کند، باری از شکر برایش می‌برد، برایش ساز می‌زند و سرانجام لوک، سوگلی شترهایش، را فدیه می‌کند تا ناهید، معشوقه اسطوره‌ای‌اش الهه باران، را به سر مهر آورد. اما ناهید امتناع می‌کند. او از ناسپاسان گذشته در خشم است و نمی‌بارد. چون در اساس خاک شوره زار مرده و نیازمند دمیدن روحی دیگر است. باید همه چیز بمیرد و ویران شود تا زندگی تازه‌ای از سر گرفته شود. حسینا خودش را قربانی می‌کند و در شن زار مدفون می‌شود. در حقیقت کهن الگوی قربانی در حسینا تجسد می‌یابد و او بز طلیقه‌ای می‌شود تا حیات تازه‌ای به شوره‌زار بدمد و زندگی دیگری از سر گرفته شود. استفاده از چهار عنصر آب، باد، خاک و آتش و درآمیزی آنها به منظور نشان دادن ضرورت حیاتی دیگر، هنرمندانه به کار گرفته شده است. فضاسازی‌های داستان، اشاره‌های فرهنگی و بومی و مذهبی همه، در خدمت بیان محتوای نهفته در داستان است که مبین ضرورت حیاتی دیگر و سر زدن زندگی از میان مرگ است. بن‌مایه مهم دیگری که در داستان به چشم می‌خورد « مکافات گناه» است. با توجه به اشاره‌ای به قوم سدوم در تفسیر سورآبادی بر پیشانی متن داستان، حسینا یک تنه مکافات گناه یک قوم را پس می‌دهد. قومی که قربانی جهل و تمرد خود شدند و از سوی دیگر در روایات اسطوره‌ای ایرانی ناهید به چهار میخ کشیده می‌شود و زندانی می‌شود و پس از آن بر قوم ناسپاس نمی‌بارد. و «حسینا» در هر دو وجه مکافات قومش را پس می‌دهد. داستان‌های کهن الگویی در صدد کشف تجربه‌های وسیع انسانی‌اند از این رو است که در همه زمان‌ها قابل تاویلند. اما نکته مهم استحاله، قلب و جابه‌جایی اسطوره از گذشته تا به امروز بر حسب نیازهای انسانی است. داستان «ماهی‌ در باد» با خلق تصاویری بدیع و جزو بینانه مثل جوانه‌زدن خاری در پوتین، اشاره‌های فرهنگی و سنتی مثل مراسم قربانی کردن لوک در کنار زبان شاعرانه در خدمت فضای اسطوره‌ای داستان، موفق می‌شود ارتباط اقناع‌کننده‌ای با زمان معاصر خود برقرار کند. «چشم‌ها تا به روی هم رفت، دید آمد. » جمله آغازین داستان «ساس» است که دنیای سراسر کابوس زیر پلک‌های راوی را به دید می‌آورد. در این داستان اشاره‌ها و ارجاعات بیرون متنی و گاه تجربه‌های شخصی، دریافت مفهوم متن را با تاخیر مواجه می‌کند اما آنچه مهم است سگ کش شدن زندگی‌هایی است که همچون قصه ای آشنا از لابه‌لای کابوس‌ها و خیالات راوی فریاد می‌شود.

داستان «ماهی در باد» یک داستان اسطوره‌ای بومی، برگرفته از فرهنگ باستانی ایرانی و آمیخته به اسطوره‌های بومی و مذهبی است.

«شبح وقتی قرار است خیس باشد» داستان جوانی است که دست‌هایش را در یک انفجار از دست داده. اشاره‌های مکانی به مزارشریف، اردوگاه پیشاور، بصره، استانبول و اسکندریه کافی است تا فجایع کشتار فله‌ای آدم‌ها، بمب‌گذاری، عملیات انتحاری و فاجعه همه‌گیر جنگ را در دنیای امروز به یادمان بیاورد. این داستان مانیفست هجویه جنگ است. دو عامل را می‌توان موجب توفیق این داستان دانست؛ نخست آنکه نویسنده به شیوه‌ای بدیع با ممزوج کردن خواب و بیداری در فضایی کابوسی خشونت جنگ را به استهزا می‌گیرد و دوم، اینکه بدون پرداختن به جزییات آشنای جنگ تنها با اشاره‌هایی کوتاه و تک‌واژه‌ها و تصویرهایی جرقه وار، ژرفای سیاهی جنگ را فارغ از نگاه منطقه‌ای بلکه در ابعاد انسانی- جهانی نشان می‌دهد.

«یک روز بهاری» داستانی است آکنده از طنز اجتماعی، با بیان طنزهای معنایی و زبانی. داستان به ماجرای فرار گاوی زخمی از کشتارگاه می‌پردازد. طنز داستان از سطر نخست با تصویری از یک روز آفتابی بهاری بعد از باران و دیدن هیبت یک گاو زخمی فراری و هجومش به خانه زنی در حال رخت شستن، آغاز می‌شود. سلاخ دنبال گاو به خانه زن می‌رسد. گاو وحشت‌زده راه فراری جست‌وجو می‌کند و خودش را به در و دیوار می‌زند. از آتش نشان کمک خواسته می‌شود اما او از آمبولانس پیاده می‌شود و با شلنگ آب وارد کار می‌شود، او چیزی جز وظایف تعریف شده نمی‌شناسد. پس سلب مسوولیت می‌کند و از پاسبان کمک می‌طلبد. کار در محدوده وظایف او هم نیست اما دست آخر هفت تیرش را بیرون می‌کشد و گاو را می‌کشد. پاسبان موضوع را با حذف آن فیصله می‌دهد. این داستان اشاره‌های عمیقی به درهم ریختگی‌های اجتماعی دارد؛ به خشونت، رفع مسوولیت و عدم تعهد. و اما در اجرای داستان برای نشان دادن این به هم ریختگی‌ها از زبان کمک گرفته شده، به این معنی که دال و مدلول‌ها به هم می‌ریزد و کلمات در معنای مالوف خود به کار نمی‌روند. آتش‌نشان از آمبولانس پیاده می‌شود که خود نوعی آشنا زدایی از زبان در خدمت محتوای داستان است.

حسین آتش پرور

در مجموعه داستان «ماهی در باد» از حسین آتش‌پرور می‌توان ادعا کرد که نویسنده کوله‌باری از تجربه‌های عینی و ذهنی خود را به داستان‌هایش منتقل کرده است. اندیشه عنصر محوری داستان‌هاست. اغلب داستان‌ها شگفت و تامل برانگیزند که جز با شرکت جست‌وجوگرانه خواننده در متن رمزگشایی نمی‌شوند. نویسنده در این راستا از ساز و کارهای کهن الگویی، نمادها، استعاره‌ها، کدها و رمزهایی ویژه استفاده کرده است. گفتنی است ارجاع متن در پاره‌ای موارد به ویژه در مفاهیم فرامتنی بومی، به دلیل بسیار اختصاصی شدن این گزینه‌ها، خوانش و درک اثر را برای خواننده آسان گیر غیرممکن می‌سازد، البته گاهی برای خواننده حرفه‌ای نیز دریافت معنی اتفاق نمی‌افتد. عنصر زمان از عناصر بسیار مهم داستان‌هاست و گذشت تراژیک زمان بر شخصیت‌هایی که هیچ خط روشنی در زندگی شان دیده نمی‌شود یا در زمان متوقف شده‌اند یا به وسواس زمان گرفتارند به یک موتیف تبدیل شده است. نکته مهم در شیوه روایت داستان‌ها، رگه‌های پست مدرن بومی است. نویسنده کابوس واری زندگی، از هم‌گسیختگی روابط اجتماعی و ماهیت زندگی و وجود را با درآمیختگی‌های روایی و زبانی به هم پیوند می‌زند. به این منظور از طنز و هجو‌های اجتماعی گرفته تا به سخره‌گرفتن روابط و دال و مدلول‌های پذیرفته شده، عدم یقین، تناقض‌های اجتماعی و رفتاری، هجو جامعه و تاریخ و به پرسش کشیدن ارزش‌های گذشته را به کار می‌گیرد. شک و تردید در همه چیز راه می‌یابد، در روابط اجتماعی در تاریخ، ادبیات و روابط... حتی در هستی و در بود و نبود. شخصیت‌ها، شکست خورده‌اند یا در دنیایی شکست خورده سرگردانند. کلام آخر، نویسنده موفق می‌شود اندیشه را به کنش داستانی تبدیل کند و با ابزار داستان به بیان و سپس اثبات اندیشه خود نایل شود.

پی نوشت:

*ماهی در باد، حسین آتش‌پرور، نشر گل آذین، 1389

فرآوری: مهسا رضایی

بخش ادبیات تبیان


منابع: ویژه نامه کتاب / شماره 67 ، شرق