تبیان، دستیار زندگی
تأکید بر مقام اخروى انسان انسانى که قرآن به معرفى آن پرداخته است، به دنیا محدود نیست بلکه انسانى فراگیر است. انسانى است که افزون بر حضور در زندگى مادى و پست‏تر (الحیاة الدنیا)، در جهان دیگر و زندگى عالى‏تر (الحیاة الاخرة) نیز حضور واقعى دارد؛ چرا که و
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

نقد سکولاریسم از دید قرآن (2)

سکولاریسم

مصادیق اوامر و نواهى الهى، تنها در امور فردى خلاصه نمى‏شود، بلکه جلوه‏هاى آن در امور اجتماعى نیز محقق است. پس نمى‏توان بدون حکومت، حاکمیت و زمامدارى جامعه، از عهده اعمال نظر شرع در امور اجتماعى برآمد.


در قسمت اول این مطلب به معانی لغوی سکولاریسم و تعاریفی که از آن شده تا حدی پرداختیم و گفتیم که این تفکر به حوزه جوامع اسلامی هم راه پیدا کرده است و در ادامه با آوردن مستندات قرآنی بر آن شدیم تا در تضاد بودن این نظریه با آموزه های والای قرآن و آنچه قرآن از انسان می خواهد را ثابت کنیم در ادامه به نگاه قرآن به ابعاد اخروی، مادی، و اجتماعی انسان می پردازیم امید است که مفید برای عموم باشد .

تأکید بر مقام اخروى انسان

انسانى که قرآن به معرفى آن پرداخته است، به دنیا محدود نیست بلکه انسانى فراگیر است. انسانى است که افزون بر حضور در زندگى مادى و پست‏تر (الحیاة الدنیا)، در جهان دیگر و زندگى عالى‏تر (الحیاة الاخرة) نیز حضور واقعى دارد؛ چرا که وقتى به کاربرد دنیا و آخرت در قرآن مى‏نگریم، در مى‏یابیم در هر جا که یکى از این دو کلمه به کار برده شده است، بسیار از این پیوستگى دو طرفى گزارش داده است. از این رو، خداوند مى‏فرماید: «تریدون الدنیا و الله یرید الاخرة» یعنى: شما متاع ناپایدار دنیا را مى‏خواهید؛ ولى خداوند سراى دیگر را )براى شما( مى‏خواهد.

اینگونه آیات در مقام افاده این معنا نیستند که شما مسلمانان به مسائل دنیوى کار نداشته باشید و آنها را به اهل خود واگذار کنید و به عبادت و راز و نیاز با خدا مشغول شوید بلکه در مقام بیان این مطلب است که شما مسلمانان باید به این نکته توجه داشته باشید که دنیا زودگذر است. مبادا آن را براى خود هدف قرار داده و از رسیدن به مسائل اخروى غافل بمانید. پس آیه در صدد ارزش‏گذارى و برتر دانستن مقام اخروى از مقام دنیوى است.

ـ توجه بر مقام مادى انسان

دین اسلام، در کنار توجه به ابعاد روحى و روانى انسان، از عنایت به جنبه‏هاى جسمانى و مادى او نیز غافل نبوده است.

قرآن کریم در یک جا مى‏فرماید: «قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِینَةَ اللّهِ الَّتِی أَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَ الطَّیِّباتِ مِنَ الرِّزْقِ قُلْ هِیَ لِلَّذِینَ آمَنُوا فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا خالِصَةً یَوْمَ الْقِیامَةِ»( اعراف / 32) ؛ بگو: چه کسى زینتهاى الهى را که براى بندگان خود آفریده و روزیهاى پاکیزه را حرام کرده است؟ بگو: اینها در زندگى دنیا براى کسانى است که ایمان آورده‏اند؛ [اگر چه دیگران نیز با آنها مشارکت دارند ولى] در قیامت، خالص [براى مؤمنان] خواهد بود.

و در جاى دیگر مى‏فرماید:

«وَ لا تَنْسَ نَصِیبَک مِنَ الدُّنْیا وَ أَحْسِنْ کما أَحْسَنَ اللّهُ إِلَیْک وَ لا تَبْغِ الْفَسادَ فِی الأَْرْضِ إِنَّ اللّهَ لا یُحِبُّ الْمُفْسِدِینَ» ؛ و بهره‏ات را از دنیا فراموش مکن و همانگونه که خدا به تو نیکى کرده، نیکى کن و هرگز در زمین در جستجوى فساد مباش، که خدا مفسدان را دوست ندارد.

نتیجه این که اگر دین اسلام، تنها به جنبه آخرتى انسان توجه مى‏کرد و از امور دنیوى انسان سخنى نمى‏گفت، زمینه براى رشد این فکر که دین اسلام، به شخص انسان و روح و روان او وابسته مى‏باشد و به تبع آن در ابعاد اجتماعى هم سخنى نخواهد داشت، فراهم مى‏شد ولى اسلام با دخالت کردن در فعالیتهاى اجتماعى، از راه‏هاى گوناگون، بر طرز تفکر سکولاریستى خط بطلان مى‏کشد.

ـ تأکید بر مقام اجتماعى انسان

از نظر اسلام، انسان‏تنها به بعد شخصى و فردى محدود نمى‏شود. اسلام او را در متن جامعه مى‏بیند و کمال او را هم با حضور در جامعه قابل‏تحقق‏مى‏داند و حاشیه‏نشینى و بى‏طرفى را به‏شدت،نفى‏مى‏کند.( فروع کافى، ج 5، ص 494)

شاهد بر این مدعا آن است که وقتى به آموزه‏هاى این دین مى‏نگریم بعد اجتماعى آن را بیشتر و بهتر از ابعاد روحى و روانى آن مشاهده مى‏کنیم؛ در این دین از رهبانیت و شیوع آن، منع(عبدالامیر الهویدى، التفسیر المعین، ص 42) و از پیروان آن، نهایت تلاش در باب اصلاح امور دنیوى و محیط زندگى خود، خواسته مى‏شود. پس در واقع از نظر قرآن، انسان هم در جامعه، حضور پیدا مى‏کند و هم در صدد اثرگذارى در جامعه بر مى‏آید:

«نبود تمایز بین نیاز فردى و اجتماعى ـ حتى نیاز شدیدتر در امور اجتماعى ـ که از سوى خود عقل تشخیص دادنى است، اثبات مى‏کند که گستره دین، همه ابعاد انسان را در همه شؤونات در بر مى‏گیرد و محدود دانستن آن به امور فردى، مورد پذیرش عقل نیست.»( عبدالله جوادى آملى، پیشین، ص 71)

بگو: چه کسى زینتهاى الهى را که براى بندگان خود آفریده و روزیهاى پاکیزه را حرام کرده است؟ بگو: اینها در زندگى دنیا براى کسانى است که ایمان آورده‏اند؛ [اگر چه دیگران نیز با آنها مشارکت دارند ولى] در قیامت، خالص [براى مؤمنان] خواهد بود

ابعاد نگرش اجتماعى قرآن

1ـ امور اقتصادى

دین اسلام، با توجه بر مفاد قاعده «الناس مسلطون على اموالهم.» مردم را بر مال و ثروت خود مسلط مى‏داند و از همه مى‏خواهد که این اصل کلى را رعایت کنند. هیچ کس حق ندارد بى‏دلیل به دارایى دیگران تجاوز کند. همچنین از مردم مى‏خواهد که تجارتشان از روى رضایت انجام گیرد؛ چنان که از آنان دورى از نزول‏خورى، معامله باطل،کم‏فروشى و رشوه را درخواست مى‏کند. گذشته از اینها، اساسا اسلام براى ارائه برنامه‏هاى کلى، ابوابى را تحت عناوین مکاسب، مزارعه، مساقات، مضاربه، مشارکت و... مطرح مى‏کند. از موارد یاد شده معلوم مى‏شود(مرتضى مطهرى، نظرى به نظام اقتصادى‏اسلام، نشرصدرا) که اسلام نسبت به فعالیتهاى اقتصادى بشر ساکت نیست و سخنها دارد.


2ـ امور حقوقى

در اسلام، به ابعاد مختلف حقوقى جامعه اشاره‏هاى خاص و روشن شده است؛ از باب مثال، حقوق خانوادهاز جمله حقوق زن در بالاترین حد با تمام زوایاى پیچیده آن، از منظر اسلام پوشیده نمانده است. احکام ازدواج، طلاق، نفقه، سکونت، حضانت و ارث با لحاظ عدالت، پیش‏بینى شده و قوانین مربوط به اجاره،صلح، رهن، ضمان به طور شفاف مورد اشاره قرار گرفته است.

سکولاریسم


3ـ امور فرهنگى

اسلام، از اظهار نظر نسبت به ابعاد فرهنگى جامعه نیز غافل نیست. به این بیان که آن بخش از عاداتى را که با روح اسلامى سازگار است، قبول دارد و بخشهاى ناسازگار را رد مى‏کند؛ از باب نمونه، قرآن فرهنگ اسراف(سباء / 35ـ34؛ زخرف / 24ـ23) و تبذیر را شایسته امت اسلامى نمى‏شناسد، مادى‏گرایى را محکوم مى‏کند و در عین حال رکود و ایستایى را مخالف سعادت آدمى مى‏داند. غیبت و سخن‏چینى و امثال آن را گناه مى‏شمارد و راست‏گویى را دوست مى‏دارد. افسانه‏پذیرى و تبعیّت تقلیدى(43) را شایسته مقام انسانى نمى‏داند اما بر تبعیت از الگوهاى صحیح پا مى‏فشارد.

4ـ امور ادارى و سیاسى

این موضوع مهم را در ابعاد گوناگون، بررسى مى‏کنیم:

الف) حاکمیت الله

اسلام، حاکمیت را منحصر به الله دانسته است. روشن است که حاکمیت الله به معناى حضور فیزیکى او نیست؛ بلکه همانند حاکمیت روح بر فعالیتهاى خود است. همچنان که تمام فعالیتهاى بشرى از روح ناشى مى‏گردد، همه قوانین موجود در جهان هستى هم از الله سرچشمه مى‏گیرد. پس نه تنها اداره جهان از جهت وجودى و تکوینى به او محتاج است،( نازعات / 5) از جهت قانونگذارى هم فقط او داراى چنین حقى است. به همین سبب، خداوند از متخلفان، با عناوین فاسق، کافر و ظالم یاد مى‏کند.( مائده / 45ـ44 و 47)

ب) حاکمیت نماینده خدا (شخص معصوم)

از این که خداوند، انسان را جانشین خود روى زمین معرفى مى‏کند، معلوم مى‏شود هیچ انسانى بر انسان دیگر برترى ندارد و همه آزاد و برابر آفریده شده‏اند. این، همان اصل «نفى سلطنت غیر بر بشر» در اسلام است. بنابراین، این انسان است که بر سرنوشت خود در تمام عرصه‏ها، از جمله عرصه حکومت، حاکم است.( سید محمدباقر صدر، الاسلام یقود الحیاة، ص 134)

ج) مشروعیت الهى حکومت معصوم

چنان که گذشت، افراد معصوم کسانى هستند که به لحاظ قرار گرفتن در مرتبه بالاتر، خداوند آنها را حاکم بشر معرفى نموده و لزوم اطاعت(نساء / 59) از آنان را براى مردم گوشزد کرده است.

البته این که خداوند در این حاکمیت دخالت مى‏کند و عقل برتر را معرفى مى‏کند، علتش این‏است‏که غالب عقلها بر اثر مادیات، آلودگیهایى پیدا کرده و از انجام وظیفه خود ناتوان مى‏شوند، این است که خداوند آن عقلهاى پاک و مقرّب خدا را به مردم معرفى مى‏کند تا مردم در پناه آنان، به مقصود نایل‏آیند.

نتیجه سخنان گفته شده، این است که قرآن، اندیشه سکولاریستى را نمى‏پذیرد؛ زیرا همچنان که گفته شد، بخش مهمى از آیات قرآن، ناظر به فعالیتهاى اجتماعى انسان در تمام ابعاد آن است.

د) فلسفه تحقق حکومت اسلامى

خداوند در قرآن، وقتى به شرح وظایف انبیا مى‏پردازد، به طور کلى به برقرارى جامعه توحیدى و سالم نمودن ارتباط انسان با خدا و منع پرستش غیر او اشاره مى‏کند. خداوند این نکته را در آیات متعددى(54) یادآور مى‏شود. افزون بر آن، اقامه قسط و عدل را هم محور اساسى بعثت آنان معرفى مى‏کند.

علامه طباطبایى در این باره مى‏فرماید: «شؤون اجتماعى مخصوص به دسته‏اى خاص نمى‏باشد و در این موضوع پیغمبر نیز با دیگران مساوى بوده، هیچ امتیازى ندارد. امر حکومت به دست خود مسلمین است و این وظیفه آنهاست که با در نظر گرفتن روش رسول خدا که روش امامت بوده است، حاکمى را انتخاب کنند»

روشن است که پیاده شدن اهداف نامبرده، با برنامه‏ریزى و فراهم آوردن امکانات و برطرف کردن موانع میسّر است. به بیان دیگر، با تشکیلات اجرایى و دستگاه‏هاى حکومتى مقدور است؛ چرا که در واقع، بین این دو، ملازمه عقلى و عرفى برقرار است.

علاوه بر این، خود پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله در حدیثى(وسائل الشیعه، ج 1، ص 15) اطاعت از اولى الامر (شخص معصوم به عقیده شیعه) را در ردیف واجبات اساسى اسلام، توصیف مى‏کند. على علیه‏السلام  هم ولایت را پایه دین معرفى کرده و انتخاب رهبر را یکى از واجبات الهى مى‏شمارد. امام صادق علیه‏السلام (محمد بن یعقوب کلینى، پیشین، ج 2، ص 208) نیز مرگ شخص جاهل به امام را مرگ در حالِ جاهلیت بیان مى‏دارد.

سکولاریسم

خلاصه آن که، انگیزه بعثت انبیا، بویژه پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله از یک سو و استمرار رسالت توسط پیشوایان معصوم از سوى دیگر، لزوم داشتن حکومت و قدرت اجرایى را توجیه مى‏کند:

«مصادیق اوامر و نواهى الهى، تنها در امور فردى خلاصه نمى‏شود، بلکه جلوه‏هاى آن در امور اجتماعى نیز محقق است. پس نمى‏توان بدون حکومت، حاکمیت و زمامدارى جامعه، از عهده اعمال نظر شرع در امور اجتماعى برآمد؛ چنان که کمى تامل در برخى از احکام شرع نسبت به مناسبات اجتماعى جامعه، روشن مى‏کند که موارد بسیار از اوامر و نواهى شرع، جز با حکومت الهى تحقق نمى‏یابد؛ مانند جهاد، دفاع، اقامه حدود، قصاص و دیات و تنظیم روابط بین‏الملل بر اساس حسن تفاهم و زندگى مسالمت‏آمیز و نفى هرگونه سلطه‏گرى و سلطه‏پذیرى و...»( عبدالله جوادى آملى، پیشین، ص 156)

اسلام خواهان حکومت دینی است

از آنچه گفته شد، به روشنى مى‏توان این مدعا را استنباط کرد که قرآن کریم، از یک سو در صدد پیاده کردن حکومتى مبتنى بر معارف الهى و آسمانى است و هرگز حکومتى غیر متکى بر معارف قرآنى را نمى‏پذیرد و بر مسلمانان فرض مى‏داند که با فراهم کردن بستر مناسب، امکان جامه عمل پوشاندن به قوانین قرآنى را تحقق بخشند. طبق این اصل، مى‏توان ادعا کرد که اندیشه سکولاریستى به طور کامل با قوانین الهى در تضاد است.

از سوى دیگر، طبق نقل تاریخ، پیامبر صلى‏الله‏ علیه‏ و‏ آله نخستین پایه‏گذار حکومت اسلامى بودند. آن حضرت تمام مسائلى را که یک حکومت در آن زمان اعمال مى‏کرد، انجام مى‏دادند. پس از ایشان هم، گرچه در تعیین و تشخیص حاکم اختلاف شد، اما کسى در لزوم حکومت اسلامى (تلفیق سیاست و دیانت) تردیدى ننمود.

به همین جهت، تمام حاکمان در سرزمینهاى اسلامى کوشش داشتند خود را حاکم اسلامى جلوه دهند. البته گرچه نطفه جدایى دین از سیاست، از زمان پدیده شوم سقیفه منعقد شد و در این میان، ظاهرا معاویة بن ابوسفیان(شیعه در اسلام، ص 44) اولین شخصى بود که به صورت علنى، نغمه حکومت بدون اتکا به دین را سر داد و همه نیروهاى خود را در زنده نگه داشتن اصل حکومت اموى به کار بست و توانست امر خلافت را به امر سلطنتى و اشرافى مبدّل کند. به فرموده حضرت امام خمینى رحمه‏الله ،( صحیفه نور، ج 16، ص 248) این مسأله (جدایى میان سیاست و روحانیت) در زمان بنى امیه طرح شد و در زمان بنى عباس قوت گرفت. این در حالى بود که پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله (محمدباقر مجلسى، پیشین، ج 44، ص 382) اطاعت از حکومت غیر دینى را سبب ورود به جهنم دانسته بود و امامان معصوم(همان، ج 27، ص 193) هم، مردم را از مراجعه به حاکمان طاغوت منع مى‏نمودند و اجازه مساعدت و همکارى با آنان را نمى‏دادند.

دغدغه ی اساسی و مهم در زمان حیات پیامبر(ص)

همه این موارد نشان مى‏دهد که مسأله حکومت، یکى از دغدغه‏هاى اصلى در حیات پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله و امامان علیهم‏السلام بوده است. نکته مهم و شایان توجه این است که تلاش آنان در جهت تسلط بر مردم از راه زور نبوده بلکه براى این بوده است که ثابت کنند حکومت غیردینى داراى مشروعیت الهى نیست و حکومت، بایستى برخاسته از دین باشد. از این جهت، به انتخاب مردم ارج مى‏نهادند و آنجا که مردم حاکمى دیگر را برمى‏گزیدند از ارشاد آن هم دریغ نمى‏نمودند ؛ مانند على علیه‏السلام (نهج البلاغه، خطبه 173).

علامه طباطبایى در این باره مى‏فرماید:

«شؤون اجتماعى مخصوص به دسته‏اى خاص نمى‏باشد و در این موضوع پیغمبر نیز با دیگران مساوى بوده، هیچ امتیازى ندارد. امر حکومت به دست خود مسلمین است و این وظیفه آنهاست که با در نظر گرفتن روش رسول خدا که روش امامت بوده است، حاکمى را انتخاب کنند.»( المیزان، ج 7، ص 210)

مصادیق اوامر و نواهى الهى، تنها در امور فردى خلاصه نمى‏شود، بلکه جلوه‏هاى آن در امور اجتماعى نیز محقق است. پس نمى‏توان بدون حکومت، حاکمیت و زمامدارى جامعه، از عهده اعمال نظر شرع در امور اجتماعى برآمد؛ چنان که کمى تامل در برخى از احکام شرع نسبت به مناسبات اجتماعى جامعه، روشن مى‏کند که موارد بسیار از اوامر و نواهى شرع، جز با حکومت الهى تحقق نمى‏یابد؛ مانند جهاد، دفاع، اقامه حدود، قصاص و دیات و تنظیم روابط بین‏الملل بر اساس حسن تفاهم و زندگى مسالمت‏آمیز و نفى هرگونه سلطه‏گرى و سلطه‏پذیرى و...

نتیجه

با تأمل در آیات قرآن، روشن مى‏شود که مسأله حکومت، به طور کلى یک امر بشرى و مربوط به دنیا نیست و چنین نیست که به خود بشر واگذار شده باشد و اسلام، در رابطه با آن، هیچ موضعى روشن نداشته باشد. بلکه همچنان که بخشى از آیات، حوزه شخصى انسان را شامل مى‏شود، بخش دیگرى از آیات هم حوزه اجتماعى انسان را در بر مى‏گیرد و ناظر به آن قلمرو است. بنابراین، بشرى و دنیوى دانستن مقوله حکومت از منظر اسلام، نوعى ظلم و اجحاف در حق این دین محسوب مى‏گردد و با آیات صریح قرآن در این زمینه مخالف است. قرآن کریم حکومتى مانند حکومت لائیک را نمى‏پذیرد و اندیشه سکولاریستى به طور اساسى با آیات آن تضاد دارد و نمى‏توان تز سکولاریستى و لائیکى را همسو با مفاهیم قرآنى و سنت نبوى دانست.

تلخیص و فرآوری : محمدی

بخش قرآن تبیان


منبع : مقاله نقدی بر سکولاریسم از دیدگاه قرآن نوشته على کریم ‏پور قراملکى