تبیان، دستیار زندگی
طناب شیطان ،فقط یک ریال
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

طناب شیطان، فقط یک ریال

قناعت، مانع افتادن به دام شیطان

طناب شیطان ،فقط یک ریال

بسم الله الرحمن الرحیم

خوراک ابوالقاسم این‌هاست تا از این امضاها نکند

متولی باشی قم روزی نیم ساعت به ظهر به منزل آیت الله شیخ ابوالقاسم کبیر می‌رود؛ می‌بیند ایشان ماست را آب کرده و در آن نان خورده کرده است و مشغول خوردن می‌باشد.

یک نامه‌ای در آورده بود که آیت الله حاج شیخ ابوالقاسم کبیر امضا کند و شاید می‌خواسته سوء استفاده‌ای بکند.

ایشان چون متولی باشی این نامه را پیش شیخ گذاشته بودند تا امضاء کند، فرموده بود: خوراک ابوالقاسم این‌هاست تا از این امضاها نکند و از امضای آن نامه امتناع ورزیده بود.

آقا شیخ ابوالقاسم همیشه درخیابان که حرکت می‌کرد، عبا روی سرش میکشید و حرکت می‌کرد و در حال حرکت مشغول نماز متسحبی بود.

طناب شیطان، فقط یک ریال

یکی از شاگردان مرحوم شیخ انصاری  می‌گوید:

در زمانی که در نجف در محضر شیخ به تحصیل علوم اسلامی اشتغال داشتم یک شب شیطان را در خواب دیدم که بندها و طناب‌های متعددی در دست داشت.

از شیطان پرسیدم: این بندها برای چیست؟ پاسخ داد: این‌ها را به گردن مردم می‌افکنم و آن‌ها را به سوی خویش می کشانم و به دام می‌اندازم. روز گذشته یکی از این طناب‌های محکم را به گردن شیخ مرتضی انصاری انداختم و او را از اتاقش تا اواسط کوچه‌ای که منزل شیخ در آنجا قرار دارد کشیدم ولی افسوس که علیرغم تلاش‌های زیادم شیخ از قید رها شد و رفت.

وقتی از خواب بیدار شدم در تعبیر آن به فکر فرو رفتم. پیش خود گفتم: خوب است تعبیر این رؤیا را از خود شیخ بپرسم. از این رو به حضور معظم له مشرف شده و ماجرای خواب خود را تعریف کردم.

شیخ فرمود: آن ملعون ( شیطان) دیروز می‌خواست مرا فریب دهد ولی به لطف پروردگار از دامش گریختم.

جریان از این قرار بود که دیروز من پولی نداشتم و اتفاقا چیزی در منزل لازم شد که باید آنرا تهیه می‌کردم. با خود گفتم: یک ریال از مال امام زمان (علیه السلام) در نزدم موجود است و هنوز وقت مصرفش فرا نرسیده است. آنرا به عنوان قرض برمی دارم و انشاء الله بعدا" ادا می‌کنم. یک ریال را برداشتم و از منزل خارج شدم. همین که خواستم جنس مورد احتیاج را خریداری کنم با خود گفتم: از کجا معلوم که من بتوانم این قرض را بعدا ادا کنم؟

در همین اندیشه و تردید بودم که ناگهان تصمیم قطعی گرفته و از خرید آن جنس صرف نظر نمودم و به منزل بازگشتم و آن یک ریال را سرجای خود گذاشتم.

کم خرج و پر فایده

ابوسعید از اکابر صحابه رسول خدا در مقام توصیف حالات آن حضرت می‌گوید: «کان خفیف المؤونة». یعنی رسول خدا کم خرج بود و با اندک به سر می‌برد و با مؤونه بسیار کم می‌توانست زندگی خود را ادامه دهد.

فقیه پارسا، آیت الله بهاء الدینی در این جهت نیز سرآمد دیگران بود. او به پیروی از جد بزرگوارش نبی خاتم، آزاد و خفیف المؤونه بود.

یکی از ارادتمندان آقا، ماشین وانتی داشت. سفرهای اطراف قم را گاهی در خدمت آقا بود. بعضی از دوستان خوش نداشتند آقا در ماشین وانت بنشیند. اما ایشان با کمال راحتی و بشاشت وجه می‌فرمود:

«برای ما فرقی نمی‌کند. این ماشین باشد یا اتومبیل بهتر. باید از قید و بند این قیودات خود را آزاد کرد و آداب و رسوم غلط و تجملات را رها کرد.»

خود آقا نقل می‌فرمودند:

«در ابتدای جوانی که ازدواج کرده بودم، برای امور اقتصادی خود، برنامه‌ای تنظیم کردم، ولی خدای تعالی همه برنامه‌های ما را به هم زد و اکنون خوشحال هستم که آن برنامه‌ها به هم خورده است و نتوانستم در کارهای اقتصادی وارد شوم.

اکنون راضی‌ام که رزق و روزی خود را به عهده خداوند متعال گذاشتم و از فکر شغل دوم و توسعه زندگی بیرون آمدم. بسیار خوشحالم که تنها و تنها به تحصیل جذب شدم و امور مادی نتوانست مرا به طرف خود بکشاند. آنچه رزق ما بود، خدا رسانده است.»

پهنه معرفت و توکل ایشان به خداوند چنان عظیم و وسیع بود که چون صحبت از داشتن و نداشتن می‌شد با تأملی عالمانه و دقتی هوشیارانه می‌فرمودند:

«هیچ گاه نمی‌گذارند درمانده شویم! » (به نقل از کتاب آیت بصیرت)

پندی حکیمانه

از محضر مرحوم آیت الله العظمی بهجت سؤال شد که:

با توجه به فقر و سختی معاش همسر و فرزندان و کمبود شهریه حوزه، آیا تأمین معاش آنان وظیفه است؟ چگونه؟ و درس‌ها را چگونه برسیم، یعنی حقیر می‌تواند این سختی در معاش و بیماری را غمض عین نماید و مشغول دروس بوده باشد؟

ایشان در پاسخی کوتاه و پر معنی فرمودند:

«قناعت نسبیّه وقتیِّه بر همه لازم و برای همه کافی است.»

قناعت در زندگی آیت الله العظمی بروجردی

آیت الله فاضل لنکرانی نقل می‌کردند:

ایشان، (آیت الله بروجردی) با این که وجوهات بسیاری در اختیار داشت، به گونه‌ای که علاوه بر شهریه طلاب قم، شهریه طلاب نجف را نیز می‌داد؛ ولی در زندگی داخلی، بسیار ساده و زاهدانه بود.

در مصارف شخصی از وجوهات استفاده نمی‌کرد. مخارج شخصی خود را از مختصر ملکی که در بروجرد داشت، تأمین مینمود و حتی نان منزل را هم از آردی تهیه می‌کرد که از محصول ملک بروجرد، برای ایشان می‌فرستادند.

آیت الله صافی گلپایگانی نقل می‌کنند:

یک وقتی، من به ایشان عرض کردم: در نزدیک منزل شما، نانوایی سنگکی است و نان بسیار خوبی می‌پزد، شما از این نان استفاده کنید.

فرمود: «من به همین نانی که از آرد ملک خودم، تهیه می‌کنم، قانع هستم.»

این در حالی بود که نان آرد خودشان، مرغوبیتی نداشت.

حکایتی از ایشان

آیت الله بروجردی، پادرد داشتند، به همین جهت، یکی دو سفر به آبگرم محلات رفتند. در یکی از این سفرها که مردم اطراف متوجه شده بودند، به دیدن ایشان آمدند. از جمله: عده زیادی از فقرا هم آمده بودند که آیت الله بروجردی، به آنان کمک کند.

ایشان، ضمن این که به فقرا پول دادند، دستور فرمودند: چند تا گوسفند بخرند و گوشت این‌ها را بین فقرا تقسیم کنند. پس از کشتن گوسفندان و تقسیم آن‌ها بین فقراء، به اندازه نیم کیلو گوشت، برای آیت الله بروجردی کنار گذاشته بودند، تا یک وعده کباب برای ایشان تهیه کنند. سفره انداخته شد. ماست و خیار را گذاشتند. دو سه سیخ کباب هم، که از همان گوشت تهیه کرده بودند، خدمت ایشان گذاشتند.

فرمود: «این کباب از کجاست؟»

گفتند: از همین گوشت، مقداری فقط برای شما درست کرده‌ایم.

ایشان فرمود:«من این کباب را نمی‌خورم، این‌ها را بین فقرا تقسیم کنید که آنان بوی آن را شنیده‌اند.»  و همان ماست و خیار را تناول کردند.

منبع داستان‌های نقل شده: سایت صالحین