تبیان، دستیار زندگی
میرزا محمد علی خان، مردی از دیار املش بود که باغات و زمین های مزوعی فراوانی داشت.در مناجات هایش با خدا همیشه از وی می‌خواست فرزندی نصیبش شود که مردم به وجودش افتخار کنند
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
فصل رویش

دیار املش

املش سرزميني سبز شمالي است که مردمان آن بسيار سخت کوش و پرتلاش، چون خزر خروشان و چون البرز پايدارند، آوازه آن قرن‌هاست، مرزهاي جغرافيايي را پيموده است.

املش سرشار از ذکر خداست، درختان هميشه بلند آن، دستان سبزشان به دعا بلند است. آبشارهاي زيبايش هميشه با خروش خود ذکر خدا مي‌گويند، رودهاي قشنگش هميشه زمزمه عاشقانه سر مي‌دهند. از قرنها دور تا امروز، زهد، تقوا و وارستگي مردم اين ديار زبانزد عام و خاص در هر کوي برزن بوده است.

املش شهري است در ميان کوه و دريا، شهري که مردمانش در محبت از جنس باراند و اگر باران محبت خدا دير ببارد مردم آن ديار غمگين خواهند شد. مردمانش خونگرم و معتقد به دين و اخلاق؛ عاشق اهل بيت و عصمت و طهارت(ع) مي باشند.

املش ميراث دار برگهاي زرين مردان بزرگ تاريخ است. شيخ بهاءالدين املشي، آيت الله ابوالمکارم رباني، آيت الله شهيد محمد مهدي رباني املشي، ميرزا حبيب الله رشتي از اهالي اين ديار عالم خيزند.

نياکان

ميرزا محمد علي خان، 18 فرزند داشت که نه تاي آنها پسر و نه تاي آنها دختر بودند. اين مرد بزرگ، اهل فضل و تقوا بود. در قبال مردم خود را مسئول مي‌دانست و در بهبود وضع معيشتي مردم ديار خويش نهايت تلاش و سعي خويش را مبذول مي داشت.

پدر ميرزا محمد علي خان، جهانگير صوفي بود، پدر جهانگير، حيدر بيک و پدر او علي شاه رئيس ايل صوفي سياه منصوري بود.

شيخ بهاءالدين املشي، از خاندان صوفي بود و پدرش فرج الله برادر ميرزا حبيب الله رشتي بود. اجداد ميرزا حبيب الله رشتي که ايل  صوفي سياه منصوري خوانده مي‌شدند، پدرانش در اصل اهل قوچان بودند كه در سالهاى آغازين قرن يازده يازدهم به گيلان کوچانده شدند و در آن ديار سکونت گزيدند، در سالهاي بعد به شهرهاي ديگر هم مهاجرت کرده اند، اما در منطقه اجداديشان، نامي نيک به يادگار گذاشته اند.

فصل رويش

مردان نيک روزگار، از خدا طلب فرزندان نيک و صالحي دارند، دوست دارند ثمره زندگي آنها باعث بلندمرتبگي و سرافرازي پدران خويش گردند. دوست دارند يادگاراني صالح از خويش بر جاي گذارند تا هميشه به آنان ببالند.

ميرزا محمد علي خان، مردي از ديار املش بود که باغات و زمين هاي مزوعی فراواني داشت.در مناجات هايش با خدا هميشه از وي مي‌خواست فرزندي نصيبش شود که مردم به وجودش افتخار کنند. فرزندي که در جلب رضايت خدا بکوشد و در اعتلاي دين مبين و شريف اسلام از هيچ کوششي فروگذاري نکند.

ايشان فرزندان زيادي داشت اما هيچ کدام، دنباله رو علم و فضل نبودند.شبي از شب ها، رؤيايي حيرت انگيز ديد، نوزادي به مهماني او آمد که چهره‌اي زيبا داشت. کوله‌باري از محبت وصفا به همراه او بود.

فردا صبح که براي اقامه نماز برخاست، در چهره‌اش شوق و شوري نمايان بود. چندي به آن رؤيا انديشيد و پس از مدتي رؤيا را فراموش کرد.

سال 1324 ه. ق بودکه دوباره آن خواب کام او را شيرين ساخت، هر روز که مي‌گذشت بر هيجان و شادمانيش افزوده مي‌گشت. به همسرش سفارش مي‌کرد که مواظب خود باشد. روزهاي انتظار رو به پايان بود، اکنون ساعت‌ها به سختي مي‌گذشت، آرام و قرار از خانه اش رخت بربسته بود، همه هيجان‌زده در انتظار کودک موعود بودند.

در يک صبح زيبا، پس از اتمام نماز صبح، در خانه وي رفت و آمد زياد شده بود، دقايقي بعد صداي گريه کودکي فضاي خانه را پر کرد، شادي فضاي خانه را پر کرد و با گريه کودک درهم آميخت.

لحظه موعود

محمد علي خان، نوزاد را در بغل گرفت، در گوش راستش اذان در گوش چپش اقامه خواند و چه آغاز نيکي براي اين کودک بود.ايشان حاکم منطقه و فردي سرشناس بود، لذا مردم گروه، گروه تبريک‌گويان به خانه‌اش مي‌آمدند.

محمد علي خان سنت الهي را به جا آورد، مردم را به ميهماني باشکوهي فرا خواند و در آن ميهماني فرزندش را «حبيب الله» نام نهاد.

آری میرزا محمد علی خان که از نیک مردان روزگار و حاکم منطقه بود و خوابهایی دیده بود که این فرزند را از طلایه داران قرن نشان می‌داد. او در سالهای نخستین زندگی حبیب الله در تکاپوی یافتن معلمی مؤمن و دانا بود تا فرزندش گامهای اول ترقی را در زادگاه بپیماید. چنین بود که حبیب الله در خانه، نخستین کلمات را از قرآن آموخت. دوازده ساله بود که از املش به لنگرود و سپس به رشت عزیمت نمود تا بر اندوخته‌اش افزوده و پاسخی در خور پرسش هایش بیابد.


فرآوری: گروه حوزه علمیه

منابع:

1. کتاب گوشه هايي از تاريخ گيلان

2. سفرنامه حزين

3. مشاهير گيلان

4. کتاب حديث پارسايي