تبیان، دستیار زندگی
«قدم یازدهم»، «شما یک دماغ زرد ندیدید»، «زرافه ی من آبی است»، «صدای پای بزغاله ی سبز» و «سفر به سوی خدا» از معروفترین کتاب های سوسن طاقدیس نویسنده ی خوب کودکان است.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

نویسنده ی شب

سوسن طاقدیس

گفت و گو با سوسن طاقدیس نویسنده ای که از کودکی قصه می گفت

«قدم یازدهم»، «شما یک دماغ زرد ندیدید»، «زرافه ی من آبی است»، «صدای پای بزغاله ی سبز» و «سفر به سوی خدا» از معروفترین کتاب های سوسن طاقدیس نویسنده ی خوب کودکان است.

کتاب

کتاب هایی که بارها در جشنواره های مختلف برنده شده و جایزه گرفته اند. او در سال 1338 در یک شب سرد برفی به دنیا آمده. به قول خودش بچه ی کوچه های هفت پیچ شیراز است.

کتاب

از کی متوجه شدید که می توانید برای بچه ها قصه بگویید؟

از همان دوران کودکی. یادم است قبل از مدرسه رفتن، بچه های همسایه را دور خودم جمع می کرد و برایشان قصه می گفتم، از خودم قصه می ساختم و تعریف می کردم. آن ها هم با قیافه های حیرت زده گوش می کردند. بعدها بیشتر نوشتم و اولین داستانم «بابای من دزد بود» در سال 1357 در مجله ی «کیهان بچه ها» چاپ شد.

کتاب

اولین کتابی را که خواندید به یاد دارید؟

کتاب «موش و گربه» بود، نوشته ی «عبید زاکانی» با ورق هایی کوچک و کاهی. آن را دو ریال خریدم. آن زمان کلاس دوم بودم.

الان کتاب های کودکان را می خوانید؟

هر جا که کتاب کودک باشد و من هم باشم، حتماً آن کتاب را می خوانم.

کتاب

در کودکی چه بازی هایی می کردید؟

با دوستانم خاله بازی و عروسک بازی و با برادرهایم کشتی می گرفتم. چون آن ها بازی های دخترانه را دوست نداشتند. وقتی هم تنها می شدم، بازی های تخیلی می کردم. فرشته و عقاب و اژدها می شدم و برای خودم نمایش اجرا می کردم.

کتاب

قصه هایتان را شب ها می نویسید یا روزها؟

شب ها. آرامش و سکوت شب را خیلی دوشت دارم. اصلاً من آدم شب هستم.

قهرمان داستان های شما بیشتر دخترها هستند یا پسرها؟

بیشتر دختر هستند. چون خودم زن هستم به دخترها نزدیکترم. دیگر این که دنیای قصه های تازه تر، شادتر و لطیف تری دارد. دنیای آن ها پر از قصه های ناگفته است.

کتاب

برای بچه هایتان هم قصه می گفتید؟

من یک پسر دارم. وقتی کوچک بود، به قصه های علمی علاقه داشت. من هم قبل از خواب، برایش قصه های علمی و دایناسوری تعریف می کردم.

راستی! وقتی بچه بودید، در کارهای خانه به پدر و مادرتان هم کمک می کردید؟

بله. خیلی کمک می کردم و گرنه سرم بالای دار بود. مخصوصاً که پدرم خیلی به نظافت اهمیت می داد.

کتاب

این کلمات شما را یاد چه می اندازد؟

خدا: همیشه

کتاب: آرامش

آدم برفی: لحاف و تشکش همیشه پهن است.

عیدی: شادیی هیجان انگیز

سرماخوردگی: سرگرمی

عروسک: زنده تر از زنده ها

قاه قاه: صدای بال کبوتر

بخش کودک و نوجوان تبیان


منبع:سروش کودکان، شماره 233

مطالب مرتبط:

مصاحبه با ترنم ادیبی

پرده‏ی نقره‏ای(مصاحبه)

مصاحبه با مجریان کودک فوق برنامه

مصاحبه با بازیگر خردسال:نیکی نصیریان

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.