تبیان، دستیار زندگی
عزیزان من! در این عمر کوتاه خود تلخ و شور زندگى را آزمودم و فراز و نشیب هایش را دیدم، و عزت و ذلّت و فقر و غنا، و سختى و راحتى آن را تجربه نمودم، سرانجام با تمام وجود، این حقیقت قرآنى را لمس کردم که ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

روایت یک مرجع از دیروز امروز و فردا
ساعت

عزیزان من! در این عمر کوتاه خود تلخ و شور زندگى را آزمودم و فراز و نشیب هایش را دیدم، و عزت و ذلّت و فقر و غنا، و سختى و راحتى آن را تجربه نمودم، سرانجام با تمام وجود، این حقیقت قرآنى را لمس کردم که ...

نوشتاری از آیت الله مکارم شیرازی

عزیزان من! در این عمر کوتاه خود تلخ و شور زندگى را آزمودم و فراز و نشیب هایش را دیدم، و عزت و ذلّت و فقر و غنا، و سختى و راحتى آن را تجربه نمودم، سرانجام با تمام وجود، این حقیقت قرآنى را لمس کردم که «و ما الحیوة الدنیا الا متاع الغُرور»(1)، آرى دنیا متاع غرور و فریب است و بیش از آنچه فکر مى کنیم توخالى و بى محتواست و به گفته شاعر:

زندگى نقطه مرموزى نیست

غیر تبدیل شب و روزى نیست

تلخ و شورى که به نام عمر است

راستى آش دهن سوزى نیست!

من در تمام عمر خود چیز باارزشى نیافتم جز آنچه به جنبه هاى معنوى و ارزش هاى انسانى منتهى مى شود، همه ارزش هاى مادى سراب بود، انسان ها در خوابند، نقش ها نقش بر آبند، و انسان در زندگى دائماً در رنج و تب و تاب است.

کودکان دیروز، جوانان امروزند، و جوانان امروز، پیران فردا، و پیران، فردا در بستر خاک آرمیده اند، چنان که گوئى هرگز نبوده اند!

هرگاه از کنار خانه بعضى از بزرگان علما و یا رجال و شخصیّت هاى مهم دیروز که مى گذرم به خاطرم مى آید روزى در این خانه چه رفت و آمدهائى بود، چه هیاهوئى و غوغائى، و چه چشم هائى به آن خانه دوخته شده بود; ولى امروز گرد و غبار فراموشى روى آن پاشیده شده و خاموش و بى سر و صدا، گاه به یاد کلام هشداردهنده مولى على(ع) در نهج البلاغه مى افتم که فرمود: «فَکَأَنَّهُمْ لَمْ یَکُونُوا لِلدُّنْیا عُمّاراً وَ کَاَنَّ الاْخِرَةَ لَمْ تَزَلْ لَهُمْ داراً; گوئى هرگز اهل این دنیا نبودند و سراى آخرت همیشه خانه آنها بوده است!»(2).

دوستانى را با قامت هاى خمیده مى بینم که بر عصا تکیه زده، چند قدمى را طى مى کنند، و مى ایستند تا نفسى تازه کنند و چند گام دیگر بپیمایند، ناگهان دوران جوانى آنها در نظرم مجسّم مى شود، چه قامت کشیده اى داشتند؟ چه شور و نشاطى؟ چه جنب و جوشى؟ چه خنده هاى مستانه اى و چه قهقهه هااى؟ ولى امروز گرد و غبار اندوه بر تمام چهره آنها نشسته، و چنان افسرده اند که گوئى «از کوى شادمانى هرگز گذر نکرده اند!».

اینجاست که مفهوم کلام بیدارگر الهى «وَ مَا هذِهِ الحَیوةُ الدُّنْیا اِلاّ لَهْوٌ وَ لَعِبٌ»(3) را با تمام وجود خود احساس مى کنم و مطمئن مى شوم دیگران هم به سن من برسند اگر کمى دقّت کنند درمى یابند.

با این حال این همه سر و دست شکستن براى مال و مقام، جاه و جلال براى چیست؟ و این گردآورى ها براى کیست؟ و این همه غفلت از کجا ناشى مى شود؟

مخصوصاً در جهان کنونى که دگرگونى ها شتاب بیشترى به خود گرفته و تحوّلات، شدید شده است.

خانواده هایى را مى شناسم که دیروز، همه دور هم جمع بودند و براى خود عالمى داشتند، امروز همه پراکنده شده اند، یکى در آمریکا زندگى مى کند، دیگرى در اروپا، دیگرى در جاى دیگر و پدر و مادر سالخورده در خانه، غریب و تنها مانده اند، و گاهى ماه ها مى گذرد که نه خبرى از فرزندان خود دارند و نه فرزندان از آن ها. به یاد کلام پر نور امام مى افتم «إنَّ شَیْئاً هذا آخِرُهُ لَحَقیقٌ اَنْ یُزْهَدَ فى اَوَّلِه; چیزى که پایانش این است سزاوار است در آغاز آن حرص و ولعى نباشد!»(4)

گاه به زیارت اموات مخصوصاً محلّى که مقبره علما و فضلا است رفته ام و دیده ام، اى عجب! گروه زیادى از دوستان و اَحِبّاى قدیم، امروز اینجا آرمیده اند، عکس هاى آنها کاملاً آشناست در اعماق تاریخ گذشته فرو مى روم، نکند من هم در میان آنها هستم و خیال مى کنم زنده ام و به یاد گفته آن شاعر باصفا مى افتم:


تنظیم برای تبیان گروه حوزه علمیه


1. آل عمران، 185

2. نهج البلاغه، خطبه 188.

3. عنکبوت، 64.

4. بحارالانوار، ج 70، ص 103، ح 91 از موسى بن جعفر(ع)، وقتى کنار قبرى قرار گرفت.