تبیان، دستیار زندگی
در این خانه برایش همسری انتخاب کردند؛ همسری که دریا را می‌مانست و آبشار را و نسیم را و طوفان را؛ دریا در چشمش و آبشار در گیسوانش و نسیم در حرکاتش و طوفان در عشقش...؛ انس گرفت و هنوز کام نگرفته، صدای شیپورها بلند شد و بر در کوبیدند که خواجه کی به در آید...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

مگر امام وقت‌شناس نیست؟

امام زمان حضرت مهدی (عج)

با معرفت و محبت امام،‌ به ولایت و سرپرستی او می‌رسیم. ولایت نه به معنای محبت که به معنای سرپرستی و تولیت در امور و امامت و پیشوایی است(1) ؛ یعنی سرپرستی و حاکمیت امام بر فرد و جامعه، بر فکر و احساس و عمل فرد و خانه و مدرسه و همه جای زندگی و متن جامعه.

این ولایت رکن رکین، اساس دین، کلید و گشایش‌گر و راه‌نمای همه ابعاد دین است و آن‌قدر که به آن، دعوت و سفارش شده به هیچ‌یک از دیگر ابعاد و ارکان دین دعوت نشده است:

بنی الإسلام علی خمسة أشیاء: علی الصلوة والزکوة والحجّ والصوم والولایة. و لم یناد بشیءٍ کما نودی بالولایة. (2)

...الولایة أفضل لأنّها مفتاحهنّ والوالیّ هو الدلیل علیهنّ. (3)

این ولایت تنها در مالک‌ها و سلمان‌ها و مقدادها یافت می‌شود و در معاویه‌ها و احمد حنبل‌ها و جرج جرداق‌ها نشانی از آن نیست.

این ولایت تحمل آن سخت و سختی‌آفرین است و بدون عشق و ایمانی مبتلا و بلاکَش و یا شهود و آگاهی و تا آخر خط را دیدن، کسی را یارای به دوش کشیدن آن نیست که:

انّ أمرنا صعب مستصعب لایحمله (یحتمله) إلّا ملک مقرّب، أو نبیّ مرسل، أو عبد مؤمن امتحن الله قلبه للإیمان.(4)

همین است که اگر کسی تمام شب‌ها به نماز بایستد، همه روزها روزه باشد، همه اموالش را صدقه بدهد و تمام عمر حج بگزارد، اما ولی زمانه خود را نشناسد و اعمالش را به سرپرستی و ولایت او انجام ندهد، از اعمالش هیچ بهره‌ای نمی‌برد و از اهل ایمان نخواهد بود. (5)

باید تنها ولایت و سرپرستی او را پذیرفت و از او خط گرفت:

رضیتک یا مولای إماماً و هادیاً و ولیّاً و مرشداً لا أبتغی بک بدلاً و لا أتّخذ من دونک ولیّاً؛ (6)

ای مولای من! به پیشوایی و هدایت و سرپرستی و راه‌بری تو راضی و خوشنودم و به جای تو احدی را نمی‌خواهم و جز تو کسی را ولی و سرپرست خود نخواهم گرفت.

در نجف آن‌وقت که قطعه‌ای بیش نبود و جز آب شور و وادی گرم چیزی نداشت و در آن‌وقت که جایگاه عابدها و از دنیاگذشته‌ها و دست‌شسته‌ها بود، کسانی جمع بودند که از خود می‌پرسیدند: چه شده؟ با این‌که ما به اندازه یاوران امام هستیم و گوش به فرمانیم و به این گوشه گلیم انداخته‌ایم، امام خروج نمی‌کند و ظاهر نمی‌شود...!

این معنای از ولایت، نه نفی و مسخ انسان است و نه با هویت و انسانیت او در تعارض که با انتخاب انسان هم‌راه است؛ زیرا به آگاهی بیشتر و به رحمت واسع حق و محبت و عنایت او دست یافته است.

به راستی کسانی که هوس‌ها و رویاهای خود را حاکم کرده‌اند و از پشتوانه‌های معرفت و محبت برخوردار نیستند و یا در کوره بلا و امتحان آب‌دیده نشده‌اند، تحمل ولایت و حاکمیت امام را ندارند.

در نجف آن‌وقت که قطعه‌ای بیش نبود و جز آب شور و وادی گرم چیزی نداشت و در آن‌وقت که جایگاه عابدها و از دنیاگذشته‌ها و دست‌شسته‌ها بود، کسانی جمع بودند که از خود می‌پرسیدند: چه شده؟ با این‌که ما به اندازه یاوران امام هستیم و گوش به فرمانیم و به این گوشه گلیم انداخته‌ایم، امام خروج نمی‌کند و ظاهر نمی‌شود...!

امام زمان حضرت مهدی (عج)

این مسئله رفته‌رفته جا باز کرد و ذهن‌ها را به خود مشغول داشت و آنها را به جواب‌خواهی کشاند. لذا کسانی را از میان خود انتخاب کردند و از آنها هم یک نفر را بیرون کشیدند و برای حل داستان روانه کردند...؛ پس از پرسش، این گل سرسبد که از قلعه بیرون آمده و به وادی رسیده بود، به خواب یا مکاشفه دید که به شهری رسیده، که شهر امام است. اشک و شوق و التهابش به جایی رسید که خود را نمی‌شناخت. بی‌چاره نگران بود که مبادا راهش ندهند، ولی راهش دادند و اجازه خدمت خواست، بارش دادند و به امام رسید؛ با شورها و شکوه‌ها و زمزمه‌ها و شوق‌ها و از انتظارها گفتن و از دوست به دوست نالیدن و...؛ تفقدی دید و بشارت شنید که ظهور نزدیک است. در خانه‌ای منتظر ماند تا خبرش دهند و راه بیفتد.

در این خانه برایش همسری انتخاب کردند؛ همسری که دریا را می‌مانست و آبشار را و نسیم را و طوفان را؛ دریا در چشمش و آبشار در گیسوانش و نسیم در حرکاتش و طوفان در عشقش...؛ انس گرفت و هنوز کام نگرفته، صدای شیپورها بلند شد و بر در کوبیدند که خواجه کی به در آید...؛ با التهاب، سرخورده بر در ایستاد و شنید که احضارش می‌کنند. گفت: آمدم... هان آمدم... بروید که رسیدم...؛ به خانه درآمد که کام بگیرد و هنوز کام نگرفته بود و در آتش می‌سوخت که بر در کوبیدند که بر در دروازه‌ایم و آماده، برخیز...! با زبان گره خورده گفت: بروید که گفتم می‌رسم و داخل شد و هنوز جز آتش و سوز چیزی نچشیده بود که دوباره به راهش انداختند و صدایش کردند. او خروشید که: مگر امام، وقت‌شناس نیست...؟! گفتم بروید می‌آیم... . این بگفت و خود را میان وادی در کنار قلعه دید... و دیگر هیچ...!(7)

پی نوشت:

1 . نك: چشمه‌ در بستر (تحلیلی‌ از زمان‌شناسی‌ حضرت‌ زهرا(علیها‌السلام) )، ص114 ـ 117.

2 . اصول‌ كافی، ج2، ص18.

3 . همان.

4 . بحارالأنوار، ج2، ص71.

5 . «عن‌ ابی‌جعفر(علیه‌السلام) قال: أما لو أنّ‌ رجلاً قام‌ لیله‌ و صام‌ نهاره‌ و تصدّق‌ بجمیع‌ ماله‌ و حجّ جمیع‌ دهره‌ و لم‌ یعرف‌ ولایة ولیّ الله‌ فیوالیه‌ و یكون‌ جمیع‌ أعماله‌ بدلالته‌ إلیه‌، ما كان‌ له‌ علی‌ الله‌ حقٌّ‌ فی‌ ثوابه‌ ولا كان‌ من‌ أهل‌ الإیمان.» (وسائل‌ الشیعه، ج18، ص44)

6 . مفاتیح‌الجنان، زیارت‌ حضرت‌ صاحب‌‌الامر(عج‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف) .

7 . مرحوم‌ استاد آیة‌الله‌ علی‌ صفایی‌ حائری، صراط، ص48. استاد برای‌ داستان‌ خود مأ‌خذی‌ ذكر نمی‌كند، اما ما آن‌ را در معدن‌الأسرار فاضل‌ قزوینی، ج3، ص95 یافتیم‌. (نك: میر مهر، ص311)

بخش مهدویت تبیان


منبع: با جاری انتظار، مسعود پورسیدآقایی

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.