تبیان، دستیار زندگی
گاهی گفته می‌شود که خداوند متعال صفاتی مانند شادی، ترس، عشق و کینه و غیره را با حکمت بالغه‌ی خود در نهاد آدمی قرار داده است در نتیجه طبق قاعده‌ی فلسفی معطی شیء فاقد شیء نیست، می بایست خود خداوند نیز واجد صفات یاد شده بوده و عشق را نیز تجربه کرده باشد.اکنو
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

آیا خدا تجربه عشق دارد؟


گاهی گفته می‌شود که خداوند متعال صفاتی مانند شادی، ترس، عشق و کینه و غیره را با حکمت بالغه‌ی خود در نهاد آدمی قرار داده است در نتیجه طبق قاعده‌ی فلسفی معطی شیء فاقد شیء نیست، می بایست خود خداوند نیز واجد صفات یاد شده بوده و عشق را نیز تجربه کرده باشد.اکنون ببینیم دیدگاه حاضر، صحیح است یا نادرست؟


قلب در پناه خدا

تحلیل و ارزیابی

در قالب یک مثال به تبیین فلسفی دیدگاه یاد شده می‌پردازیم:

فرض کنید دنیا با کمبود آب و خشکسالی روبرو ست. مردم نیازمند به آبُ  خبردار می‌شوند که اقیانوس بی‌حد و حصری در فلان کشور کشف شده است. طبعاً آنان با ظرف‌های مخصوص به خود راه می‌افتند یکی چند ظرف بیست لیتری، دیگری چند بشکه دویست لیتری و بعضی چند تانکر چندین هزار لیتری و بالاخره عده‌ای هم با امکانات مجهز خود سعی دارند تا دریاچه‌ای از آب آن اقیانوس بیکران را برای مردم خود به ارمغان ببرند؛ حال اگر کسی سؤال کند، آقایان این آب‌ها از کجاست؟ همه می‌گویند از آن اقیانوس نامحدود است؛ اگر دیگری سؤال کند، آب آن اقیانوس که نامحدود بوده پس چرا هرچه که به شما داده است محدود و محصور است؟ در پاسخ می‌گوییم: اقیانوس بیکران آب می‌دهد نه نقص‌ها، محدودیت‌ها و ظرف‌ها را و این محدودیت‌ها از ظروف و قابلیت‌ها است نه از آب بیکران آن.

بیان فلسفی: علت هستی‌بخش هم وجود به معالیل امکانی(معلول‌های ممکن الوجود) می‌بخشد و خود نیز آن به نحو اعلی، اشرف و بی‌نهایت داراست اما نه این‌ که ماهیت، نقص و محدودیت‌های آن وجودات از قبیل جسم و جسمانیات را هم داشته باشد زیرا آن‌ها مربوط به حدود و ظروف هرکدام از موجودات امکانی است نه اصل وجود که از ناحیه حق تعالی افاضه شده است.[1]

حال به بررسی اوصاف مذکور می‌پردازیم:

اما عشق: سخن عشق در هر زبان و فرهنگی الهام‌بخش بسیاری از مقاله‌ها، رمان‌ها و اشعار بوده است ولی تحقیقات علمی درباره اصل و حقیقت این کیمیای هستی خیلی ناچیز است.[2]

تعریف عشق

عشق یعنی سفر ساده یک بلبل تا گل، درد و دل یک قمری عاشق با گل

عشق اوج علاقه و احساسات است؛ یعنی وقتی ‌آدمی به گونه‌ای شخصی و یا چیزی را دوست داشته باشد که تمام وجودش را تسخیر کند و حاکم بر آن گردد.[3] در این صورت به هر کوی و برزنی که پای گذارد و به جایی که بنگرد نشان از قامت یار می‌بیند.[4]

البته این تعریف همه اقسام عشق را پوشش نمی‌دهد ولی می‌توان تعریف جامع‌تری برای آن گفت که بعد از انواع عشق مطرح خواهد شد.

طبق اقسام عشق می‌توان تعریف جامعی را برای عشق بیان کرد؛ عشق عبارت از علاقه شدید محب به محبوب خویش به نحوی که او را همواره در نظر داشته باشد؛ اعم از این‌ که به وصال آن برسد یا نه برخلاف شوق که از وصال محبوب بی‌بهره است

انواع و اقسام عشق:

عشق بر چهار گونه است:

1. حیوانی: این عشق بر پایه شهوات قرار گرفته است و بین انسان و حیوان مشترک می‌باشد.[5]

2. انسانی: بر اساس محبت و مودت شدید به انسان دیگر و یا به خالق هستی استوار شده است.[6]

3. الهی: سرچشمه عشق معرفت و شناخت است؛ این معرفت موجب دوستی شدید عاشق با معشوق و حبیب به محبوب خود می‌شود و هرچه محبوب کامل‌تر باشد عشق هم برتر خواهد بود. خداوند سبحان به جمال ذات خود ـ که کامل‌ترین موجودات است ـ شناخت دارد پس برترین عشق‌ها هم از آن اوست.[7]

4. طبیعی: آتش عشق الهی در عالم طبیعت نیز ساری و جاری است،[8] یعنی آن‌ها هم در حد درک و شعور خود عاشق حقند و او را همواره تسبیح و ستایش می‌کنند. «إنّ من شیی إلا یُسَبِّحُ بحمده، ولکن لاتفقهون تسبیحهم» البته چشم و گوش ظاهری نمی‌تواند تسبیح موجودات را درک کند بلکه برای فهم آن باید از نوع ملکوتی آن‌ها بهره کافی داشت.[9]

گر تو را از غیب چشمی باز شد با تو ذرات جهان همراز شد

نطق آب و نطق خاک و نطق گل              هست محسوس حواس اهل دل

جمله ذرات در عالم نهان                  با تو می‌گویند روزان و شبان

ما سمعیم و بصریم و باهشیم           با شما نامحرمان ما خامشیم.[10]

حال طبق اقسام عشق می‌توان تعریف جامعی را برای عشق بیان کرد؛ عشق عبارت از علاقه شدید محب به محبوب خویش به نحوی که او را همواره در نظر داشته باشد؛ اعم از این‌ که به وصال آن برسد یا نه برخلاف شوق که از وصال محبوب بی‌بهره است.[11]

غم و شادی

غم و شادی، ترس و کینه:

این اوصاف از کیفیات نفسانی آدمی است که همیشه با تغییر و تحول همراه است. به عبارتی دیگر این اوصاف حادثند و خداوند سبحان محل حوادث قرار نمی‌گیرد زیرا پیدایش حالات و حوادث جدید و گوناگون در اثر تغییر شرایط است، یعنی در شرایط خاصی حالت ترس را برای ما پدید می‌آید و در شرایط دیگر احساس غم یا شادی می‌کنیم و همین‌طور سایر حالات و انفعالاتی که بر ما عارض می‌شوند اما در مورد خداوند تغییر شرایط و حلول حوادث حداقل به دو دلیل ذیل محال است[12]:

1. این امر حادث از دو حال بیرون نیست، یا صفت کمالی است پس حتماً باید در ذات حق از ازل باشد و این با آن امر حادث منافات دارد و یا صفت کمالی نیست در این صورت محال است که در حق تعالی راه داشته باشد.

2. امر حادث موجب تغییر و انفعال ذات باری تعالی می‌شود و این با وجوب ذاتی حق تعالی که هیچ‌گونه کاستی و نقص ندارد، منافات دارد.[13]

نتیجه

غم و شادی، کینه و ترس، عشق حیوانی و امثال آن که بر پایه احساسات و عواطف است به مقام بلند حق تعالی راهی ندارد اما دریای عشق الهی که سرچشمه آن شناخت و معرفت به حق تعالی و اوصاف اوست نه تنها در ذات اقدس اله بار می‌یابد بلکه به حسب ظرفیت‌ها در سراسر جهان هستی جریان پیدا می‌کند.

عشــــق بحری، آســــــمان بر وی کفی                    چون زلـــیخا در هوای یوســــــــــفی

فرآوری: شکوری

بخش اعتقادات تبیان


منابع:

[1] . مصباح، محمد تقی، آموزش فلسفه، جلد دوم، تهران: سازمان تبلیغات اسلامی، چاپ دوم، 1366، ص 67.

[2] . مطهری، مرتضی، اخلاق جنسی، صدرا، تهران، چاپ چهارم، 1368، ص 79.

[3] . مطهری، مرتضی، جاذبه و دافعه، صدرا، تهران، چ سی و هشتم، 1379، ص 51.

[4] . اقتباس از شعر؛ به دریا بنگرم دریا ته بینم به صحرا بنگرم صحرا ته بینم

به هر جا بنگرم کوه و در و دشت نشان از قامت رعنا ته بینم

[5] . مولوی درباره این عشق اشعار نغزی دارد مانند؛ عشق‌هایی کز پی رنگی بود عشق نبود عاقبت ننگی بود؛ عشق آن زنده‌گزین کو باقی است وز شراب جان‌فزایت ساقی است؛

عشق آن بگزین که جمله انبیاء یافتند از عشق او کار و کیا

[6] . برای عشق حیوانی و انسانی رجوع فرمایید به: مطهری مرتضی، جاذبه و دافعه، صدرا، تهران، چ سی و هشتم، 1379، ص 62.

[7] . مطهری، مرتضی، مقالات فلسفی، جلد دوم، حکمت، تهران، چ اول، 1366، ص 137.

[8] . مطهری، مرتضی، انسان کامل، دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، قم: بی‌تا، ص 114.

[9] . طباطبائی، محمد حسین، المیزان، جلد سیزدهم، ترجمه موسوی همدانی، بیروت، لبنان: مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، 139 ه ، ص 148.

[10] . بلخی رومی، جلال الدین محمد، مثنوی معنوی، ناصیه، تهران، چ اول، 1375، ص 145.

[11] . اقتباس از مرتضی مطهری، مقالات فلسفی، جلد دوم، ص 137.

[12] . ر.ک: غرویان محسن و...، بحثی مبسوط در آموزش عقاید، جلد اول، قم: دار العلم، چاپ اول، 1371، ص 185 و ربانی گلپایگان، علی، ایضاح الحکمه، جلد دوم، قم: مرکز جهانی علوم اسلامی، چاپ اول، 1371، ص 199.

[13] . علامه حلی، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، قم: مؤسسه نشر اسلامی، چاپ پنجم، 1415 ه ، ص 294 و 295.

[14] اندیشه قم

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.