و فاطمه اینگونه بود...
در این سرای خاکی ملکوتیانی از جنس آسمان ؛ کنار من و تو ؛
بی تکلف و بی پیرایه ؛ مستانه مستوری گزیدهاند که برای همه بی قراران قرارگاه و برای آشفتگان و بیچارگان مأمن و پناهند ...
سنگ صبور هر آنچه غم و اندوه و درد است ... از هر نوع جنسی که باشد ...
در برابر مصایب و مسائل ؛ کوه مقاومت و استقامت ...
تکیه گاه روحهای پریشان و مضطرب ...
و التیام بخش و مرهم زخمها و جراحتهایت ... عطوف و مهربان و دلسوز ...
تو گویی در برابر سختیها ؛ فشارها ؛ مسئولیتها ؛ التهابها و چالشها ؛
بی قراریها و آشفتگیهای پیرامونت ؛
از حوادث تلخ روزگار گرفته تا رنجهای شخصی اطرافیانت ؛
دل ندارند که اگر کوه بود کمر خم کرده بود ...
اما ایشان همچنان تیر در چشم ؛ استخوان در گلو ؛ با نشاط و طراوت ؛
با شادابی و نور ؛ محرک و سرچشمه امیدند ...
و برای تن خسته و دل مجروح تو ؛ دل آرام ؛ مرهم ؛ غمگسار و مهرورز ...
در خیرات گوی سبقت را از رقیبان ربودهاند و آخرالامر در کنار آن اقیانوس در نجوای شبانه خود ؛ خود را قطرهای نمیبینند ...
رنجها و جراحتهای بسیار دارند ؛ اما هیچگاه تو از آن با خبر نخواهی شد ...
زخمهایی که تنها یکی از آن تو را نابود میکرد و آنچنان تو را بی خود و بی قرار میکرد
که عنان از دست میدادی و عمری را سر درگریبان ؛
مأیوس و ناامید از دنیا و ما فیها میشدی ....
آنگاه که همسر مظلومش امیرالمؤمنین علی (ع) درباره او گفت: فوالله ... لا اغضبتنی ولاعصت لی امرا و لقد کنت انظر الیها فتنکشف عنی الهموم و الاحزان، سوگند به خدا که فاطمه هیچ گاه مرا خشمگین نکرد و در هیچ کاری از من سرپیچی ننمود ... و من هرگاه به فاطمه نگاه میکردم ، غم و اندوه از من زدوده میشد ...
ایشان نه تنها از دلتنگیها و مشقات و رنجهای خود سخنی بر زبان نمیآورند ...
نه تنها سنگ صبور همه آشنایان مجازی و واقعند ...
که به سوی سختیها هجوم میآورند و هر جا کاری و باری بر زمین مانده باشد ...
مستانه و مشتاق ؛ بی اجر و مزد و پاداش ؛ بی تشکر و سپاس
همه تهمتها و برچسبها را هم به جان میخرند ...
هیچ کس را یارای تحمل این همه خطرات و مسئولیتها نیست ...
هر وقت به سیمای نورانیشان مینگری ؛ شور و حرکت و نور و امید میبینی ...
اینان همان همسران و مادران سخت کوش و عطوف و مهربان ما هستند ...
که به یگانه بانوی دو عالم اقتدا کردهاند ...
که فاطمه اینگونه بود ...

آنگاه که همسر مظلومش امیرالمؤمنین علی (ع) درباره او گفت:
فوالله ... لا اغضبتنی ولاعصت لی امرا و لقد کنت انظر الیها فتنکشف عنی الهموم و الاحزان
سوگند به خدا که فاطمه هیچ گاه مرا خشمگین نکرد و در هیچ کاری از من سرپیچی ننمود ...
و من هرگاه به فاطمه نگاه میکردم ، غم و اندوه از من زدوده میشد ...
انها استقت بالقربة حتی اثرفی صدرها وطحنت بالرحی حتی مجلت یدها
و کسحت البیت حتی اغبرت ثیابها و اوقدت النار تحت القدر حتی دکنت ثیابها
فاصابها من ذلک ضرر شدید ...
فاطمه آن قدر با مشک، آب کشید که اثر آن در سینهاش آشکار شد و
چندان با دست خود آسیاب کرد که دستهایش پینه زد ...
و آن قدر خانه را جاروب کرد که لباسهایش خاک آلود گردید ...
و چندان آتش در زیر دیگ روشن کرد که لباسهایش سیاه و دود آلود شد ...
و از این کارها رنج و سختی زیادی به او رسید .
و در آخرُ او همپرواز روح بزرگ علی در تقرب و بندگی خدا بود چنانکه مولا در حقش چنین فرمایش نمود:
فاطمه، بهترین یاور من در بندگی خدا بود
نعم العون علی طاعة الله
بخش عترت و سیره تبیان
منبع: وبلاگ maneoo88.blogfa.com
با اندکی تصرف
