تبیان، دستیار زندگی
وقتى كه ایشان در جلسه درسم حاضر مى شدند . ( این عبارت , عبارت خوبى نیست ولى مقصود را بیان مى كند ) بنده از شوق و شعف , حالت رقص پیدا مى كردم , به جهت اینكه مى دانستم هر چه بگویم هدر نمى رود و محفوظ است
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

شهید مطهری در نگاه علامه سید محمد حسین طباطبایى
e7g1j

وقتى كه ایشان در جلسه درسم حاضر مى شدند . ( این عبارت , عبارت خوبى نیست ولى مقصود را بیان مى كند ) بنده از شوق و شعف , حالت رقص پیدا مى كردم , به جهت اینكه مى دانستم هر چه بگویم هدر نمى رود و محفوظ است

لطفا درباره دوران شاگردى استاد شهید مطهرى نزد شما, توضیحاتى بفرمایید؟

سى و دو سال پیش از شهادت ایشان , من از تبریز به قم پناهنده شدم . اوضاع آنجا خراب بود , بدین خاطر به قم آمدم . بعد بنا بر این شد كه در قم بمانم . تدریس درس حكمت ( فلسفه ) را شروع كردم . غیر از بنده , در قم آقاى خمینى بودند كه درس فلسفه اى داشتند و چند نفرى از آقایان در درس ایشان شركت مى كردند . ایشان[ اسفار] درس مى دادند . بعد آن آقایان , درس ایشان را ترك كردند و به حوزه درس ما منتقل شدند و شروع به تحصیل كردند . سالها این درس ادامه داشت . مخصوصا مرحوم مطهرى هوش فوق العاده اى داشت و حرف از او ضایع نمى شد . حرفى كه مى گفتم , مى گرفت و به مغزش مى رسید . هر چه مى گفتم هدر نمى رفت و مطمئن بودم كه نمى رود . وقتى كه ایشان در جلسه درسم حاضر مى شدند . ( این عبارت , عبارت خوبى نیست ولى مقصود را بیان مى كند ) بنده از شوق و شعف , حالت رقص پیدا مى كردم , به جهت اینكه مى دانستم هر چه بگویم هدر نمى رود و محفوظ است . به همین ترتیب خودش مبدأ تحصیل دیگران شد و شروع به تألیف كتابها كرد و انصافا هم كتابهایش خیلى عالى است .

در زمانى كه عده اى خواندن فلسفه را حرام مى دانستند, عمده كارهاى استاد مطهرى فلسفى بود .

علت علاقه فوق العاده ایشان به فلسفه چه بود ؟

او انسانى برهانى بود و برهانى فكر مى كرد و به برهان علاقه داشت . از این جهت , ایشان به حكمت علاقه مند شده بود و در این زمینه كارهایى هم كرد و خوب هم از عهده برآمد .

استاد مطهرى علاقه و دلبستگى خاصى به شما داشتند . شما نسبت به ایشان چه احساسى داشتید ؟

در مقابل احساسات ایشان , من هم احساسات متقابل و علاقه فوق العاده اى به ایشان داشتم , به جهت خوش فكرى و هوش سرشار و قلم بارز ایشان . خود فلسفه اسلامى كه از دست علماى اسلام رد شده و به ما رسیده است , خالى از معنویت نیست . طورى است كه خود به خود براى انسان متوجه , حالت معنویت مى آورد و تقوا را تأیید مى كند و توفیق مى دهد و به هدایت مى رساند . این فلسفه اى است كه از دست علماى اسلام درآمده است . طبعا ایشان هم مردى با تقوا بود , تقوایى كه از فلسفه به دست آورده باشد . تمام هم و نیرویش صرف فلسفه مى شد و خوب بار آمده بود .

وقتى كه ایشان درس را در خدمت شما شروع كردند , حدودا در چه سنى بودند ؟

در حدود بیست و پنج یا بیست و شش سال داشتند , بعد , مباحث و مقالاتى را كه در كتاب[ اصول فلسفه و روش رئالیسم] آمده , شروع كردیم , در آن مطالب هم یگانه كسى كه از همه جهت مطمئن بودم كه حرفم نزدش هدر نمى رود , ایشان بودند . قدرى كه گذشت , نوشتن پاورقى بر كتاب[ اصول فلسفه] را شروع كردند و همان وقت اینها را نوشتند . آن جلدهایى كه منتشر شده , از درك و فكر خوب ایشان حكایت دارد . جلد چهارم هم كه باقى مانده , ایشان نوشته و حاضر است . آن را آورد بنده دیدم و به خودش برگرداندم وگفتم كتاب دیگرى تألیف شده است .

در رساله قوه و فعل , آن قدر ایشان شوق و شعف داشت كه بنده را وارد كرد به تهران رفتم و یك هفته در منزلشان ماندم تا درباره این رساله بحث كنیم , زیرا مطالب آن براى ایشان حل نشده بود . یك هفته تمام , شب و روز با ایشان سروكار داشتم و درباره همین رساله صحبت مى كردیم .

اخیرا خودش صاحب نظر شده بود و نظر داشت , یعنى حكم مى كرد . بهترین تعبیرش هم همین است كه نظر داشت .

ضرورتى كه براى شرح[ اصول فلسفه] احساس كردید , چه بود ؟

ضرورتش این بود كه مجملات بود و مقاله هاى فشرده , و من مى خواستم باز شود و مطلب روشن شود . كسى هم كه مى توانست این كار را بر عهده بگیرد , مرحوم آقاى مطهرى بود . او شروع كرد و به بهترین وجهى هم از عهده بر آمد به همین دلیل بود كه من دو دستى كار را به او مى دادم . خدا ان شاءالله بیامرزدش .

در لحظه شنیدن خبر شهادت استاد مطهرى چه احساسى به شما دست داد ؟

دیگر اینها غیر قابل وصف است. حقیقتا بعد از فوت ایشان تأثر من , تأثر در مرگ یكى از عزیزان است . از دست رفتن ایشان ضایعه اى بود . خداوند كسانى را كه این طور جنایات را جایز مى شمارند , نابود كند .

لطفا درباره روابط معنوى ایشان با شما . . .

خواهش مى كنم راجع به معنویت و روابط معنوى اى كه با ایشان داشتم و مطالبى كه تأثر آور بود و بنده از آنها روحا متأثر شدم , نپرسید . به جهت اینكه من دوام ذكر و بیان آن را ندارم


منبع: پاره ای از خورشید؛ ص ٣٥٦